در اين مقاله ديدگاه ملک الشعرا بهار و معروف الرصافي درباره زن مورد بررسي قرار گرفته است. هر دو شاعر در اشعار خود به زن نگاه ويژهاي دارند. بهار از يک سو وامدار تفکرات سنتي جامعه در مورد زن است و از سوي ديگر، جز اولين شاعران ايراني است که مدافع آزادي زنان است و با حجاب مخالفت ميکند اين در حالي است که رصافي موضع واحدي انتخاب کرده و در اشعارش همواره مدافع آزادي زن و خواستار حضور فعال وي در جامعه است.
کتاب حاضر اشعاری از ناظم حکمت است که به همراه زندگی نامه ایشان در سال 1359 توسط انتشارات بامداد به چاپ رسید.
کسانی که در ادب فارسی از روی صدق و تانی و نه از سر هوی و تمنی، تاملی مستمر و بی وقفه به منظور کشف اصول و موازین حاکم بر ادب و فرهنگ ایران داشته اند، نیک می دانند که از جمله مظاهر توانایی شگفت آور سخن سرایان بزرگ و افسونگر فارسی زبان، آنست که با قدرت استفاده از قانون تجرید و تعمیم ذهن خلاق و آفرینشگر خویش، بخوبی توانسته اند با رویت مناظر در صحنه حیات و اندیشه در کار روزگار و ژرفکاوی در پدیده های گیتی و ترکیب آن ها با یادها و خاطره ها و خوانده ها و شنیده ها و در یک کلام دانسته ها آمیزه ای از عبرت و حکمت پرداخته و با عرضه دستاوردهای تامل و تجربه در قالب سخنان منظوم و منثور خوانندگان آثار خویش را از چشمه سار زلال ذوق سلیم خود سیراب ساخته و قریحه جمال پرست آن ها را نوازش داده، آدمیان را از زادگان طبع جویای کمال خویش برخوردار و کامیاب گردانند...
مطايبه جهان طرفهاي از واقعيتهاي معکوس است که همزمان به واقعيت و ضد آن ميپردازد. بنابراين براي بررسي دقيق متن مطايبهآميز بايد به اشکال، انواع و شگردهاي مطايبه توجه کرد. مطايبه ميتواند به شکل هزل، هجو و يا طنز ظاهر شود و شوخيهاي مبتني بر هر يک از اين اشکال را ميتوان در قالبهاي لطيفه، حکايت، قصه و... بيان کرد. در اين مقاله ضمن تعريف انواع و اشکال مطايبه و ذکر نمونههايي از قصههاي مطايبهآميز هزار و يک شب، ابتدا اين حکايتها از لحاظ عنوان به سه دسته طبقهبندي گرديده، سپس از منظر صفات نوعي تيپ ـ قهرمان قصهها مطالعه شده و در نهايت شگردهاي خندهآور اين قصهها، از جمله واژگونگي موقعيت، عدم تجانس، تضاد و اغراق و تصادف، پايان غيرمنتظره، اعمال غيرعادي اشخاص و ... مورد واکاوي قرار گرفته است.
در میان ادبیات جهان، دو ادب فارسی و عربی با وجوه مشترک فراوان میتوانند سهم بهسزایی را در پژوهشهای تطبیقی داشته باشند. خردورزی و عقلمداری و به تعبیر زیباتر حکمت، یکی از این وجوه مشترک و قابل مقایسه است. امرؤالقیس کندی سرآمد سخنسرایان عرب در یک کفه ترازوی این قیاس و رودکی سمرقندی، آدم الشعرای شعر فارسی در کفه دیگر جای گرفته است. امرؤالقیس، روزنههایی از حکمت جاهلی را با استمداد از فطرت و تعالیم گذشته و تجربه زندگی در اشعارش پیاده کرده و رودکی نیز با همین مفاهیم یادشده، ولی با در دست داشتن گنجینه مهمتر، یعنی اسلام، که چشمه بینش و خردورزی است، پا به عرصه شعر نهاده است.