از آنجا که سخنان شطحآمیز عرفا، شایبه کفر و زندقه را درباره گوینده خود برمیانگیزاند، پیوسته از سوی عارفان بزرگ مورد بحث قرار گرفته و برای آن دلایل و خاستگاههایی ذکر شده است. از جمله بزرگانی که برای پاکیزه نگاه داشتن طریقه عرفانی خود بسیار کوشیده و در توجیه و تبیین سخنان وحدت وجودی دیگر عارفان، بسیار همت گمارده، مولانا جلالالدین بلخی است. با آنکه او به مباحث و سخنان صوفیانی چون حلاج و بایزید، که از آن بوی وحدت به مشام جان میرسد، اعتقاد دارد و به ایشان ارادت میورزد، به مرتبه و مقام راهبری خود نیز به خوبی آگاه است و این موجب میشود که تا حد امکان از بیمحابا سخن راندن در میان هرجمع، بپرهیزد و پیوسته حدود درک مخاطب خود را در نظر داشته باشد.پرهیز مولانا از شطاحی موجب شده است تا با ظرافت و باریک اندیشی، شیوهای ابداع کند که ما نام «شطح تمثیلی» بر آن نهادهایم. به نظر میسد او، آگاهانه این روش جدید را برگزیده است تا هم از خردهگیری منکران در امان باشد و هم «درد اشتیاق» خود را شرح کند. این مقاله به بررسی دیدگاه مولانا درباره شطاحی و شطاحان و نیز شیوه خاص او در شطاحی میپردازد و در پایان ویژگیهای این طرز بیان را برمیشمارد.
این کتاب در واقع دفاعیهای است که "مجذوب علیشاه " در باب عقاید خویش نوشته است .بخش اول کتاب زندگینامه وی به قلم خود اوست .در آن جا مولف به مصایبی اشاره میکند که در طول زمان بر او وارد آمده است . وی سپس درباره توحید حق تعالی، وحدت وجود و مذاهب صوفیه به بحث میپردازد . گفتار پایانی کتاب به بررسی آرای مجلسی درباره تصوف اختصاص یافته است .مولف میخواهد اثبات کند که "مجلسی "با صوفیان حقیقی مخالفتی نداشته است .
این کتاب در یازده بخش به اختصار به مبانی عرفان و تصوف پرداخته است. عناوین بخشهای کتاب بدین ترتیب است: تعریف عرفان و تصوف، عرفان و تصوف اسلامی، سالک و شیخ، پارهای از اصطلاحات مشهور صوفیه، توحید و وحدت وجود، محبت و عشق در عرفان، طریقتها، خانقاه، نگاهی کوتاه به عرفان و تصوف در خارج از دنیای اسلام، تأثیر عرفان و تصوف در امور اجتماعی، عرفای معروف از صدر اسلام تا قرن نهم هجری.
نيستانگاري راوي در بخش اول بوف کور و وجوه تشابه آن با نيستانگاري نيچه، موضوعي است که پيشتر، نگارندگان مقاله آن را بررسي کردهاند. در عين حال که پيروي راوي از نيچه در اين اثر هدايت انکارناپذير است، اين نيستانگاري با آنچه نيچه آن را «نيستانگاري فعال» مينامد و در عملِ «زرتشت» متجلي ميشود، تفاوت زيادي دارد. وجوه تمايز راوي را از زرتشت ميتوان در بخش دوم بوف کور ـ که در واقع بخش عملي نيستانگاري اين کتاب است ـ مطالعه و بررسي کرد. اين مقاله به معرفي وجوه تمايز و افتراق «زرتشت» و «راوي» بوف کور ميپردازد و «نيستانگاري منفعل» را به ويژه در بخش دوم کتاب بررسي ميکند. يادآور ميشود که راوي استدلال نيچه را در ذهن خود مرور کرده، آن را ميپذيرد و در بخش اول کتاب، نابودي «دختر اثيري» را در ذهن خود ميپروراند؛ اما نفوذ عميق اين دختر ـ که در واقع جلوهاي از دنياي ماوراست ـ در کنار انفعال راوي مانع از آن ميشود که او بتواند در عمل تاثير حضور «لکاته» را ـ که نماد اجتماعي دختر اثيري است ـ از زندگي خويش بزدايد.
تاثيرپذيري برخي آثار هدايت از اگزيستانسياليسم سارتر موضوعي است که بسيار مورد توجه پژوهشگران بوده و از ميان آثار او در داستان سگ ولگرد نمود يافته است. اين داستان کوشيده است تا رنج و بيچارگي انسان را در اين جهان با نگاهي اگزيستانسياليستي به نمايش بگذارد و با تاکيد بر مباني انديشگي سارتر زندگي رنجآور پات را به عنوان نمادي از زندگي انسان در اين جهان به تصوير کشد؛ به گونهاي که داستان سگ ولگرد نوستالژي را به عنوان مهمترين عامل نابودکننده زندگي و وجود آدمي معرفي ميکند. اين مقاله کوشيده است تا نمود انديشههاي اگزيستانسياليستي و معناي خاص نوستالژي از ديدگاه سارتر را در اين داستان بازنمايد.