گرچه در نگاه نخست، مقايسه خيام ـ شاعر سده پنجم هجري ـ و ژيد ـ نويسنده قرن حاضر فرانسه ـ غريب مينمايد، به اندازه وجوه افتراق، شقوق اشتراک نيز دارند. انديشه دعوت به خوشباشي در زندگي و بهرهمندي از لحظات آن، هسته فکري و شعري خيام را تشکيل ميدهد. با تامل در آثار ژيد به ويژه مائدههاي زميني درمييابيم که آثار وي نيز تداعيگر همين مضاميناند، از اين رو در نوشته حاضر، روند پيوندهاي ادبي ـ فلسفي اين دو شاعر و نويسنده که در برخي موارد همگنيهاي بسياري بين آنها وجود دارد، بررسي ميشود. در اين مقاله سعي شده است با مقابله آثار اين دو انديشمند با يکديگر، رسالت فکري آنان در ترويج انديشه خوشباشي تبيين شود و به موازات آن، جهاننگري يک شاعر ايراني با يک نويسنده فرانسوي با هم مقايسه و از اين رهگذر، به تاثيرگذاري مضامين رباعيات خيام بر شکلگيري مفاهيم آثار ژيد پي برده شود.
مجموعه اشعار از سایه تا نشان مجموعه رباعیات و دوبیتی، سروده جعفر حمیدی است که در سال 1360 توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده است.
رباعيات خيام مجموعه شعرهاي عمر خيام در قالب رباعي است كه در سدههاي پنجم و ششم هجري به زبان فارسي سروده شدهاند و عمدتاً بيانگر ديدگاههاي فلسفي او ميباشند. به دليل آنكه اين اشعار از منابع گوناگوني گردآوري شدهاند، در صحت بعضي از آنها نظر يكساني وجود ندارد. با اين حال مضمون رباعيات خيام را به طور كلي ميتوان به پنج بخش تقسيم كرد: ۱. رازهاي جهان هستي؛ ۲. ناگزيريهاي زندگاني (سرنوشت، بيوفايي دنيا، مرگ و خاك و گِل ما)؛ ۳. پرسشها؛ ۴. چگونگي زندگاني اجتماعي؛ ۵. دَمهاي خوش زندگاني؛ ...مرحوم كيوان قزويني شرح عرفاني مبسوطي بر رباعيات خيام نگاشته و ساحت او ر از آلودگي دنياپرستان پاك گردانيده است. در اين كتاب چهارصد رباعي خيام با شواهد و امثله فارسي و عربي, به گونهاي مفصل شرح داده شده است
تئاتر خیابانی یکی از اشکال نمایشی است که کمتر در جامعه ما و حتی در میان هنرمندان مورد توجه واقع شده است. این نمایش که غالباً در فضای باز انجام میشود، به واسطه صمیمیت حاکم بر فضای آن، و نیز به خاطر بیان دردهای اجتماعی، میتواند در جامعه مؤثر واقع شود. تئاتر خیابانی کارکردی دوگانه دارد، نخست، کارکرد جشنوارهای آن است که به صورت نمایشهای دسته جمعی و کارناوالهای شادی برگزار میشود و سبب ایجاد همدلی در میان شهروندان میشود؛ اما کارکرد دیگر آن، اجرای نمایشهایی است که دارای ویژگیهای اعتراضآمیز و عصیانگرانهای است، که بیانگر تناقضهای فرهنگی و یا کاستیهای اجتماعی است. در این مقاله، ضمن شناسایی رویکردهای گوناگون موجود در عرصه این گونه نمایش، به بررسی ویژگیها و دغدغههای موجود در آن میپردازیم، و راهبردهای لازم را برای رسیدن به قابلیتهای مؤثر آفرینش هنری بررسی میکنیم.
در اين مقاله، ما ديدگاه لكان را درباره زبان و ناخودآگاه بررسي ميكنيم. ديدگاههايي كه برگرفته از تئوريهاي «فرويد» است. ژاك لكان براي ناخودآگاه ذهن انسان ساختاري شبيه به ساختار زبان قايل است. يعني همان رابطه دال و مدلول حاكم در نظام زباني كه در ساختار ناخودآگاه ذهن نيز وجود دارد. به عبارت ديگر، همچنان كه بكارگيري دالهايي همچون اصوات و كلمات، زنجيرهاي از مدلولها يا معاني را در ذهن مخاطب ايجاد ميكنند، ناخودآگاه ذهن نيز در تماس با دالهايي همچون مزه خوراكيها، رايحه برخي اشياء يا اشخاص و يا ديدن بعضي از تصاوير، خاطراتي را از گذشته به صورت مدلولهايي در ذهن ما بيدار میكند. پيش از لكان، ساختارگراياني همچون كلود لوي ـ استروس نيز، براي تمامي فرايندهاي اجتماعي، از جمله زبان، ساختاري بنيادين قايل بودند كه غالب اوقات به شكل ناخودآگاه باقي ميماند. درست همانند زبان كه زنجيرهاي از واحدهاي نشانهاي و نمادين را تشكيل ميدهد، ناخودآگاه انساني نيز مجموعهاي از عناصر نشانهاي را كه حاصل اميال ارضاء نشده فرد است، همچون كدها و رمزگان زباني درخود ذخيره ميكند. لكان به تآسي از فرويد، ميان سه مفهوم «نيـاز»، «كشش» و «ميل» تفاوتي اساسي قائل است؛ و در حالي كه مفهوم نخست را يك نيرويي فيزيكي قلمـداد ميكند، براي دو مفهوم ديگر فرايندي روانشناختي قايل است. لكان فرضيه «عقده اديپ» را وارد نظام زباني ميكند. از ديدگاه او وقتي كه كودك متولد ميشود، در فضايي رقابتي با پدر، براي تصاحب مادر قرار ميگيرد، حال اين كودك يراي رقابت با پدر بايد در همان نظام نماديني كه پيش تر پدر وارد آن شده، حضور يابد و از زبان به عنوان ابزاري براي ايجاد اين گفتمان استفاده كند. اين مقاله تلاشي است تا چگونگي تشكيل گفتماني را با حضور عنصر زبان به عنوان نظامي نمادين نشان دهد، نظامي كه در ذهن كودك شكل گرفته تا او را در فضايي رقابتي با پدر براي تصاحب مادر قرار ميدهد.