در اين پژوهش ميزان و نوع حذفهاي انجام شده در گزارشهاي فوتبال سيما را بررسي کردهايم. نخست پيکرهاي متشکل از پانزده دقيقه پاياني دوازده گزارش فوتبال سيما ـ که چهار گزارشگر برجسته ارائه کردهاند ـ فراهم آمده و سپس ميزان و نوع واحدهاي حذف شده برپايه نگرش صفوي (1390) بررسي شده است. از سوي ديگر، نگارندگان سعي کردهاند بر اساس الگوي هليدي و حسن (1976) نوع مقوله زباني واحدهاي حذف شده را نيز بررسي کنند. در اين پژوهش، چهار نوع حذف طبقهبندي شده است: حذفي که به ابهام معنايي ميانجامد، حذفي که در ارتباط خللي ايجاد نميکند و ازنظر صفوي، کاهش معنايي به شمار ميآيد، حذفي که تمايز زبان گفتار و نوشتار را مشخص ميکند و حذف عناصر اختياري زبان. پژوهش حاضر نشان ميدهد بيش از نيمي از واحدهاي حذف شده خللي در ارتباط ايجاد نميکند و به نوعي، بر اساس ويژگيهاي گزارش فوتبال، کاهش معنايي تلقي ميشود. از سوي ديگر، بررسي انواع حذف به لحاظ ويژگيهاي نحوي نشان ميدهد نوع حذفهاي صورت گرفته با سه نوع حذف مورد نظر هليدي و حسن يعني حذف گروه فعلي، حذف گروه اسمي و حذف گروهبندي متفاوت است و انواع ديگري را نيز دربرميگيرد. از يافتههاي ديگر پژوهش اين است که رويکرد سنتي به حذف که حذف را به قرينه لفظي و معنوي تقسيم ميکند نميتواند حذفهاي رخ داده در گزارشهاي فوتبال سيما را توجيه کند. نتايج پژوهش ضمن اينکه فراواني و انواع حذف در گزارشهاي فوتبال را مشخص ميکند، نارسايي رويکرد سنتي به اين مقوله را نيز مينماياند.
حذف به قرینه و مطالعه و بررسی در عملکرد آن به مواردی مربوط میشود گه یک سازه بنا بر دلایل کارکردی، معنایی ویا ساختاری و با توجه به قرینههای سازهای محذوف میگردد. سخن کاوان و کاربردگرایان حذف سازهها را در قالب بافت قابل توجیه میدانند و به دنبال آن هستند که علت حذف آن را به شیوهای توصیف کنند. دستورنویسان سنتگرا نیز به تجزیه و تحلیل سطحی از عناصر محذوف میپردازند و «درک» را عامل اساسی در حشریبودن برخی از عناصر میدانند (دیوید کریستال، 1985، ص 107). از سوی دیگر زبانشناسان به بررسی محدودیتهایی که حذف به قرینه را مانع و یا ترغیب مینمایند میپردازند. با وجود این، در گذشته تعمق و تامل در قواعدی که بر این پدیده زبانشناختی ناظر است کمتر مورد توجه بوده است.
توجه به تفاوت مقایسه میان مکتوبات پیشین فارسی با فارسی معیار و فارسی معیار با گفتار محاورهای امروز، سوال برانگیز و محل مناقشه است. آنچه در این قیاس بیش از هر چیز رخ مینماید، پدیده نسبتا ناشناخته و غیر قابل کنترل تحریکات و تحولات زبان فارسی است. امروزه شکاف بین گونه معیار و گونه محاوره فارسی چنان عمیق شده است که ترمیم آن، اگر ضروری فرض شود، غیر محتمل به نظر میرسد. درک دقیقتر و بهتر زبان محاوره و جایگاه آن در بستر فرایندهای کم کوشانه زبانی و همچنین شناخت محرکهایی که صورت و معنی زبان را در نشیب این دگرگونیها به حرکت وا میدارد، بیتردید در برنامهریزیهای زبانی از بروز پارهای خطاها خواهد کاست. در این مقاله اهتمام نویسنده مصروف بیان و طبقهبندی دقیق امیال عامه گویشوران فارسی به کوتاهگرایی و سادهسازی اجزای زبان شده است که از آن تحت عنوان فرایندهای کم کوشانه زبانی یاد میشود و عامل اصلی پیدایش گونه فارسی محاوره به شمار میآید.