در این مقاله از منظر نشانهشناسی به بررسی امکان شکلگیری ایهام بر صحنهی تئاتر پرداخته شده است. ابتدا تعاریف موجود از ابهام و ایهام در بلاغت ادبی شده است. با به دست آوردن تعریف بلاغی جدیدی از ایهام که ملاحظات نگارندگان را در خود داشت، این اصطلاح از دیدگاه نشانهشناسی تعریف شده و مبنایی نشانهشناسانه برای جستوجوی چگونگی وقوع ایهام در نظامهای نشانهای فراهم آمده است. در ادامه و در جستوجوی امکان ظهور ایهام در اجرا و بر روی صحنه، عوامل زیر به عنوان محدودکننده این امکان شناسایی شدند: از بین رفتن بافتهای موقعیتیای که نشانه دارای دلالت در آنها بر مدلولهای متفاوت دلالت میکند، به جهت لزوم ارتباط آن بافتها با آنچه بر اساس ذات بازنمودی نمایش میتواند بر صحنه حاضر شود؛ تراکم نظامهای نشانهای در تئاتر به جهت آنکه ممکن است مدلولهای متفاوت نشانه دارای دلالت چندگانه در یکی از این نظامها نفی شود؛ زنده بودن اجرای نمایش که مانع از جمع مدلولهای متفاوت نشانهدارای دلالت چندگانه در ذهن تماشاگر در طول نمایش میشود.
“فرهنگ تئاترهای تلویزیونی” شامل مجموعه ای از آثار پخش شده از سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۳۹۰ بوده که از سوی اداره کل آموزش و پژوهش سیما انتشار یافته است. فهرست نمایش های تلویزیونی آمده در این کتاب بر پایه سال تولید چینش شده است و مؤلف نیز در آغاز آن گذری بر روند تولید تئاتر تلویزیونی داشته است. مقدمه این کتاب را داریوش مؤدبیان نوشته و در بخشی از آن آورده است: “تئاتر تلویزیونی از گونه برنامه های تلویزیونی است و نه از انواع تئاتر به معنای صحنه ای آن. تئاتر تلویزیونی به هر شکل و نوعی که باشد بیشتر به تلویزیون تعلق دارد و به آن نزدیک تر است.”
نمایشنامه به عنوان یکی از ارکان اصلی شکل گیری هر اثر نمایشی همواره دارای اهمیت و جایگاه ویژه در دنیای نمایش بوده است ؛ چرا که نمایشنامه در اصل نقشه ی راه برای گروه های نمایشی محسوب می شود ، مسیری که اگر به درستی توسط نمایشنامه نویس تدوین شده باشد می تواند انرژی و توان گروه را به خوبی منسجم نموده و آنان را به سوی هدف نهایی پیش ببرد. دفتر تئاتر مردمی بچه های مسجد حوزه هنری با توجه به این امر مهم و به منظور تولید محتوای نمایش برای گروه های اجرایی ، اقدام به تهیه و انتشار مجموعه نمایشنامه های بچه های مسجد نموده است . مهم ترین ویژگی نمایشنامه های گردآوری شده در این مجموعه ، علاوه بر دارا بودن محتوا و مضمون دینی و مسجدی ، هماهنگی و تناسب این آثار با فضا ، امکانات و شرایط مسجد و گروه های مسجدی ، به لحاظ اجرایی است.
استعاره يکي از مهمترين موضوعات زبانشناسي شناختي است. هدف اين مقاله بررسي وجود و کيفيت استعاره مفهومي «گذر زمان به مثابه حرکت در مکان» در قصههاي کودک در گروههاي سني «الف»، «ب» و «ج»، در چارچوب معناشناسي شناختي بر اساس نظريه معاصر استعاره ليکاف است. روش پژوهش به صورت توصيفي ـ تحليلي، و جمعآوري دادهها اغلب به روش کتابخانهاي است. در اين مقاله، نتايج مطالعه شصت کتاب کودک بررسي شده است. يافتههاي مقاله به اين شرح است: 1. به نظر ميرسد کودک فارسي زبان در گروههاي سني مورد بررسي مفهوم زمان را به واسطه حرکت در مکان درک ميکند و اين نه تنها از طريق حرکت خطي در راستاي افقي و عمودي امکانپذير است، بلکه از لحاظ کيفي، جهت حرکت ميتواند متفاوت باشد. به اين معنا که حرکت ميتواند به صورت حجمي، فضا يا ظرفي را پر کند، سطحي را بپوشاند يا به شکل تغيير حالت و وضعيت خود را نشان دهد. 2. کودک فارسي زبان در گروههاي سني مورد بررسي نه تنها مفهوم زمان را به واسطه حرکت در مکان درک ميکند، بلکه عملکرد الگوي نگاشت «زمان چيز است»، «آن چيز در حرکت است» در استعاره زمان، با فرافکني هستيشناسانه به ماه و خورشيد و اشيا پيرامون کودک وابسته است و بر درک مفهوم زمان تاثير مستقيم دارد. 3. نظريه معاصر استعاره ليکاف ابزار نظري مناسبي براي بررسي ساختار مفهومي داستانهاي کودک به زبان فارسي است، البته، اين نظريه جهان شمول و فرهنگ بنياد است.
در این مقاله، از منظری نشانهشناختی و بر مبنای مکتب پساساختگرایی به ترجمه شعر نگریستهایم. توجه به بازی و سیلان نشانهها در فضای باز گفتمانِ شعر، روابط بینانشانهای و بینامتنی و وجود رمزگانهای فرهنگی درون متن شعر، رابطه ترجمه و سپهرنشانهای از مباحث مورد توجه ما در این مقاله است. ترجمه شعر همواره عرصهای بحثبرانگیز و قابل تأمل بوده و یکی از مسائلی که این کار را دشوار میکند، بازی نشانهها و حضور رمزگان فرهنگی است. بهیقین، ترجمههای تحتاللفظی توان انتقال کیفیت شعری را ندارند و در بسیاری از ترجمهها، روابط درونمتنی و بینانشانهای و حتی ماهیت نشانهها تغییر میکند. هدف ما از نگارش این مقاله آن است که نشان دهیم هنگام ترجمه شعر، برخی نشانهها حفظ میشوند، برخی به نشانههای متناسب با رمزگان فرهنگی زبان مقصد تغییر میکنند و بعضی هم محو میگردند. بدین منظور، ترجمههای کریم امامی و احمد محیط را از شعرهای شاعرانی چون سپهری، فروغ فرخزاد، شاملو و نیما یوشیج بررسی کردهایم تا نشان دهیم که بازی نشانهها ترجمه شعر را دشوار میکند. ازسویی دیگر، در روند ترجمه، مترجم پیوسته در فضایی بینافرهنگی میان فرهنگ زبان مبدأ و مقصد قرار دارد. در این فضا، رمزگانهای مشترکی وجود دارند که فضای نشانهای گستردهای را میسازند. این فضای بافتمند فرهنگی و تاریخی، همان سپهرنشانهای است. در فرایند ترجمه، از یک سپهرنشانهای به سپهرنشانهای دیگر میرویم.