شايد بتوان حافظ را شناخته‌ترين سراينده ايراني در فرهنگ آلماني دانست. با بودن برگردان‌هاي گوناگون و بسيار از ديوان او به زبان آلماني، از جمله ترجمه‌هاي روکرت (کرينبورگ 1929)، پورگشتال، روزنتسوايگ، ول لبن و ديگران، هنوز اين پرسش بجاست که آيا برگردان دوباره آن بايسته است. تنگناهاي آييني و و واهمه از فرمانروايي خونريز، هنرمند را در چنبره خود گرفتار کرده بود و او را پروانه بالندگي در موسيقي و هنرهاي تجسمي يا نمايشي نمي‌داد، از اين رو هنرمند هر چه را داشت در قالب کلام مي‌ريخت؛ اين همه راز آلودگي در شعر حافظ از اين روي است. شعر حافظ هزارتويي را مي‌ماند که درآمدن از آن را «تعبيه هزار شعبده» مي‌بايد. آشنايي با زبان گرچه مهم‌ترين پايه براي ترجمه هر متني است، اما بسنده براي برپا کردن بناي ترجمه نيست. جستار پيش رو در پي آن است که از سويي با سنجش برگردان‌هايي از ديوان او راهي براي ترجمه شعر حافظ بيابد، ترجمه‌اي که هم عناصر شعري و زيبايي‌شناختي را به ديده بگيرد و هم گفته شاعر را تا آنجا که شدني است بي‌کم و کاست فراروي خواننده آلماني بگذارد و از ديگرسو انگيزه دوم از پيش کشيدن اين گفتار، نشان دادن لزوم برگردان دوباره ديوان است.

منابع مشابه بیشتر ...

649075d986407.jpg

درسی از افلاطون

غلامحسین خیّر

افلاطون معتقد بود که هر نوعی که در جهان وجود دارد یک صورت عقلانی در عالم عقل دارد. مثلا یک انسان عقلانی در عالم عقل وجود دارد که تجلی می کند و ما سایه های آن انسان کلی هستیم و مثالی که در این زمینه می گوید معروف به مثال غار افلاطون است. اندیشیدن به چیستی و چونی هنر که آن را هنر اندیشی و یا به اصطلاحی جدیدتر فلسفه هنر می نامند ، تنها به نزد یونانانیان موجود است ولیک پیش از ایشان نیز فی المثل در میان ایرانیان نیز هنر اندیشی هایی موجود بوده است. اما با شِما و شمایل فلسفی تنها از آن فیلسوفان یونان است .در این مقاله کوتاه ابتدا نیم نگاهی داریم به زندگی افلاطون ، نخستین فیلسوف بزرگی که آثارش برای ما مانده ، و سپس می پردازیم به فلسفه هنر وی و البته در این میان نیز ناگزیریم که نظری گذرا به نظام فلسفی افلاطون اندازیم چرا که فلسفه هنر افلاطون در ذیل و ظل منظومه فکری وی جای می گیرد و معنا می یابد. به هر روی افلاطون شان هنر را ، حکایت گری و تقلید از طبیعت می شمرد و از هنرمندان با عنوان طایفه مقلدان یاد می کند و بدان سبب که خودِ طبیعت را نیز حکایتی از عالم ایده ، که عالم حقیقت هست ، می داند « از همین جاست که هنرها در مرتبه دوم دوری از حقیقت صور جای می گیرند » در واقع می توان گفت که افلاطون دل خوشی از هنر و هنرمند ، بدان سبب که انسانها را از حقیقت بعید تر می کنند ، ندارد . و لذاست که عذر هنرمندان را از مدینه فاضله اش می خواهد و ایشان را از آرمانشهر رویایی بیرون می کند تا این حق دورکن ها ، موجبات تباهی و گمراهی اهالی مدینه فاضله و به خصوص جوانان را فراهم نیاورند .آن زیبایی موجودی سرمدی است که نه بوجود می آید و نه از میان میرود. نه بزرگتر میگردد و نه کوچکتر. چنان نیست که از لحاظی زیبا باشد و از لحاظی زشت یا گاه زیبا باشد و گاه نا زیبا یا در مقایسه با چیزی زیبا باشد و در مقایسه با چیز دیگری نا زیبا یا در مکانی زیبا باشد و در مکانی زشت یا به دیده گروهی زیبا بنماید و به دیده گروهی دیگر زشت یا جزیی از آن زیبا باشد و جزیی نا زیبا. از این گذشته آن زیبایی که به دیده کسی که سعادت دیدار آن نصیبش گردیده است چون زیبایی چهره ای یا دستی یا عضوی از اعضای تن یا مانند زیبایی سخنی یا دانشی یا زیبایی موجودی از موجودات زمینی یا آسمانی نمودار نخواهد شد بلکه چیزی است در خویشتن و برای خویشتن که همواره همان می ماند و هرگز دگرگونی نمیپذیرد و همه چیزهای زیبا فقط بدان سبب که بهره ای از او دارند زیبا هستند ولی این بهره وری نه چنان است که پیدایش و نابودی چیز ها برای آن سود و زیان داشته باشد.

635409486b892.jpg

چشم اندازی از ادبیات و هنر

رنه ولک, آستین وارن, ادوارد مورگان فورستر, باروز دان هم

ادبيات پهنه ي گسترده اي است در برگيرنده ي گذشته و حال و با جمع و تلفيق اين دو بر آن است تا آينده را شكل و جهت بخشد و معنا و هدف خود را در اين نكته بيابد. شعر، رمان، متون مختلف نظم و نثر و ديگر گونه هاي ادبي، ابزار ايجاد اين معناست. از اين رو افزون بر جاذبه ها و انگيزه هاي زيباي فكري و روحي كه ادبيات براي آدمي مي آفريند مي توان به سرشت اجتماعي بودن و مسئوليت آفريني آن نيز پي برد و رمز شيفتگي و فريفتگي همه ي ملت هاي بزرگ و دليل شيدايي و سرمستي جان هاي سترگ را نسبت به آن دريافت. هنر چيست؟ هنر، انتقال عواطف و احساسات هنرمند به انسان است. هنرمندان چيره دست، قادر بوده اند در آثارشان، عواطف و تجربيات خود را به صورتي آشكار كنند كه باعث برانگيخته شدن احساسات مخاطب شود و با ايجاد عواطف مشترك با مخاطبان، ارتباط و پيوندي معنوي برقرار كنند. هنرمندان، با خلق آثار بديع، آنچه را كه افراد عادي از درك آن عاجز بوده اند، براي همگان، قابل فهم كرده اند. عكاسي، نقاشي، مجسمه سازي، آهنگ سازي، فيلم سازي، تئاتر، معماري، طراحي، طراحي كاريكاتور و...، امروزه ديگر از بخش هاي ثابت و جذاب زندگي جوامع انساني شمرده مي شوند. تولستوي مي گويد: هنر، يك فعاليت انساني است و مقصدش انتقال عالي ترين و بهترين احساساتي است كه انسان ها بدانها دست يافته اند». ادبيات چيست؟ در ماهيت ادبيات، گفته شده كه: ادبيات، عبارت است از آن گونه سخناني كه از حد سخنان عادي، برتر و والاتر بوده است و مردم، آن سخنان را در ميان خود، ضبط و نقل كرده اند و از خواندن و شنيدن آنها دگرگونه گشته و احساس غم و شادي يا لذت و اَلَم كرده اند». شاعران، با لطف طبع و احساسات دقيق، و نويسندگان چيره دست، با قدرت انديشه و نيروي تخيل و به كارگيري بديع زبان، جلوه و معناي خاصي به كلام بخشيده اند و با نفوذ در فكر و جان خواننده، آنان را در غم ها و شادي هاي خود شريك كرده اند و گاه با ارائه آثار ادبي متنوعي چون: شعر و ترانه، فيلم نامه، داستان، رمان و نمايش نامه، علاوه بر عاطفه و احساس، آگاهي ها و افكار و تجربيات خود را نيز منتقل كرده و جامعه را همدل و متحد ساخته و موجب پيشرفت هاي بزرگ مادي و معنوي شده اند؛ بدين طريق، گاه چنان تأثير ماندگاري به جا گذاشته اند كه موجب دگرگوني و تعالي اخلاق و فرهنگ نسل ها شده اند...

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

581590c432e55.PNG

جايگاه ادبيات غنايي در نزد برتولت برشت

حسین سرکارحسن‌خان

برشت در ادبيات غنايي خود در ارتباط با اوضاع سياسي، اقتصادي و اجتماعي زمان اشعاري مي‌سرايد که هم بيانگر تفکر وي در تئاترروايي است و هم خواننده را به چالش با مسايل روز وا مي‌دارد. اين سير تفکر برشت در ادبيات غنايي که در اين مقاله به بحث و بررسي گزارده مي‌شود، گوياي آن است که اشعار اوليه برشت، بيانگر گرايش‌هاي نيهيليستي، آنارشيستي و اکسپرسيونيستي و به سخريه گرفتن شيوه زندگي بورژوازي است که اين نمودها از ويژگي‌هاي نمايشنامه‌هاي آغازين اوست. اشعار برشت در اواسط دهه سي گرايشي مارکسيستي مي‌يابد که در آنها به بعد عقيدتي وي، يعني تعميق ديدگاه‌هاي مارکسيستي، توجه خاصي نشان داده شده است. برشت در دوران هجرت، براي مبارزه با حاکميت فاشيستي شيوه جديدي در ادبيات غنايي خود دنبال کرد و بر خلاف اشعار اوليه که مبتني بر شعر سنتي، داراي فرم ثابت و اوزان شعري بودند، از شعر بدون قافيه و ريتم بي قاعده سود جست، چرا که معتقد بود، چنين اشعاري براي مسايل سياسي، اجتماعي و اقتصادي روز مناسبترند. گرچه اولين اشعار پس از جنگ جهاني دوم نيز بيانگر تفکرات سياسي برشت بودند، اما در اواخر عمر هنري برشت، عشق نيز تا حدودي جاي پايي در ادبيات غنايي وي باز کرد.

پژوهش‌ها/پژوهش‌های عمومی ادبی
مقاله