در این مقاله بخش عمده قصههای کوتاه صوفیانه، با محوریت کرامات عارفان، مورد بحث قرار گرفته، بین سندیت تاریخی قصهها با جنبههای داستانی آنها ارتباطی بر اساس رویکردهای نوین به تاریخ و روایت برقرار میشود، آن گاه رویدادهای غیرعادی کرامت در فضای روایت به نقد کشیده شده، ساختمان این نوع داستانها از نظر عناصر طرح، راوی، شخصیت، زاویه دید و ... مورد بررسی قرار میگیرد و در نهایت تناقضهای بیانی عرفا از منظر زبانی به تفصیل تحلیل میشود.
هدف این کتاب فراهم آوردن مجموعه ای کارآمد از واژگان اصطلاحی متداول در مهندسی ساختمان،اعم از مهندسی عمران و معماری و همچنین واژگان مصطلح در زمینه های تخصصی دارای کاربرد در مهندسی ساختمان است. آثار مرجعی مانند این کتاب، پیش از هر چیز باید از عهده برآوردن برخی نیازهای روزمره اهل حرفه و فن برآیند. بیشترین استفاده کنندگان از چنین واژه نامه ای، متخصصان، کارورزان، دانشجویان و نویسندگانی هستند که با مفاهیم و واژگان فنی و تخصصی در گفتار یا نوشتار سروکار دارند و در پی یافتن واژه یا اصطلاح موردنظر خود یا آشنایی با مفهوم آن هستند. در عین حال، واژه نامه های تخصصی کارکردهایی فراتر از رفع این نیازهای آنی هم دارند.
زبان مجموعه ای قراردادی از سمبل های صوتی است و چیزی نیست که به طریقی ناگهانی به وجود آمده باشد. تکامل زبان با تکامل خود انسان همگام بوده و تحقیق در پیدایش آن با تحقیق در زندگی انسان توام است. بسیاری براین باورند که همه زبانها از یک زبان اصلی منشعب گردیده و به تدریج شباهت خود را به زبان مادری از دست داده است. همه کسانی که با زبان یا آموزش آن سروکار دارند به احتمال زیاد این داستان کتاب مقدس را شنیده اند که: وقتی تمامی ساکنین کره زمین از یک زبان واحد چند کلمه ای استفاده می کردند انسانها در یک دشت بزرگ گرد هم آمدند و گفتند: بیایید برای خود شهر و برجی به بلندای آسمان بسازیم، و بدین ترتیب برای خود نامی باقی گذاریم. آنگاه خداوند به شهر و برج آنها درآمد و گفت"اگر انسان با داشتن یک زبان واحد بتوان برای اولین بار این چنین کار خطیری را انجام دهد بی شک بعدها نیز می تواند هر تصمیم دیگری را نیز عملی نماید. از این رو زبانشان را در هم و برهم می کنم تا قادر به درک گفتار یکدیگر نباشند".و آنگاه خداوند آنها را به سراسر کره خاکی پراکند تا بدین ترتیب آنها از ساختن شهر خویش صرفنظرکنند. این برج را برج بابل نامیدند. زیرا خداوند زبان آنها را درهم و برهم کرده بود...
غزل مولانا در بلندايي است كه نقل و نه بعد از آن، نظيري برايش يافت نميشود. شعري ساختمند كه بر محور عمودي زبان قوام يافته و از طريق روايتگري و تمثيلگويي و پرورش استعاره به وحدت و انسجام رسيده است، اما استحكام غزل مولانا بر موسيقي استوار است، و اگرچه وحدت معنايي و موسيقايي دارد و مضمونهاي تخيلي و رنگارنگ، ولي نوعي گسست در تار و پود زيرينش ديده ميشود. مقاله ميكوشد نشانههايي از پيوستها و گسستهاي ساختاري در غزلهاي او را بيابد.