حماسههاي بزرگ ايران و يونان ـ شاهنامه و ايلياد ـ از جهات فراواني قابل بررسي و مقايسهاند؛ از آن جمله جايگاه شخصيت زن در اين دو کتاب و به ويژه «هلن» ملکه زيبايي و منيژه بانو فرد دلداده «بيژن». «هلن» به روايت «هومر»، زيباترين زن جهان، همسر «منلاس» است که دلداده «پاريس» پسر «شاه پريام» پادشاه «تروا» ميشود و به همراه «پاريس» با دستبرد به خزانه پادشاهي به «تروا» ميگريزد و زمينه جنگ طولاني و طاقت فرساي يونانيان با «تروا» را فراهم ميسازد. اما «منيژه» با آنکه دختر شاه توران زمين است و با عشق خود به «بيژن» ـ پهلوان ايراني ـ به همسري او درميآيد، در پس گرفتاري همسر دلبندش، در کنار او ميماند و براي رهايي همسر و معشوقش، با «رستم» ـ پهلوان نامدار ايراني ـ همکاري ميکند. اين دو بانو، هر دو، شاهزاده و عاشق پيشهاند ولي يکي همسر و فرزند را به سبب کامجويي با «پاريس» رها ميکند و ديگري با رهاکردن خانواده شاهي خود، از همسر محبوبش تا پاي جان حمايت ميکند و اسباب نجات او را فراهم ميسازد. اين نوشتار، عهدهدار بررسي ويژگيهاي انساني، اجتماعي و عاطفي اين دو بانو در اين دو حماسه جاويد است.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
ادبیات غرب با هومر آغاز میشود. با وجود مخالفت سرسختامه افلاطون، دو حماسه جاودانه «هومر: ایلیاد و ادیسه» هیچگاه از چشم یونانیان باستان نیفتاد و بنیاد آموزش یونانی را به خود اختصاص داد. رومیان نیز اسیر جادوی این دو حماسه شدند؛ هومر پیر راهنمای ویرژیل بود که خود استاد و مقتدای دانته و میلتن شد. بعدها شعر هومر الهامبخش ادیبان بزرگی چون تنیسون، کازانتزاکیس و جیمز جویس گردید. اما این روح تأثیرگذار در منظومههای هومری چیست که آنها را بیرون از غبار اعصار تازه و زنده نگه میدارد؟ نویسنده این کتاب با تفسیر دو منظومه ارجمند هومر در پی تبیین و اثبات این دعوی است که بزرگی هومر به آن است که توانست کاربست ژرف و اصیل افکار و آرمانها و زندگی را به ما بنماید و در منظومههایش آشکار سازد آدمی میتواند چیزی فراتر از کشمکشی ناچیز در دل ظلمت باشد و فراتر از همه مهلکهها و مصائب مقدر پرواز کند؛ در عین حال دنیا را بی هیچ توهم بنگرد و از رویارویی با آن شانه خالی نکند.
«گاو»، اثر غلامحسين ساعدي و «مسخ»، نوشته فرانتس کافکا از جمله آثار داستاني کوتاه معاصر به شمار ميروند که داراي ژرفساختي کاملا شبيه به يکديگرند. اين دو اثر در واقع بياني اکسپرسيونيستي از جامعه عصر ساعدي و کافکاست که ميکوشد با رويکردي جادويي، رئاليسمترس و خفقان و استبداد حاکم بر ايران بعد از کودتاي 28 مرداد و پراگ 1900 را به تصوير کشد. اين دو اثر، با وجود داشتن ژرف ساخت يکسان، در حوزه شيوه شخصيتپردازي، کاملا با يکديگر متفاوتاند، کاربرد گفتگو در مقايسه با ساير شگردهاي پردازش شخصيت، بسامدي بسيار اندک در اين مسخ دارد و در مقابل، توصيف با دامنه کاربرد وسيع، منطق حاکم بر شيوه شخصيتپردازي آن به شمار ميرود. «مسخ» به عنوان يکي از آثار برجسته ادبيات جهان، مورد توجه بسياري از ناقدان و نويسندگان از جمله ولاديمير ناباکوف قرار گرفته است. درباره «گاو» اثر ساعدي نيز بسياري سخن گفتهاند اما در هيچ يک از آثار مذکور، به طور مبسوط به بررسي شگردهاي شخصيتپردازي در داستان کوتاه «گاو» و مقايسه آن با «مسخ» کافکا پرداخته نشده است؛ از اين روي، در پژوهش حاضر عوامل موثر در پردازش شخصيت در دو اثر داستاني «گاو» و «مسخ» مورد بررسي و مقايسه قرار گرفته است.
در خوانش نخست از هفتخان رستم و هفتخان اسفنديار که دو تجلي از کهنالگوي آييني باززايي (تولد مجدد) به شمار ميروند، چنين به نظر ميرسد که اين دو بخش از شاهنامه، جز در خان سوم (مبارزه با اژدها) و خان چهارم (مبارزه با جادوگر)، کاملا با يکديگر متفاوتند؛ اما واکاوي مفاهيم نمادين مربوط به خانهاي دو قهرمان اساطيري شاهنامه، گوياي مطالب ديگري است. اين دو سفر با هفت مرحله نمادين، اگرچه به لحاظ روساختي با يکديگر متفاوتند؛ اما به لحاظ ژرفساخت کاملا شبيه يکديگرند. آنچه نمادشناسي خانهاي دو قهرمان به دست ميدهد، حضوري رازآلود و سمبليک از نيروهاي اهريمني خفته در پس لايههاي ناخودآگاهي است که در هيات شير، گرگ، اژدها، جادوگر، ديو و ... رستم و اسفنديار را به نبردهاي دشوار و جانکاه، اما ناگزير ميکشاند؛ چراکه تنها در صورت رويارويي با اين اهريمنان ديوسيرت و نابودي آنهاست که دستيابي به درونيترين لايه ناخودآگاهي؛ يعني «خود» براي دو قهرمان ممکن ميگردد تا بدين ترتيب در پايان موفقيتآميز اين سفر نمادين، گوشه چهارم روان ناخودآگاه به دستياري آنيما، به سه گوشه اضافه شده و تماميت و کمال مورد نظر براي رستم و اسفنديار حاصل شود.