مقاله حاضر بررسى رویکرد فلسفى داستایفسکى نسبت به مسئله آزادى، دریافت او از وضعیت بشر و بعد مذهبى، تمثیلى و تحول عظیم فکرى وى در بازپسین نوشتههایش - از خاطرات زیرزمینى تا "افسانه مفتش بزرگ "، بخش فلسفى برادران کارامازوف- است. فلسفه روسى آرمانطلب و نمادگرا، از سالهاى پسین قرن نوزدهم، این رماننویس را به عنوان پدر فکرى خود برگزید. چگونه میتوان شیفتگى فلاسفه و ادبا را در برابر یک داستاننویس توجیه کرد؟ آیا انگارههاى اصلى فلسفه داستایفسکى از هنر داستانى او جدا است؟ این بررسى بر تحلیلهاى روشنگرانه فیلسوفانى همچون لئون شستوف، نیکولا بردائوف و نظریات نرین میخاییل باختین درباره اهمیت آوا، گفتار و ابداع چندآوایى داستانى توسط داستایفسکى استوار است. افزون بر توجه به سویههاى فلسفى آثار در قبال آزادى، که موضوع بخشى از مقاله است، بررسى تاثیر داستایفسکى بر برخى ادباى فرانسوى، از جمله آندره ژید و ناتالى ساروت نیز در اینجا مدنظر است.
فئودور میخاییلوویچ داستایفسکی ( 1881- 1821)، نویسنده مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه است. ویژگی منحصربهفرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایفسکی ارائه کردهاند. اکثر داستانهای وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است عصیانزده، بیمار و روانپریش. داستایوسکی در آثار خود شخصیتهایی را حلاجی میکرد که حتی آدمکشی را زیر لوای مرام و اعتقادات ایدئولوژیک خود موجه میدانستند. به همین دلیل آثار این نویسنده در تمام سالهایی که از آن میگذرد، چه در دوران قدرتگیری حکومتهای تمامیتخواه قرن بیستم و چه امروزه که «کارزار علیه ترور» در جریان است، با چالشهای زمانه تناسب دارند.
این کتاب چهار فصل اصلی دارد که با عنوان کتابهای اول تا چهارم به این ترتیب نامگذاری شدهاند: «کتاب اول: سالهای رشد»، «کتاب دوم: سالهای هیجان و جوشش»، «کتاب سوم: سالهای آفرینش» و «کتاب چهارم: سالهای کامروایی». در این کتاب وقایع زندگی داستایفسکی به ترتیب وقوع و سالشمار زندگی او پیش میروند و از خلال آنها، چگونگی شکلگیری آثار داستانی او روایت میشود. در این میان مفاهیم شک و ایمان نیز در نوشتههای این نویسنده واکاوی میشود. انسانهای عادی در رمانهای داستایفسکی همانقدر نادرند که در محوطه زندان. جهان او جهان جنایتکاران و قدیسان، هیولاهای رذیلت یا فضیلت است.
ترجمه هر گونه متن فني با چالشهاي ترمشناختي خاصي رودررويند كه چه بسيار با جستاري استنادي يا پرسش از كارشناسان رفع ميگردند. اما ترجمه حقوقي با دشواريهاي بسيار جديتري همراه است، چرا كه ترجمه اين گونه متون، تبعات حقوقي در پي دارد، مانند رابطهاي قراردادي كه تعهد اخلاقي يا مالي طرفين را موجب ميگردد. بنابراين، شناخت واژگان، اصطلاحشناسي و عبارتپردازي حقوقي، داشتن اطلاعات كامل حقوقي بر مترجم اين حوزه گستره است زيرا افزون بر آثار حقوقي بر شمرده، نارسايي و كاستي در اين زمينه نيز بر دشواريهاي درك او از متن مبدا ميافزايد و به ترجمهاي نابرابر ميانجامد. در نوشتار حاضر نخست به طرح و توضيح آراي نطريهپردازان معاصر ترجمه حقوقي، همچون ادموند كاري و ژان كلود ژمار ميپردازيم. سپس بر چالشهاي ترجمه حقوقي شامل اصطلاحشناسي و عبارتپردازي، ابهام در متون حقوقي، سند آمايي و رويكرد چندرشتهاي تامل ميكنيم. موضوع بررسي، ترجمه متون حقوقي از فرانسه به انگليسي و اسپانيايي است.
در تاریخ آموزش زبانها، روش سمعی بصری و رویکرد ارتباطی در دیدگاههای خود نسبت به فرایند آموزش و یادگیری چالشهای پردامنهای را برانگیختهاند. به ویژه آن که رویکرد ارتباطی در تقابل با روشهای آموزشی پیشین ـ روش دستور زبان ترجمه و روش سمعی بصری ـ تعریف میشود. گسست و جدایی از این شیوهها به نام ارتباط و کنش اجتماعی صورت میپذیرد، مفهومی که امروزه به عنوان هدف غایی یادگیری زبان، مورد پذیرش همگان است. تقابل دیدگاهها زاییده پرسشهای چندی است، از جمله این که آیا یادگیری اشکال و قواعد زبان خارجی و تقدم صورت بر معنا، هدف اصلی است یا ایجاد ارتباط. از دیگر سو تا جه اندازه دریافت رویکرد ارتباطی از نقش معلم، متعلم و ابزار آموزشی، با مفهوم آموزش و یادگیری در روش سمعی بصری قرابت دارد, مرکزیت متعلم، در برابر مرکزیت معلم و متد در بطن چالشهای رویکرد ارتباطی جای دارد. بنابراین گست و نیز پیوند دیدگاههای آموزشی ارتباطی و سمعی بصری در جنبههای متفاوتی پدیدار میشوند که در نوشتار حاضر مورد بررسی قرار میگیرند.