مقاله حاضر در پی تبیین این مسئله است که هرگونه بررسی ریشهای نمایش تعزیه به ناگزیر به جست وجوی پیشینه شناسی نمایش در ایران منجر میشود. از این رو، آنچه را که پژوهشگران فرنگی و ایرانی در این زمینه انجام دادهاند، این مقاله با استفاده از شیوه کتابخانهای و مراجعه به اَسناد و با روش تاریخی ـ توصیفی به بررسی و نقد دیدگاه ها، کتابها و مقالات پژوهشگران رویکردهای هشتگانه مذکور پرداخته است. در پایان، این مقاله به این نتیجه رسیده است که پایبندی پژوهشگران رویکردهای مذکور برای یافتن خاستگاهی واحد برای نمایش ایرانی تعزیه باعث گردیده است که آنان از گستردگی ارتباط نمایش با سایر منابع خاستگاهی غفلت بورزند و از این رو افقهای ناگشوده نمایش در ایران همچنان کشف نشده باقی بماند.
نگارنده ضمن بازخوانی چندین نمایش تعزیه و شبیهخوانی، عناصر مهم تشکیلدهنده تعزیه را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و به تحلیل متون و نسخ تعزیه، تاریخچه آن، روانشناسی رنگهای بهکار برده شده در لباس یزیدیان و حسینیان در نمایش تعزیه، ماهیت دینی و مذهبی گفتوگوهای صورت گرفته در تعزیه، برخی از نشانهها و نمادهای بهکار رفته در تعزیه، مفاد مدایح و مراثی سروده شده در تعزیه و ارتباط فرهنگ عاشورا با فرهنگ ظهور و انتظار پرداخته است. جابر عناصری ملقب به «پدر تعزیه دانشگاهی ایران» یکی از محققان و مدرسان پیشکسوت هنرهای آیینی و سنتی ایران است.دکتر جابر عناصری در سال ۱۳۲۴ شمسی در اردبیل به دنیا آمد و پس از طی تحصیلات مقدماتی در شهر اردبیل، تحصیلات متوسطه را در دارالفنون تهران و با کسب مقام اول در رشته ادبی به پایان رساند. وی سپس در دانشگاه تهران تا مقطع دکتری فلسفه و علوم تربیتی تحصیل کرده و دوره تخصصی ایران شناسی اجتماعی را در دانشگاه لندن به پایان رساند. جابرعناصری پس از گدراندن دوره تخصصی مردم شناسی در انگلستان با تکیه بر پژوهشهای قبلی خود به تحقیق درباره خاورمیانه، جنوب غرب آسیا به ویژه مسائل فرهنگی ترکیه، ایران و افغانستان پرداخت. وی استاد ممتاز دانشگاههای تهران بود و در کنار پژوهشهای فراوان بیش از 4۰ کتاب در زمینه فرهنگ ایران تألیف کرد.
عباس شمسالدین کیا معروف به تندر کیا، دکتری اقتصاد را از دانشگاه پاریس گرفته بود و در دهههای ۱۳۱۰تا۱۳۵۰ آثاری به صورتهای شعر و نثر منتشر میکرد. او نوهٔ پسری شیخ فضلالله نوری مجتهد نامور شیعه و برادر زهرا کیا، پژوهشگر و مترجم ادبی بود. او در نمایشنامهنویسی قلمآزمایی کرد و حاصل این امر، نمایشنامهای بهنام «تیسفون» به نظم بود. نکتهای که اکثر منتقدان و تاریخنویسان شعر نو در رابطه با تندرکیا و شاهین اشاره کردهاند، استفاده از ادبیات فولکلور، ضربالمثل و حتی لحن عامیانه در شاهینها، مقدمهها، فروزهها، افسانههای نو، چیزکها و .... است.
مقاله حاضر سعی دارد با مقایسه الگوی داستانگویی ادبی و نمایشی روضهالمجاهدین (از واعظ هروی) و سریال مختارنامه (از میرباقری)، اقتباس مستند از اصل یک واقعه مذهبی در تاریخ اسلام و حدود پردازش زیباشناختی آن را برای رسانههای جمعی مرود سنجش قرار دهد. ادبیات عامیانه در زبان فارسی گاه به توصیف و تشریح روایتهای تاریخ دین پرداخته است که همین موجب شده تا روایتی داستانپردازانه و خیالآمیز از رخدادها و شخصیتهای تاریخی دین در میان عامه رواج پیدا کند. نکته مهم درباره این گونه ادبیات فارسی، درآمیختن روایت تاریخی با تخیل مؤلف برای رسیدن به تأثیری خاص بر مخاطب است. امروزه با ظهور تلویزیون، درامنویسان این شیوه را برای نمایشی کردن متون تاریخی دین اسلام به نحوی متفاوت به کار گرفتهاند. سریال مختارنامه یکی از آخرین تلاشهای برای استفاده از تخیل در روایت متن تاریخی است. نمونه مشابه این تلاش در دوران صفویه و به دست واعظ هروی به خلق روضهالمجاهدین منجر شد. مقایسه تطبیقی این دو اثر کارکردهای خیالآمیز بودن این دو و تفاوت در نحوه بهکارگیری تخیل برای پرداخت روایت ادبی و نمایشی از متن تاریخی را روشن میکند. نمونه معاصر مختارنامه با به کارگیری تخیل قصد دارد به تحلیلی سیاسی ـ تاریخی برسد؛ در حالی که روایت واعظ هروی بیشتر به دنبال تجسمی از جهان آرمانی است که برخاسته از نگاهی متفاوت به هستی است.
در ورود مطالعات بینامتنی به هنر، توجه برخی اندیشمندان بینامتنیت در تحلیلهای بینامتنی از مطالعات ژرار ژنت به سازکارهای مختلف متن جلب شده است. ژنت با طرح ترامتنیت پنج قسم از این روابط را پیش روی تحلیلگران متن گذاشت. این مطالعات به مروز زمان به سینما نیز راه یافت. هدف این مقاله، بررسی ابرمتنها و پیرامتنها ـ دو جزء ترامتنیت ـ در سینمای ایران است. در مواجهه با برگرفتههای سینمای درخواهیم یافت که یک متن فیلمی از متون دیگر ـ چه ادبی، چه دیگر متون ـ به صورتهای مختلف برمیگیرد. یکی از مسائل این پزوهش، شناخت انواع برگرفتهها سینمایی و ویژگیهای آنهاست. در روابط پیرامتنی، متنی در آستانه متنی دیگر قرار میگیرد و به نظر میرسد نسبت آن با زمان اکران مهمترین مسئله در این رابطه است. هدفی که در کنار این مسائل دنبال می شود، معرفی الگویی از روابط بینامتنی است که انواع این برگرفتهها و روابط زمانی پیرامتنی را در سینمای ایران مشخص کند. برای رسیدن به مناسبات ابرمتنی و پیرامتنی در سینمای ایران، برخی فیلمهای سینمای ایران در دو دهه 1370 و 1380 بررسی شده است.