در اين مقاله سعي برآن است که به تحليل ساختار روايتگير و راوي پرداخته شود. تقسيمبندي راويان گوناگون بر سطوح مختلفي مبتني است که در آنجا حضور و مشارکت دارند. برمبناي اين ردهبندي، راويان عبارتند از: راويان درون داستاني، برون داستاني، ديگرگو و همگوي. درهفتپيکر نظامي ما با انواع اين راويان گوناگون رو به رو هستيم که در سطوح مختلف قرار دارند. روايتگير نيز يکي از مشارکهاي داستاني است که مخاطب راوي است. روايتگير به دو گونه اصلي تقسيم ميشود: روايتگير درون داستاني و روايتگير برون داستاني. روايتگيربرون داستاني، روايتگيري است که در داستاني که خطاب به او گفته ميشود، مشارکت و حضور ندارد. اما روايتگير درون داستاني در داستاني که خطاب به اونقل وگفته ميشود، مشارکت وحضور دارد و بنابراين روايتگير شخصيت است. تا دو دهه اخير، روايتشناسان به روايتگير نپرداختهاند و اين در صورتي است که در برخي از متون روايي مثل هفتپيکر، روايتگير به عنوان چارچوب و ميکند. درهفتپيکر نظامي، بهرام گور، روايتگير شاهدختهاي روايتگري است که هرکدام از آنان به نوبت حسازهبنيادين عمل کايتي را براي او روايت ميکنند. آنان راويان متعددند و بهرام گور تنها روايتگير حکايتهاست.
این کتاب دربرگیرنده هفت نوشتار به این ترتیب است: مقدماتی درباره روششناسی تطبیقی، متن شاهنامه فردوسی و بار سنگین گذشته، داستانسرا و کتاب شاهان در دنیای شعر فردوسی، دیدگاهی مخالف: آنان فقط آنچه را در کتابی یافتهاند بازگو میکنند، رستم تاجبخش، حماسه قالبی برای گفتارهای نمایشی: رجزخوانی در شاهنامه فردوسی، سوگواری زنان به عنوان اعتراض در شاهنامه. مقالات این کتاب به ترتیب درباره روششناسی تطبیقی در پژوهشهای ادبی، سنت نقالی و ماهیت تحول یابنده آن، واژه سراینده، جایگاه و اهمیت آن در شاهنامه، منابع مکتوب شاهنامه، پیشینه هند و ایرانی لقب تاجبخش رستم، حماسه و گفتار نمایشی و سوگواری زنان در شاهنامه است.
قاسم رسا (1290- 1356 شمسی) پزشک و شاعر معاصر ایرانی در تهران دیده به جهان گشود، در کودکی همراه با خانواده رهسپار مشهد شد. از اینرو خود را پرورش یافته خاک خراسان میدانست. رسا پس از فارغ التحصیلی از دانشکده پزشکی تهران، طبابت را به عنوان حرفه خود برگزید. وی پزشکی حاذق و شاعری با استعداد و ملک الشعرای آستان قدس رضوی بود و در سرودن اشعاری با مضامین بکر شهرت داشت. دیوان پیش رو که مشتمل بر حدود شش هزار بیت است، در هفت بخش : مدایح و مناقب چهارده معصوم (ع)، قطعات و پندیات، قصاید، غزلیات، کلمات، رباعیات و مثنویات و مراثی ائمه اطهار (ع) تدوین گردیده است. این کتاب در سال 1340 منتشر و در دسترس علاقمندان قرار گرفت.
ترجمه مقالهای که در پی میآید، تلخیص یکی از مهمترین مقالات میخاییل باختین است در باب سرشت گونههای سخن. اصل مقاله در کتابی با عنوان گونههای سخن و دیگر مقالات متأخر چاپ شده است. خلاصه این مقاله در کتاب نظریه مدرن انواع ادبی تالیف دیوید داف آمده است. ترجمه حاضر براساس این منبع ـ البته با حذف پارهای بخشها ـ و افزودن بخشهایی از متن اصلی مقاله صورت گرفته است. ذکر این نکته ضروری است که در پینوشتها، توضیحات ویراستار انگلیسی و مترجم فارسی داخل قلاب آمده است. برای بازنمایی بهتر مطلب، مقدمهای بر مقاله آورده میشود.
سابقه بحث درباب گونههاي ادبي به دستگاهِ ردگان شناسي و تقسيمبندي آثار ادبي از نظر افلاطون و ارسطو برمي گردد که سه گونه اصلي حماسه، نمايش نامه و آثار غنايي را بر اساس «وجه» يا چگونگي بازنمايي سخن در کلام گوينده يا شاعر بررسي کردهاند. در نظريه انواعِ ادبي معاصر، از اين اصطلاح براي بيان جنبههاي درونمايگاني گونههاي ادبي استفاده ميشود. به کمک اصطلاح وجه، چرايي و چگونگي کاربرد اصطلاحات وصفي همچون «تراژيک، حماسي، غنايي، مرثيهاي و طنزآميز» تشريح ميشود؛ اين اصطلاحات بر جنبههاي مفهومي و درونمايگاني اثر دلالت دارند. براي مثال وقتي ميگوييم اين اثر «رماني حماسي» است؛ به اين معناست که نوع يا گونه آن رمان است، اما وجه معنايي آن حماسي است. تفاوت ديگر وجه با گونه در اين است که يک گونه خاص همچون حماسه يا تراژدي ممکن است از بين برود؛ ولي وجه تراژيک و حماسي آن ممکن است تا زمانها باقي بماند. اصطلاحات «وجه نما» ـ يعني اصطلاحاتي همچون تراژيک، حماسي، غنايي، مرثيهاي و طنزآميز ـ به شکل و ساختار صوري آثار ادبي خاص وابسته نيستند؛ بلکه گوياي جنبههاي درونمايگاني آثار ادبي هستند. همچنين، اين مبحث ناظر است بر اينکه چگونه برخي انواع ادبي همچون تراژدي، حماسه و غزل آن قدر گسترش پيدا ميکنند که ويژگيهاي درونمايگاني آنها براي توصيف ابعاد درون مايهاي ديگر انواع ادبي به کار ميروند و در مقابل، برخي انواع ادبي همچون رمان، داستان کوتاه، قصيده و مقامه از چنين خصلتي برخوردار نيستند.