سينما به عنوان يكي از صنايع فرهنگي، ارتقاءدهنده هويت، حافظه، رؤيا و پروژههاي جمعي است. واضح است كه كشور مكزيك نيز براي معرفي هويت جمعي خويش به جهانيان از اين صنعت بهره برده است. بررسي چگونگي بهرهبري مكزيك از اين صنعت، ميتواند گام مؤثري در بهبود سينماي اين كشور به شمار آيد. رويكردهاي منشأشناسي ملتها، بر فرهنگ، به عنوان پيش شرطي ضروري براي ساخت و تجربه هويت ملي، اتفاق نظر دارند. آنچه يك فيلم را در ارتباط با سينماي يك ملت قرار ميدهد، «فرهنگ عمومي و جمعي يك ملت» است. فيلم «جهنم»، علي رغم پرداختن به قاچاقچيان موادمخدر در مكزيك، تنها هويت فرهنگي و ملي بخش شمالي مكزيك را بازتاب ميدهد. از طرف ديگر، مكزيك هنوز راه زيادي را تا تحقق اهداف انقلابي خويش پيش روي دارد. اتخاذ رهيافت شفافسازي و مقابله با مسائل اجتماعي در اين فيلم، نشان از اين دارد كه سينماي مكزيك بر آن است تا گامهاي مهم در راستاي تحقق اين اهداف بردارد. در پژوهش حاضر، رويكرد انتقادي فيركلاف در سه سطح توصيف، تفسير و تبيين و در وجوه روايي، ادبي و سينمايي فيلم «جهنم» به كار گرفته شده است.
نویسنده در این کتاب کوشیده هویت ملی را به عنوان یک مقوله علمی جامعهشناسانه مورد مطالعه قرار دهد. نویسنده کوشیده بر اساس واقعیتها و ضرورتهای موجود جامعه که عبارت است از وجود زبانها و قومیتهای گوناگون (که عموماً از آزادیها و حقوق واقعی خود بیبهره ماندهاند) و ضرورت تاریخی تمتع از این آزادیها در عین حفظ وحدت ملی از سوی دیگر ارتباطی منطقی ایجاد کند. وی توانسته با طرح علمی مقوله هویت ملی، جایگاه آن را میان سایر هویتهای قومی و دینی و ... مشخص نماید.
موضوع این کتاب مفهوم مهن (وطن)ی به نام «ایران» و هویت ملی ایرانی «ایرانیت» در بازنمودهای آن در فرادهش (سنت) ادب پارسی از دوران کلاسیک تا مدرن است. به عبارت دیگر این کتاب کوششی است برای یافتن پاسخی برای این پرسش که ایران در فرادهش (سنت) ادب فارسی چگونه خوانده شده و در زمانه ما این واژه را چگونه خواندهاند؟ این دو پرسش در واقع از دل پرسش کلی مهمتری ریشه گرفته که امروز در برابر ماست. پرسش اکنون دیگر فقط این نیست که ایران چیست؟ بلکه این است که از ایران چه مانده است؟ از ایران برای ما چه گذاشتهاند؟
عارف و شاعر نامي ايراني؛ مولانا، با سردادن شوريدگي خود، قرنها تاثير چشمگيري در ادبيات ملتهاي مختلف داشته است، به طوري كه شاعران و نويسندگان ديگر كشورها شيفته اشعار عارفانه وي شدند و آثار ماندگاري آفريدند. ادبيات اسپانيايي زبان نيز از آثار مولانا بيبهره نبوده و شاعراني در اين خطه پرورش يافتهاند كه تاثيرپذيري از انديشهها و تفكرات عارف بزرگ پارسي، مولانا، در آثارشان به گونهاي چشمگير مشهود است. عارفاني چون سان خوآن دلاكروز و سانتا ترسا اين جمله كساناند كه با تحقيقي پيرامون اشعارشان ميتوان بر اين مدعا صحه گذاشت. در اين مقاله ابتدا پيرامون عرفان اسلامي در اسپانيا و تاثيرات تصوف اسلامي بر ادبيات و فرهنگ آن سرزمين توضيحاتي داده خواهد شد و سپس درباره تاثير انديشههاي مولانا بر يكي از نام آورترين اديبان اسپانيايي زبان، سان خوآن دلاكروز، بحث خواهد شد.
گابريل گارسيا مارکز از چهرههاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي آمريکاي لاتين، برنده جايزه ادبي نوبل و يکي از تاثيرگذارترين نويسندگان رمان نو در جهان با کتاب معروف خود، صد سال تنهايي، به شمار ميرود. به نظر ميآيد نويسندگان ايران نيز از تاثير اين اثر مستثني نبوده به گونهاي که بازتاب صداي وي را ميتوان در آثار آنها آشکارا شنيد. در بررسي حاضر از رويکرد تطبيقي بر مبناي نظريه ترامتني ژنتي (با تاکيد بر بينامتني و بيش متني به عنوان روشي براي تطبيق دو متن) براي شناخت تاثير و بازتاب صداي صد سال تنهايي مارکز در کتاب بالون مهتا نوشته جعفر مدرس صادقي بهرهمند خواهد شد و ارتباطهاي ترامتني بين اين دو اثر، با توجه به تفاوتها و شباهتهاي موجود در ميان شخصيتها و رخدادها مورد بررسي قرار خواهند گرفت.