صادق چوبک از جمله بينانگذاران داستان کوتاه در ايران است. عليرغم نوسانهايي که در تکنيک او وجود دارد، وي نويسندهاي توانمند و تاثيرگذار در تاريخ ادبيات داستاني ايران بوده است. به همين ترتيب نقش ارنست همينگوي از نظر تاثير در شکلگيري داستان کوتاه به عنوان يک قالب جدي هنري در جهان انکارناپذير است. چوبک برخي داستانهاي کوتاه خود را کاملا به سبک همينگوي نوشته است. در بسياري از داستانهاي کوتاه او، ردپاي همينگوي مشاهده ميشود. علاوه بر اين، تاثير همينگوي حتي در رمان او (تنگسير) مشهود است. با اين حال، به طور طبيعي برخي از ويژگيهاي داستاننويسي او چه در بعد انديشه و چه در بعد تکنيک با همينگوي متفاوت است و در مواردي اين تفاوت به طور کامل خود را نشان ميدهد. در اين بررسي، هدف آن است که وجوه مشترک و متفاوت شيوه نويسندگي چوبک در مقايسه با ارنست همينگوي مورد توجه قرار گيرد. در اين مجال بررسي داستانها و مقايسه آنها در دو بعد درونمايه و ساختار انجام گرفته است. نتايج بررسي نشان داده است که صادق چوبک نخستين نويسنده ايراني است که به گرتهبرداري از ارنست همينگوي پرداخته است. عيني گرايي، استفاده از ضدقهرمانها و بکارگيري شيوه نگارشي خاص همينگوي، از موارد عمده شباهت ميان برخي آثار دو نويسنده است. از وجوه مهم تفاوت دو نويسنده، يکي عدم پيروي چوبک از يک سبک واحد، ديگري درونمايههاي آشکار و صريح داستانهاي چوبک و در نهايت گرايش چوبک به داستانهايي با لايههاي سطحي روانشناختي است که در آثار همينگوي قابل مشاهده نيست. ضمن اين که چوبک نيز مانند بسياري از پيروان همينگوي در درک عميق شيوه نگارشي او موفق نبوده و تنها به گرتهبرداري سطحي پرداخته است.
کتاب هزار و یک حکایت یکی از تالیفات مرحوم خلیل خان ثقفی است. ایشان در پاریس به مطالعه کتب مختلفی از آثار نویسندگان عربی، مراکشی، الجزایری، فرانسوی، ژاپنی، چینی، انگلیسی، آلمانی که حکایات را نوشته بودند نمود و مصمم گردید که با اطلاعات شخصی حکایات مختلفی را بهم درآمیزد و اندک اندک آنرا تا پانصد حکایت درآورد ولی با فرصتی که در مدت یک سال بدست آورد و شور و ذوقی که پیوسته در تدوین کتاب از خود ابراز می نمود کم کم حکایات گردآورده او از یک هزار تجاوز نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و پس از بازگشت به میهن حک و اصلاح مختصری نمود و نام آنرا هزار و یک حکایت نهاد و منتشر نمود...
در این داستان پلیسی جنایی، احمد به همدستی سه نفر از دوستانش دست به آدمربایی مسلح میزند .آنان، سرمایهداری به نام پرویز پازوکی را میربایند .در این ماجرا احمد، راننده پازوکی را به قتل میرساند و در پی آن وقایعی رخ میدهد که داستان براساس آن شکل گرفته است.
داستان کوتاه «داش آکل» از برجستهترین داستانهای صادق هدایت و از جمله داستانهای برجسته ادبیات معاصر ایران است. در این داستان بنمایههای تفکر ارنست همینگوی در شخصیتپردازی، که به نوعی مکتب فکری او را تشکیل میدهد، خود را به معاینه نشان میدهد. آرمانگرایی، تعلق به جهان اقلیت، آسیبدیدگی، فرجام شوم، تسلیم دردآلود و در نهایت پیروزی در عین شکست، از مهمترین وجوه اشتراک شخصیت داش آکل با شخصیتهای مورد علاقه نویسنده آمریکایی است.
صادق چوبک از جمله بنیانگذارانِ داستان کوتاه در ایران است. نقش ادگار آلن¬پو نیز به عنوان بنیانگذار اصول و مبانی ساختاری داستان کوتاه در جهان انکارناپذیر است. چوبک نخستین کسی بود که شعر مشهور «غراب» از آلن¬پو را ترجمه کرد.در مقاله حاضر، برخی وجوه شباهت و تفاوت درونمایه و ساختار داستانهای کوتاه دو نویسنده بررسی شده است. نتایج نشان داده است که صادق چوبک، همانند صادق هدایت، از آلن¬پو تأثیر گرفته است. اما تفاوتهایی نیز میان دو نویسنده وجود دارد. عمده¬ترین این تفاوت¬ها، به مضامین و زمینه داستانهای دو نویسنده بر میگردد. بر خلاف آلن¬پو، صادق چوبک نویسندهای با حال و هوای عمیق اعتراضی است. ویژگی مهمّ ساختاری پو، بدعتهای او در به کارگیری حوادث فرعی و تصویرسازی است.