رمان و داستان مدرن نقش شگرفي در بازخواني روايتهاي اسطورهاي و بازپردازي آنها در ادبياتروايي امروزي ايفا ميکند. يکي از دلايل مهم توجه ويژه و کاملا متفاوت اين گونه داستانها و رمانها به بن مايههاي اسطورهاي ضرورتي است که نويسندگان معاصر بنا بر دگرگوني اوضاع اجتماعي و دگرگونيهاي اساسي انديشه و نگرش انسان احساس کردهاند: بيانسجامي جهان آشفته معاصر که همه گفتمانهايش سرشار از تناقض، بيانسجامي و قاعدهگريزي است، انسان امروزي را شيفته روايتهاي نامنسجم، غيرخطي گسستهنما و سرشار از بينظميهاي زماني که پيشينهاي غني در روايتهاي اسطورهاي دارد کرده است. شهريار مندنيپور يکي از نويسندگان برجسته ادبيات معاصر فارسي است که ميتوان آثارش را از حيث ساختار و پردازش برخي از عناصر داستان به ويژه عنصر زمان به روايتهاي اسطورهاي همانند دانست. اين پژوهش نشان ميدهد که زمان در برخي از داستانهاي کوتاه او، همانند زمان در روايات اسطوره اي 1. کيفي و ذهني است نه عيني و کمي؛ 2. اعتبار خود را از رويداد يا حادثه روايت شده ميگيرد؛ 3. دوراني و چرخهاي است نه خطي و مستقيم. البته اثبات اين هماننديها لزوما به معناي تاثيرپذيري آگاهانه مندنيپور از روايات اسطورهاي نيست.
محمدتقی بهار (ملکالشعرا) و ابراهیم عبدالقادر المازی در عصری که ستیز میان سنت و تجدد در تمام جنبههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران و مصر جریان داشت، به بیان نظریه شعری خود پرداختند. هر دو از اعضای تأثیرگذار جنبشهای ادبی برجسته (انجمن دانشکده در ایران و جماعت دیوان در مصر) بودند که در تبیین نظریه شعری و جنبشی که به آن تعلق داشتند، نقش ایفا کردند. این جستار که میتواند زمینه مقایسه دو جریان ادبی را در دو کشور فراهم کند، به مقایسه نظریه شعری بهار و المازنی میپردازد و چرایی موفقیت یکی و شکست دیگری یا دستکم کندی و تندی آنها را تبیین میکند. نگارندگان تعریف شعرف نقش شاعر و جایگاه مخاطب در خلق شعر و معنای آن را از آثار بهار و المازنی استخراج و طبقهبندی کرده و بارویکردی تطبیقی، نظریه شعری آنها را تبیین کرده و نشان دادهاند که این دو شاعر بیشتر به کارکرد شعر نظر داشتهاند تا به جنبههای ساختاری آن، رویکرد بهار به شعر درونگرایانه است و رویکرد المازنی برونگرایانه. همچنین، نقش ترجمه آثار ادبی اروپا و نیز تأثیرپذیری از مکتبهای ادبی غرب در نظریه شعری المازی آشکار است. در مجموع، میتوان گفت بهار به سنت پایبندتر است و المازی بیشتر رو سوی آینده و تجدد دارد.
پهلوانان شخصیتهای اصلی و مؤثر حماسهاند. حوادث و رویدادهای حماسه، سرگذشت پهلوانان آزادهای است که به دور از هر گونه خودبینی و غرور و تعصب کورکورانه، به مردم و وطن خویش میاندیشند. هدف آنها حفظ ارزشهای والای انسانی است. عشق و آرزو و همه هستی خود را در خدمت حماسه قرار میدهند و با خردورزی و درنگ و تدبیر همیشگی خود همواره آرامش حقیقی را به جامعه خود هدیه میکنند. خاندان زال یکی از خاندانهای پهلوانی شاهنامه است که میکوشد مرزهای ساهتگی ایرانی ـ انیرانی را بر هم زند و فراتر از این مرزبندی به «انسان» بیاندیشد. عشقی که به تولد رستم، ابر پهلوان حماسه، میانجامد. مقاله حاضر این پهلوانان را شخصیتهای میانه حماسه میداند و کارکرد اجتماعی آنها را بررسی میکند.