بررسی ديوان خاقاني به تصحيح علي عبدالرسولي گویای آن است که تشخیص اوزان و بحور عروضی موارد قابل تأملی دارد که ناشی از سهوهای مصحح است. این کاستیها اگرچه در کنار رنج و دقت نظر آن استاد زندهیاد در تصحیح دیوان خاقانی بس ناچیز مینماید، در مسیر استفاده از این تصحیح ارزشمند که در شمار بهترین تصحیحهای دیوان خاقانی است، خالی از فایده نخواهد بود؛ در این نوشتار کاستیهای یادشده در دو بخش شامل 1) اشتباه در تشخیص وزن و بحر؛ 2) اشتباه در تشخیص زحافات با نگاهی انتقادی، بررسي شده است.
هر وزنی از اوزان عروضی، ظرفی برای بیان نوع خاصی از سخن و حتی شکل ویژهای از بیان است؛ چون متون آراسته به وزن، چه از ابتدا، تراوش ضمیر ناخودآگاه شاعران باشد و به وسیله آنان مد شد باشد یا اینکه کسی عروض را فراگرفته، سپس به شاعری روی آورده، در هر صورت این ظرف، محمل اندیشه آنان است. به همین دلیل برای استفاده و دریافت اندیشههای ناب فرزانگان ادب فارسی، اصطلاحات عروضی به عنوان کلیدی برای دریافت مضمونهای ادبی در جایی که ربط بین وزن و محتوی ابزار و اساس قرار گیرد، بسیار راهگشا خواهد بود. این فرهنگ حاوی بیش از 1500 مدخل است که مربوط به علم عروض میباشد.
دکتر میرجلالالدین کزازی در این دو جلد از دیوان خاقانی، ضمن ویرایش و تصحیح متن، بیتهای دشوار، تاریک و پیچیده و آنهایی را که نکتهای مهم در خود داشتهاند با ستارهای مشخص کرده است. این بیتها در کتاب دیگر همین مؤلف به نام «گزارش دشواریهای دیوان خاقانی» گرهگشایی شدهاند و در ضمن به نکتههای ادبی و هنری نیز اشاره شده است. سرودههای دیوان بر اساس تمامی حروف در قافیه و ردیف آنها سامان داده شده تا بتوان هر سروده را بهآسانی و با کمترین تلاش یافت. ترکیببندها نیز بر اساس حروف ردیف و قافیه در بیتهای پیوند سامان یافته است. در سرودههایی نیز که قافیه و ردیف بیتهای پیوند یکسان نیست، بر اساس نخستین بیت از اینگونه.
نویسنده این کتاب با احاطه چشمگیر خود در منابع نقد کهن و آگاهی گستردهاش نسبت به نقد جدید، اصلیترین مبادی فلسفی را در گرایشهای مختلف نقد مورد کندوکاو قرار داده و با مقایسه هوشمندانه نگرشها و آراء مختلف، زمینه آشنایی سودمندی برای خواننده هموار میسازد. در مقدمه کتاب بحثی درباره فلسفه و نقد آمده است. فصل اول درباره ریشههای تاریخی رشد اندیشه فلسفی در میان اعراب مسلمان است. فصل دوم شامل احکام و آراء انتقادی و پیوند آن با تفکر فلسفی است و در این مسیر به مطالعه در آراء جاحظ، ابن قتیبه، ابن طباطبا، قدامه، آمدی، قاضی جرجانی و حازم قرطاجنی پرداخته و کوشیده تا آراء انتقادی این ناقدان را بر اساس مبانی فلسفی آنها مورد بررسی قرار دهد. فصل سوم درباره شیوه نقد در میان فلاسفه مسلمان است. فصل پایانی کتاب درباره تأثیر تفکر فلسفی در مقولههای نقد است.
درباره ساختگرایی و جایگاه آن در نقد ادبی، کتابها و مقالات بسیاری نوشته شده است. در این نوشتار نویسنده کوشیده با پرهیز از ورود به مسائل جزئی و حاشیهای و با تأکید بر سادهسازی مطالب، ساختگرایی در نقد ادبی را با تکیه بر جنبههای عملی آن اندکی روشنتر بازگو کند.