در ادبيات تطبيقي بيش از هر چيز ميتوان به نقاط وحدت انديشه بشري پيبرد كه چگونه انديشهاي در نقطهاي از جهان توسط انديشمندي، اديبي و يا شاعري مطرح ميشود و در نقطه ديگر همان انديشه به گونهاي ديگر مجال بروز مييابد. در اين مقاله، نويسنده با بررسي و تحليل زندگينامه و انديشه دو شاعر زن، فروغ فرخزاد و سيلويا پلات، شعر آن دو را در حيطه لفظ و معنا و بلاغت مورد مطالعه قرار ميدهد و به احصا و برشمردن اين مشابهتها ميپردازد. افق هاي مشترك شعر و انديشه اين دو شاعر با نگاهي به درون مايههاي مشترك اشعار ايشان، با ذكر نمونههاي فارسي و انگليسي شعر پلات و نمونههايي از اشعار فروغ فرخزاد، به اين نتيجه نهايي دست مييابد كه چگونه دو شاعر، هر چند در يك برهه زماني نزديك به هم، اما با وجود فرسنگها فاصله و بيخبري از وجود يكديگر، تا چه اندازه ميتوانند از مشابهتهاي گوناگون برخوردار باشند. در اين جستار، نگارنده با روش نقد روانشناختي، درونمايههايي هم چون عشق، نااميدي و ياس، معشوق و مرد، حسرت، سادگي و زودباوريهاي زنانه، زوال و نابودي، همذات پنداري با گياهان، كمالگرايي، مرگانديشي و مرگ آگاهي، به عنوان درونمايههاي مشترك و ذكر مثالها و شواهد متعددي از ميان اشعار ايشان، به مطالعه تطبيقي شعر و انديشه اين دو شاعر دست مييازد.
در این اثر، نگرش و دیدگاههای سهراب سپهری و فروغ فرخزاد که در آثارشان انعکاس یافته، بررسی شده است .برای این منظور، نگارنده شعر ((مسافر)) سهراب سپهری را برگزیده، ابتدا ساختار درونی و بیرونی آن را تشریح و سپس بنیانهای فکری و معرفتهای عرفانی، روان شناختی و تاریخی آن را بیان میکند .در بخش دوم نیز برای بررسی و تبیین نگاه فروغ فرخزاد به مجموعه هستی، منظومه ((ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)) انتخاب و بعد از بازخوانی، ساختار آن شروع و بیان شده است.
نخستین دفتر شعر فروغ «اسیر» (1331) از نظر شور و هیجان زنانه و مضمون بیپروا و تازهاش سروصدای زیادی برپا کرد و زمینه شهرت او را در مقام شاعری تازهنفس و پرشور فراهم کرد. اما او حتی پس از چاپ کتابهای «دیوار» و «عصیان» هنوز در رده شاعران معتدل نوپرداز به شمار میآمد و از نظر وزن و قالب شعر، تحت تأثیر اشعار توللی، نادرپور و نصرت رحمانی بود و با نوآوریهای نیما، شاملو و اخوان فاصله زیادی داشت. اما او بعد از مدتی، بهناگهان با سرودن و انتشار کتاب «تولدی دیگر» گام بلندی برای حضور در دنیای مدرن نیمائی برداشت. در این کتاب افزون بر نگاهی به فرم و محتوای اشعار فروغ، نویسنده با نگاهی بیرونی به سراغ اشعار او رفته و روشی جامعهشناسی را در تحلیل خود به کار گرفته است.
«نظریه عام کلیشهها» یکی از نگاههای صورتگرایانه قرن بیستم به ادبیات عامیانه است که به تأثیر از مطالعات عامیانه، عبارتشناسی و واژگانشناسی صورت گرفت. جی. ال. پرمیاکوف زبانشناس و نویسنده روسی، با نوشتن کتاب از مثل تا قصههای عامیانه (1968) چارچوب نظری این نظریه را بنیان نهاد و با بررسی عناصر بازتولیدی زبان از قبیل ضرب المثلها، چیستان، کنایات، قصهها، و هرگونه عبارت قالبی و فرمولوار زبان در تقابل با متون تولیدی و خلاق زبان، نظریه عام کلیشهها را معرفی کرد. پرمیاکوف و برخی همنظران وی برخلاف گروهی که عقیده داشتند در آفرینشهای ادبی باید از عناصر کلیشهای زبان پرهیز شود و چندان نظر مساعدی بهاینگونه عبارات نداشتند، کوشیدند علت وجودی کلیشهها و فواید ساختار آن را توجیه کنند. و نشان دهند که کلیشهها صرفاً عباراتی دستدوم، کهنه و پیشپا افتاده نیستند. پرمیاکوف از دیدگاه زبانشناسی، نظریه عام کلیشهها را ارائه میکند و حدود طرح کلی نظریهاش از ضربالمثلها (کوچکترین واحد ادبیات عامیانه) تا افسانهها (بزرگترین واحد ادبیات عامیانه) را شامل میشود و بیشتر به دنبال تحلیل ساختاری واحدهای ادبیات عامیانه است. با استناد به عنوان فرعی این کتاب: یادداشتهایی درباره نظریه عام کلیشهها میتوان ادعا کرد که این نظریه هنوز کامل نیست و پرمیاکوف بیشتر درپی طرح مقدماتی این نظریه بودهاست. هدف ما از نگارش این مقاله، معرفی این نظریه و جایگاه آن در نقد ادبی است و برای این منظور، تلقی زبانشناسان و صورتگرایان را در مورد کلیشهها و نظریه عام کلیشهها در حوزه ادبیات عامیانه جست وجو کردهایم.
صادق هدایت نویسنده و متفکر برجسته در حوزه ادبیات است. از جمله دغدغههای وی توجه به انسان، خودشناسی، مبارزه با جهل و خرافات و به طور کلی واژگونکردن و شناساندن فرهنگی با ارزشهای نو است. فردریک نیچه فیلسوف و متفکر آلمانی نیز تأثیرگذارترین فیلسوف قرن در حوزه فرهنگ و توجه به انسان و دستاوردهای آن است. نقطه مشترک فکری هر دو اندیشمند، ساخت فرهنگی نو با پایهریزی اصول جدید است. سعی نگارندگان در این مقاله بر آن است که بر اساس اصول مطالعات تطبیقی، مبانی فلسفی اخلاق در آثار هدایت را با توجه به فلسفه اخلاق نیچه بررسی نمایند.