با نگاهي به تاريخ زندگي سخنوران انديشمند، به نام کساني بر مي‌خوريم که زيستن آنها متفاوت از ديگران بوده است و اين تفاوت برخاسته از پيچيدگي‌هاي شخصيتي باعث شده است که هر کس از پندار خود سخني درباره آنان بگويد و امکان شناخت حقيقي آنها فراهم نيايد. از جمله اين کسان در تاريخ ادب فارسي، صادق هدايت در دوره معاصر است که پرسش‌ها، سرگشتگي‌ها و شوريدگي‌هاي حاصل از تفکرات خود را در داستان‌هايش بيان کرده است. همانند اين انديشمند در ادب تازي، ابوالعلاء معري است که همان پيچيدگي‌هاي فکري و شخصيتي را در روزگار گذشته دارا بوده است. ممکن است بخشي از اين انديشه‌ها و باورها تحت تاثير انديشه‌هاي گنوسي (= آميزه‌اي از عقايد فلسفي ـ ديني يهودي، مصري، بابلي، يوناني، سوري و ايراني) شکل گرفته باشد. پژوهش کنوني بر آن است که برخي از همين باورهاي مشترک فکري برخاسته از انديشه‌هاي گنوسي، چون مانويت، مزدکيه و مرقيون، همانند دوري جستن از زنان، اجتناب از خوردن گوشت و توجه به گياه‌خواري، باور به رنجبار بودن زيستن و آميختگي تن و جهان به شرارت را آشکار سازد.

منابع مشابه بیشتر ...

65ce0c03eab66.jpg

تاریک خانه

صادق هدایت

"تاریک‌خانه" داستان کوتاهی از نویسندهٔ ایرانی، صادق هدایت است که نخستین بار در سال ۱۳۲۱ خورشیدی، همراه با هفت داستان دیگر در مجموعهٔ سگ ولگرد منتشر شد. داستان نوعی تک‌گویی است و در واقع راوی، دیدگاه‌های شخصی عزلت‌گزین را دربارهٔ مرگ و زندگی برای خواننده بیان می‌کند. راوی در یک اتومبیل مسافربری با شخصی عزلت‌گزین آشنا می‌شود و پس از توقف در شهری کوچک در سر راه، دعوت او را برای گذراندن شب در خانه‌اش می‌پذیرد. شخص عزلت‌گزین تنها زندگی می‌کند. او به راوی می‌گوید که تصمیم دارد در را به روی دنیا بسته و در اتاقی تاریک در این شهر کوچک زندگی کند. روز بعد، وقتی راوی می‌رود تا با میزبانش خداحافظی کند، او را مرده می‌یابد، در حالی که "پاهایش را توی دلش جمع کرده، به شکل بچه در زهدان مادرش درآمده و روی تخت افتاده است".

6395efff7f6e3.jpg

نظریات نویسندگان بزرگ خارجی درباره صادق هدایت، زندگی و آثار او

جمعی از نویسندگان

این کتاب که اولین بار در سال درگذشت صادق هدایت منتشر شده است شامل ترجمه ای از نوشته های ونسان مونتی درباره اوست و همچنین حاوی تصاویر توضیحات و یادداشتهای مترجم درباره شخصیت / خانواده / کیش و علت خود کشی اوست . همچنین در این کتاب برای اولین بار خلاصه قسمت مهمی از داستان توپ مرواری چاپ شده است . در تاریخ معاصر ایران هیچ نویسنده ای از لحاظ تاثیر بر اندیشه های روشنفکرانه و شکل دادن به اندیشه جدید و نثر نو فارسی به پای صادق هدایت نمی رسد. هدایت اشراف زاده ای فقرزده و فرزن دروزگاری بود که برای آن ساخته نشده بود و شاید به همین دلیل هر چند توانست به بهترین شکلی آن را درک کرده و به تصویر بکشد، ولو گاه در قالب هایی کاملا نمادین و رمزآلود، اما نتوانست آن را، مردمانش و رفتارهای ریاکارانه؛ حرافات و اسطوره اندیشی و گریز آنها را از دیدن واقعیت ها و چاره اندیشی به حال خود تحمل کند. در تاریخ هنر و ادبیات ایران هدایت به مرحله ای رسیده است که نیاز به تعریف و تقدیر ندارد و مدتها است که باید صرفا تلاش کرد که آثار او و زندگی اش را موضوع مطالعات عمیق از ابعاد گوناگون علوم انسانی، ادبیات و تاریخ فرهنگی ایران قرار داد....هدایت در سالِ ۱۳۰۳ از مدرسه سن لویی فارغ‌التحصیل گشت و در همین سال بود که با تقی رضوی آشنا شد. در سال ۱۳۰۵ با اوّلین گروه دانش‌آموزان اعزامی به خارج راهی بلژیک شد و در رشتهٔ ریاضیات محض به تحصیل پرداخت. در همین سال داستان «مرگ» را در مجلهٔ ایرانشهر شمارهٔ ۱۱، که در آلمان منتشر می‌شد به چاپ رسانید و مقاله‌ای به فرانسوی به نام «جادوگری در ایران» در مجلهٔ له‌ویل دلیس، شماره ۷۹ نوشت. هدایت از وضع تحصیل و رشته‌اش در بلژیک راضی نبود و می‌خواست که خود را به فرانسه و در آن‌جا به پاریس که آن زمان مرکز تمدن غرب بود برساند. سرانجام در اسفند ۱۳۰۵ پس از تغییر رشته و دوندگی فراوان به پاریس منتقل شد. در همین سال نسخهٔ کامل‌تری از کتاب «انسان و حیوان» و کتاب دیگری به نام فواید گیاهخواری با مقدمهٔ حسین کاظم‌زادهٔ ایرانشهر در برلین آلمان به چاپ رساند.

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

5728ec86b59b2.PNG

اسطوره زادنِ زروان؛ گذار از زن سروری به مردسالاری و انعکاسِ آن در شاهنامه

حمیدرضا اردستانی رستمی

یکی از آیین‌های باستانی که ظاهراً در اواخر دوره هخامنشی از بطن دین زردشتی منشعب شده، آیین زروانی است. در این عصر، گروهی از زردشتیان با تأمل در دو مینوی نخستین؛ یعنی اهورامزدا و اهریمن به این باور دست یافتند که باید این دو را پدری باشد؛ بنابراین به ایزد زروان به عنوانِ پدر دو مینو نگریستند و زروان را زاینده آن دو پنداشتند که این اسطوره می‌تواند گذارِ جامعه ایران از زن سروری به مردسالاری را در ذهن تداعی کند؛ چرا که امرِ زادن ـ البته در اسطوره ـ نیز از زنان سلب گشته و این هنرِ زنان، بی مقدار پنداشته و به مردان سپرده شده است؛ بنابراین می‌توان بر آن بود که با ظهور کیش زروانی در ایران، نظام زن سروری آهسته آهسته به زوال می‌رود و نقش زن در جامعه بسیار کم رنگ می‌شود و جایگزین عشقِ مادرسالارانه، قانون پدرمدارانه می‌گردد. در این قانون مداری که عشق نقش چندانی ندارد، زن کارکرد و خویشکاریِ دگرگونی می‌یابد؛ او از یک سو ابزار پیوند سیاسی می‌شود و از سوی دیگر، وسیله‌ای برای تداوم نسل، که این دو خویشکاریِ زن در شاهنامه انعکاسِ پررنگی دارد. البته این به معنیِ عدم وجود زنانِ بزرگ و تأثیرگذار در شاهنامه نیست؛ چرا که در برخی داستان‌ها زنان نقش اساسی دارند که این بزرگی و تأثیر می‌تواند بازمانده‌ای از دورانِ زن سروری باشد و فردوسی به عنوانِ راویِ حماسه ملیِ ایرانیان، همه این ویژگی‌های فرهنگی را در اثرِ خود منعکس کرده است.

مشاهیر ادبیات فارسی/فردوسی/پژوهش درباره فردوسی فرهنگ و تمدن/اسطوره و فرهنگ
مقاله
570d164ed6c4b.PNG

شهرسب، مرداس و ضحاک؛ شکستگي شخصيت شهرسب در مرداس و ضحاک

حمیدرضا اردستانی رستمی

يکي از عوامل تحول در اسطوره‌هاي ايراني ـ آن چنان که مهرداد بهار مي‌گويد ـ در کنار ورود عناصر بيگانه، ادغام و دگرگوني، عامل شکستگي است. در اسطوره‌ها گاهي واقعه يا شخصيتي به فراموشي سپرده مي‌شود، ليکن آن، در ريخت پاره‌ها و اجزاي پراکنده، در موقعيت و مکاني ديگر پديدار مي‌گردد. شهرسب، وزير طهمورث يکي از اين شخصيت‌هاست که دچار شکستگي و به دو شکل مرداس و ضحاک در زماني ديگر آشکار مي‌شود. اما چه دلايلي مي‌توان يافت که اين شکستگي شخصيتي در شاهنامه را نشان دهد؟ پاسخ اين پرسش را مي‌توان درخلق و خو و معناي نام شهرسب يافت. ويژگيي که به طور صريح در شاهنامه، درباره شهرسب مطرح شده، برپاي داشتن نماز در شب و روزه داشتن در روز است. ويژگي ديگر، در نام شهرسب و معناي آن ـ يعني سلطه بر اسب ـ نهفته است. اين دوگانه صنعت ـ عبادت خداوند و مهارت در اسب‌سواري ـ که دريگانه‌اي چون شهرسب گرد آمده، پس از چندي از هم جدا مي‌شود و هر يک به کسي مي‌رسد و شخصيتي را شکل مي‌دهد؛ نمازکردن و روزه‌داشتن ويژگي مرداس مي‌شود و بر اسب سوار شدن و توانايي در اسب‌سواري به ضحاک مي‌رسد. اين نکته را نيز بياد بسپاريم که در مجمل التواريخ و القصص، اگر چه وزير طهمورث، ارونداسب نام دارد، ولي ضحاک فرزند او معرفي شده و اين دليلي ديگر در پيوند آنهاست. در تاريخ طبري نيز قوم ضحاک بر شريعت صابئان دانسته شده، که البته عقايد صابئان به خلق و خوي شهرسب نزديک است و پيوند او با ضحاک و بويژه مرداس را آشکار مي‌کند و نيز، همساني مقر بوذاسف/ شهرسب و ضحاک را که گاهي هند و گاهي بابل است، مي‌توان ديد. همچنين شهرسب/ بوذاسف داراي نژاد کلداني است که پيوند نژادي او با ضحاک و مرداس تازي را نمايان مي‌کند و فراخواندن به بت‌پرستي از ديگر اشتراکات و تشابهاتي است که درباره اين دو در متون مختلف ديده مي‌شود که همه اين شواهد به ارتباط اين سه شخصيت دلالت دارد؛ در حالي که در شاهنامه و ديگر متون تاريخي ـ به جز مجمل التواريخ ـ به پيوند نسبي و نژادي ضحاک، مرداس و وزير طهمورث اشاره نشده است. پژوهش پيش رو ـ که دستاورد مطالعه در شاهنامه و برخي متون نگاشته شده مورخان دوره اسلامي است ـ به دنبال اثبات اين پيوند، که در اثر شکستگي شخصيت اسطوره‌اي شهرسب حاصل شده، شکل گرفته است.

مشاهیر ادبیات فارسی/فردوسی/پژوهش درباره فردوسی فرهنگ و تمدن/اسطوره و فرهنگ
مقاله