«رساله قشیریه» از کتب معتبر صوفیه در قرن پنجم است که زینالاسلام ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک بن طلحة بن محمد قشیری در 437 هـ.ق نوشته است. هر چند که امام قشیری پیش از هجویری وفات یافته است، با این وجود جامعترین و معتبرترین کتابی است که از قدما در باب تصوف بر جای مانده است. رساله قشیریه نامه یا پیامی است که قشیری به صوفیان شهرهای اسلامی فرستاده است و آن را در سال 437 هـ. آغاز کرده و در 438 هـ. به پایان رسانده است. این کتاب دربرگیرنده پنج فصل است که در فصل اول آن شرح احوال و آثار قشیری، استادان و شاگردان وی بررسی شده، در دوم مباحث دستوری و زبانی کتاب در سه بخش مورد بحث قرار گرفته، در فصل سوم ضمن برگردان اشعار عربی رساله به فارسی از گویندگان آن اشعار هم سخن به میان آمده، در فصل چهارم احادیث شریف نبوی و احیاناً احادیث قدسی با ذکر مآخذ آنها جای گرفته و در آخرین فصل شخصیتهای ذکرشده در رساله که بیش از 560 نفرند، در صورت امکان معرفی شدهاند.
استاد امام عبدالکریم بن هوازن قشیری(376-465 هـ.ق) یکی از بزرگترین عالمان، عارفان و متکلمان بزرگ قرن پنجم هجری قمری است که آثار فراوانی به او نسبت داده شده است. مهمترین اثر عرفانی او، کتاب الرساله القشیریه است. این کتاب چه در زمان مؤلف و چه پس از او از مهمترین متون صوفیه بوده که همواره مورد توجه عارفان و صوفیان قرار میگرفته است. از سوی دیگر، یکی از عارفان و عالمان بزرگ کُرد در قرن دهم هجری به نام سیدمحمدحسن، مشهور به مصنّف(909-1014 هـ.ق) که دارای تألیفات فراوانی است، اثری به نام سراج الطریق دارد. این اثر که در محتوای عرفان اسلامی به نگارش درآمده، به نظر میرسد به تأثیر از رساله قشیریه نوشته شده است. نگارنده در این مقاله که به روش تحلیلی ـ توصیفی با استفاده از منابع کتابخانهای نوشته شده، قصد دراد با مقایسه دو اثر، میزان تأثیرپذیری سراج الطریق از رساله قشیریه را مورد بررسی قرار دهد. نتیجهای که از این پژوهش گرفته میشود این است که سراج الطریق نه تصنیف و نه تألیف است؛ بلکه میتوان آن را در عداد تحریری دیگر از رساله قشیریه و یا دگر بیانی به شمار آورد.
الوصایا فن مهم من فنون النثر الأدبی، فهی تکشف عن عقیلة المجتمع و عن أفکاره و اهتماماته، و مثله و آماله، و تکشف أیضاً عن کثیر من ظروف المجتمع السیاسیة و الاجتماعیة والدینیة. خصصت هذا الکتاب لدراسة الوصایا فی عصر العباسی الی نهایة قرن الرابع.