داستانها هميشه ظرفيت بسياري براي طرح مسائل حکمي و تعليمي داشتهاند و داستان پيامبران به شکل ويژه از اين ويژگي برخوردار است. يکي از اين داستانها ماجراي سراسر حکمت سليمان است. حکمت در قصه سليمان به چند صورت قابل تامل است: 1. لفظ حکمت که در داستان سليمان صراحتا به او منسوب است، سخنان حکيمانه و نغز ميگويد و کتاب امثال سليمان مشحون از آن است. در قرآن نيز از علم مخصوصي که به سليمان بخشيده شده ياد ميشود. 2. امثال برآمده از داستان سليمان که شايد سادهترين شکل حکمت در اين قصه باشد. 3. نکات حکمي و تعليمي و پندآموز که در اين مقاله به شرح آنها خواهيم پرداخت.
حکمت بوعلی سینا، تألیف محمدصالح حائری مازندرانی، کتابی است در پنج جلد با موضوع فلسفه اسلامی خاصه حکمت مشاء به زبانهای فارسی و عربی، با مقدمه عمادالدین حسین اصفهانی مشهور به عمادزاده و به تصحیح حسن فضائلی. حکمت ابن سینا کتابی است که حقایق و اسرار گفتارهای شیخ را که دیگران نادیده انگاشتهاند، کشف نموده و عقاید اسلامی ساده را طبق مقررات قرآن و معتقدات اهلبیت(ع) و اتفاق امامیه و امت، به براهین فلسفی مبرهن ساخته و بدون مبالغه هر فصل یا صفحه از این کتاب، مشتمل بر نکات تازه و یا در بسیاری از مواضع متضمن مبتکراتی است. از جمله مسائلى که در این کتاب با تجزیه و تحلیل و بهصورت صحیح اثبات شده است، اصالت وجود و وحدت وجود، پس از میرداماد است که از زمان صدرالمتألهین تا عصر سبزوارى به بعد رواج یافته و ملاصدرا خودش قبلا از متصلبین در اصالت ماهیت بود، سپس عدول کرد. در این کتاب، یعنى در جلد طبیعیات و علم النفس به تمام ادله اصالت وجود که حاجى سبزوارى به نظم کشیده، پاسخ داده شده و ادله شیخ اشراق و براهین خیام و رساله اعتباریت وجود و تأصل ذات مشروحا مذکور است و کتب میرداماد و شوارق و گفتارهاى محقق طوسى و محققین دیگر حقا اصالت مهیت را به بداهت رسانیدهاند. ابن سینا هم بالصراحه قائل به اصالت ماهیت است و نسبت اصالت وجود بر وجه تباین حقایق وجودات به مشائیه سندى ندارد و متأخرین موجودات را در کلام به وجودات مشائیه اشتباه کردهاند؛ چنانکه در محاکمات بدان اشاره شده و جز صدور و حصول و کون و سائر افعال عموم که همان مقتبس بودن ذات به علت است که شیخ در شفا و غیره آن را تکرار فرموده، چیز دیگرى در خارج نیست و در مسئله وحدت وجود هم عمده شبهه ایشان عدم صحت انتزاع مفهوم واحد از متباینات است. محمدصالح حائری مازندرانی میگوید: بس است در شکستن این طلسم مبطل السحر این جادو و نقض به مفهوم مناقصه و مضاده و مقابله و مفاهیم مراتب اعداد، بلکه مفهوم نفس تعدد و مفهوم کثرت که از منشأ متعدد و متکثر و متباین و متقابل برمىخیزد و در این کتاب در رفع این شبهات چیزى فروگزار نکردهاند - و أين العيان من البيان - به نظر حسین اصفهانی (عمادزاده) با توجه به تقریرات مازندرانی، مطالعه و تدریس این کتاب براى دانشکده معقول و طلاب و مبتدى و منتهی واجب است تا محصلین و مدرسین معقول هر دو از حقایق حال طبق کتاب و سنت و عقاید اهلبیت(ع) و فقها و محدثین و روات عالیقدر و متکلمین عظیمالشأن آگاه شوند و در هیچگونه خطرى یا توبیخى واقع نگردند و از تحصیل و تدریس علم معقول محروم نمانند و منویات فقهای عالیقدر و مراجع فتوى تأمین گردد.
حکمت بوعلی سینا، تألیف محمدصالح حائری مازندرانی، کتابی است در پنج جلد با موضوع فلسفه اسلامی خاصه حکمت مشاء به زبانهای فارسی و عربی، با مقدمه عمادالدین حسین اصفهانی مشهور به عمادزاده و به تصحیح حسن فضائلی. حکمت ابن سینا کتابی است که حقایق و اسرار گفتارهای شیخ را که دیگران نادیده انگاشتهاند، کشف نموده و عقاید اسلامی ساده را طبق مقررات قرآن و معتقدات اهلبیت(ع) و اتفاق امامیه و امت، به براهین فلسفی مبرهن ساخته و بدون مبالغه هر فصل یا صفحه از این کتاب، مشتمل بر نکات تازه و یا در بسیاری از مواضع متضمن مبتکراتی است. از جمله مسائلى که در این کتاب با تجزیه و تحلیل و بهصورت صحیح اثبات شده است، اصالت وجود و وحدت وجود، پس از میرداماد است که از زمان صدرالمتألهین تا عصر سبزوارى به بعد رواج یافته و ملاصدرا خودش قبلا از متصلبین در اصالت ماهیت بود، سپس عدول کرد. در این کتاب، یعنى در جلد طبیعیات و علم النفس به تمام ادله اصالت وجود که حاجى سبزوارى به نظم کشیده، پاسخ داده شده و ادله شیخ اشراق و براهین خیام و رساله اعتباریت وجود و تأصل ذات مشروحا مذکور است و کتب میرداماد و شوارق و گفتارهاى محقق طوسى و محققین دیگر حقا اصالت مهیت را به بداهت رسانیدهاند. ابن سینا هم بالصراحه قائل به اصالت ماهیت است و نسبت اصالت وجود بر وجه تباین حقایق وجودات به مشائیه سندى ندارد و متأخرین موجودات را در کلام به وجودات مشائیه اشتباه کردهاند؛ چنانکه در محاکمات بدان اشاره شده و جز صدور و حصول و کون و سائر افعال عموم که همان مقتبس بودن ذات به علت است که شیخ در شفا و غیره آن را تکرار فرموده، چیز دیگرى در خارج نیست و در مسئله وحدت وجود هم عمده شبهه ایشان عدم صحت انتزاع مفهوم واحد از متباینات است. جلد چهارم، داستانهای علم النفس به قلم شیخ، مانند رساله طیر با شرح بشر بن ناصر هاشمی بغدادی و رساله حي بن یقظان با شرح ابومنصور بن زیله بغدادی که از شاگردان شیخ بوده و مواضع لازمه از اصل و دو شرح مزبور را شرح عربی نمود و مجموع آن را ترجمه به فارسی کرده و ترجمه دو قصه سلامان و ابسال به تلخیص محقق طوسی و ترجمه به رساله طیر سهروردی و شرح فارسی مختصر بر قصیده شیخ در نفس بدون اقتباس از دیگران و سائر مهمات مربوط به کتاب حکمت ابن سینا که تحلیل شده است.
شاهنامه در تقسيمبنديهاي شعري جزء ادب حماسي به شمار ميآيد ولي اين اثر حاوي نکات تعليمي بسياري است که اگر آن را جزء ادب تعليمي قرار دهيم رواست. بخشي از اين ارزشمندي شاهنامه از ديد حکمي به دليل نوع داستاني اثر است. از سويي بخشي از ادب تعليمي ما را امثال و حکم تشکيل ميدهد و شاهنامه به دليل کارکرد تعليمي امثال و ارزشهاي تعليمي خود يکي از گنجينههاي بينظير فارسي از اين حيث است. امثال و حکم متاثر و برآمده از شاهنامه چند دستهاند: برخي از دل شاهنامه برآمدهاند و سخنان خود فردوسياند و برخي ديگر از زبان قهرمانان براي تاييد يا روشنکردن سخنشان بازگو شدهاند و دستهاي را نيز بعد از فردوسي، گويندگاني گمنام در جمعبندي ماجراها در طول قرنها ساختهاند. اين مقاله بر آن است تا با اشاره مختصر به گونههاي اول و دوم، به گونه سوم به شکل مبسوط بپردازد چه مثلهاي برآمده از شاهنامه در ادبيات عاميانه، اغلب کارکردي تعليمي دارند و ايرانيان در طول قرنها که از خلق شاهنامه و حماسه و اسطوره ميگذرد، قضاوت خويش را در مورد اين شخصيتها به شکل عمومي و در دل اين امثال بازگفتهاند که همه حکايت از نفوذ عجيب اين داستانها در دل و ذهن آنها دارد.
در نگاهي کلي بين داستان پيامبران و اسطورههاي ايراني، به ويژه در کليت ماجرا و اوج و نقطه عطف داستانها شباهتهاي بسياري وجود دارد. يکي از داستانهاي درخور مقايسه و توجه در اين باره داستان يوسف و سياوش است. شباهت ميان اين دو داستان، بيشتر توجه ما را بر ميانگيزد. ما در اين مجال به تحليل دو شخصيت سودابه و زليخا در مقايسه با هم و جايگاهشان در داستانهاي يوسف و سياوش خواهيم پرداخت زيرا يکي از موارد مهمي که اين دو داستان را درخور مقايسه ميکند، شخصيت و رفتار زنان آنست و جالب اين است که به رغم مشابهت بسيار سودابه و زليخا، تفاوتهاي ظريفي ميان اين دو زن در داستان وجود دارد. براي نمونه، زليخا پس از ناکام ماندن از يوسف دست به دسيسهگري نميزند اما سودابه چون مراد خويش نمييابد به هر حيلهاي دست مييازد تا شخصيت سياوش را تخريب کند و بر خلاف زليخا هرگز به گناه خويش معترف نميشود. در قياس با سودابه، زليخا پس از سالهاي درازي که از رخدادن ماجراي او با يوسف ميگذرد هرگز زني منفور و هوسباز (چون سودابه) معرفي نميشود و تلاش مفسران براي ساختن پاياني خوش براي عشق زليخا (جوانشدنش توسط يوسف و وصلتش با او) اين را تاييد ميکند که بديهي است اگر عشق زليخا از ديد آنان هوس آلود بود، هرگز به دنبال سهمي براي او درين عشق نبودند.