يکي از مباحثي که در شعر معاصر، بويژه در اين چند دهه اخير، مورد توجه اهل تحقيق قرار گرفته و آثاري ارزشمند بدنبال داشته است، مبحث «نقد ادبي» است. در انواعي که براي نقد ادبي برشمردهاند، نوعي از نقد به نام «نقد اجتماعي» مطرح است که در آن منتقد با رويکردي اجتماعي و مسوولانه، بويژه از منظر «ادبيات ملتزم» يا «متعهد»، به آسيبشناسي جامعه ميپردازد و بر آن است تا با بيان واقعيتهاي تلخ جامعه و دردهاي آن، مخاطبان را به تامل وادارد و از اين طريق آنها را در رسيدن به دواي اين دردها ياري دهد. (فرزاد، 1378، 71) از موضوعاتي که در نقد اجتماعي جامعه ايراني بايد با حساسيت ويژهاي بدان پرداخت، معضل رواج خرافات و جهل و ناداني در شعر معاصر ايران از آغاز مشروطيت تا سال 1357 است. معضلي دردناک که متاسفانه با تمام اهميت آن چندان بطور جدي مورد توجه و تحقيق پژوهشگران ادب معاصر قرار نگرفته است. همين امر ما را بر آن داشت تا اين موضوع را در شعر معاصر شعر دوره مشروطه و دوره نيمايي مورد تحقيق و بررسي قرار دهيم. در اين مجال کوتاه، برآنيم تا به عنوان پيش زمينه بحث، بطور اجمالي و گذرا به ريشهيابي اين معضل بزرگ اجتماعي در تاريخ گذشته و معاصر اين سرزمين بپردازيم، آن گاه با آوردن شواهد و نمونههايي از شعر معاصر، آن را مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم.
در همه حال می بایست این نکته در نظر گرفته شود. که آیا خرافات به واسطه ظهور علوم، رو به تضعیف می روند و یا اینکه هر عصر، خُرافه جدیدی را با خود می آورد؟ تجربه بشر، نشان داده است که به واسطه پیشرفت زمان، خرافات نیز لباس کهن از تن به درمی آورند و با لباس و نام دیگر، ظهور پیدا می کنند. باورها، همواره جزء لاینفک' فرهنگ عاه اند و قلمرو فرهنگ عامه، بسیار گسترده است. ذهنیات هر فرد، از: باورها، پندارها، اندیشه ها، سخنان و ادبیات عامه انباشته است. هر عصر و نسلی، خرافات خاص' خودش را می پرورد ؛ اما در کل می توان اذعان داشت که به هر اندازه که «علم گرایی» و «استدلال» و «تعقل» و «لزوم تجربه» در جامعه ای بیشتر حاکم باشد، دامنه خرافات در آن جامعه محدودتر و شیوع و پذیرش آن نیز کم تر است. در چنین جوامعی، خرافات را بیشتر با کارکردِ طنز، سرگرمی، ادبیات داستانی و گزارش تاریخ، می توان یافت. به عنوان نمونه، «هفت سین» در سفره نوروز، روزگاری جنبه آیینی (نشانی از هفت فرشته و هفت عنصر حیات و...) و مبنای علمی - دینی داشت. پس از اسلام آوردنِ ایرانیان و رونق علوم در این سرزمین، اندک اندک، جنبه آیینی خود را از دست داد و به خُرافه نزدیک شد. در روزگار معاصر، همین باور عامیانه، کارکرد فرهنگی - نمادین (آگاهی بخش، سرگرمی، جشنوارگی، پیوند با هویت تاریخی) یافته است.
باورهای خرافی و نادرست بین همه قومهای کهن و در همه سرزمینها دیده میشود؛ ولی با گسترش این باورها به جاهای دیگر و ادامه آنها در طول تاریخ، بهویژه در زمینههای شبه علمی تا اندازه زیادی از سرزمین «میان دورود» ـ بین النهرین ـ بوده است. این کتاب به مناسبت ایجاد اعتماد در جوانان نسبت به دانش تهیه شده است. مقالات این کتاب که با استفاده از کارهای دانشمندان ویژه انتخاب شدهاند، نشان میدهد که به چه موضوع اساسی و کلیدی دانش پرداخته شده است.
سه فیلسوف بزرگ یعنی دیوژن، دکارت و ولتر هر سه کموبیش «تغییری» بودهاند؛ یعنی هیچکدام فرمانبردار و منقاد و مطیع گذشتگان و تفسیر سخنان آنها نبودهاند. دیوژن در برابر پیمانها و قراردادهای اجتماعی سرسختی نشان داده و همه را ریشخند کرده است و تشکیل خانواده و زنخواهی و تجمل و مردهپرستی را کاری بیهوده دانسته است. دکارت آداب و رسوم و عادات و علوم پیشینیان را کنار گذاشته و طرحی نو درانداخته است، ولتر نیز تمام قراردادهای سیاسی و حکومتهای زمان خود را به باد انتقاد گرفته است. در این کتاب درباره این سه فیلسوف سخن گفته شده است.
در این مجموعه، مقالاتی از نوشتههای "دکتر علی اصغر حلبی "به طبع رسیده است .این مقالات به گفته وی "مظاهری از معجزه ایرانی بودن ما ایرانیان است که از خود بروز دادهایم و میدهیم .و در آن جنبههای مثبت و منفی و خوب و بد، هر دو بررسی و بحث شده است ."اغلب این مقالات در دوره پیش از انقلاب چاپ گردیده است . در مقالات این مجموعه پارهای از معضلات و مسائل فرهنگی و اجتماعی کشور به بحث کشیده است .