اگرچه از ديرباز زبانشناسي به خبر، به عنوان گونهاي از متن، توجه ويژهاي داشته، بيشتر پژوهشهاي اين حوزه بر تحليل صرف متون خبري و شناسايي ويژگيهاي زباني آنها تمرکز يافته و توجه زبانشناسان و محققان علوم رسانه بيشتر به تعيين مجموعهاي از ملاکهاي گزينش خبر يا «ارزشهاي خبري» و ارائه فهرستهاي مختلف از اين معيارهاي گزينش معطوف بوده است. مقاله حاضر بر آن است تا به اين پرسشها پاسخ دهد: چگونه ميتوان فرايند نگارش و گزينش خبر را در قالب يک انگاره منسجم توصيف کرد؟ ملاکها و به اصطلاح مرسوم ارزشهاي خبري زباني کداماند؟ و رابطه اين ملاکها با ديگر عوامل نگارش و گزينش خبر چگونه است؟ هدف اين پژوهش، شناسايي و معرفي انگاره زبانشناختي فرايند نگارش و گزينش خبر است که در آن مجموعهاي از بايستههاي زباني توليد خبر در کنار عوامل غيرزباني، ازجمله ملاکهاي اجتماعي، اقتصادي و حرفهاي، بازبيني و ارائه ميشود. پژوهش حاضر به شيوه توصيفي و تحليلي و با اتکا به دادههاي ميداني ازجمله مصاحبه هدفمند با خبرنگاران فعال در عرصه مطبوعات و خبرگزاريها انجام شده است. اين پژوهش ضمن معرفي اصول چهارگانه گرايس به عنوان معيارهاي نگارش متن خبري، انگارهاي چندسطحي از فرايند توليد خبر را معرفي ميکند که مبتني بر دستاوردهاي زبانشناختي، به ويژه تحليل گفتمان انتقادي است و به نقش عوامل کلان ساختي ازجمله ايدئولوژي، روابط قدرت و رقابت در شکلدهي به گفتمان خبري نيز ميپردازد.
در این مقاله، رمان رازهای سرزمین من، از حیث نحوهی بازنمایی شخصیت زنان بررسی کردهایم. از روشهای انتقادی تحلیل گفتمان برای بررسی متن و نیز از نظریات سیمون دوبووار در باب جنسیت برای تبیین یافتهها استفاده کردهایم. تحلیل رمان به این روش نشان میدهد یکی از ویژگیهای مهم نحوه خاص تصویر زنان در این رمان، تغییر در جفت تقابلی زنانه است؛ به این معنا که دوگانه اثیری/ لکاته که هدایت آن را پررنگ کرده، در اینجا به دوگانه مادر انقلابی/ «نشمه سلطنتی» بدل شده است؛ ویژگی دیگری، پررنگ کردن نقش سیاسی زنان در انقلاب، تأکید بر اهمیت حضور زنان و نیز اقتدار و روشنبینی و آزاداندیشی سیاسی آنهاست. در اینجا ایدئولوژی نهفته در متن، مسئله زنان و ارزشداوریها و پیشفرضهای رایج درباره آنها را بدل به مسئلهای سیاسی و طبقاتی بدل کرده و بر خوانش نویسنده از تاریخ (موضوع اصلی رمان) اثر گذاشته است. استعاره سرزمین به مثابه مادر، به شکل ذهنیتی اسطورهای بر متن حاکم است.
رمان نقره، دختر دریای کابل نوشته حمیرا قادری نویسنده مطرح و جوان افغانستان ـ یکی از رمانهای مهم معاصر افغانستان است که در آن به مسائل اجتماعی و سیاسی از دیدگاه زن و با محوریّت او پرداخته شدهاست. این رمان با نگراشی متفاوت، حوادث سالهای پرالتهاب پنج دهه (۱۳۰۸-۱۳۵۷) را که در آنها تغییر نظامهای متعدد حکومتی رخ داده است، توصیف میکند. نگارندگان با هدف بررسی جایگاه اجتماعی و نقش زن افغانستانی در داستاننویسی معاصر فارسی این کشور، رمان نامبرده را به شیوه تحلیل گفتمان بررسی کرده و پس از معرفی روش پژوهش و مبنای نظری فرکلاف، تحلیل متن را در سه مرحله پیگرفتهاند. نتایج واکاوی متن نشان میدهد سراسر رمان عرصه تقابل گفتمانهای سنّت و مردسالاری در برابر گفتمان زنانگی(فمینیستی) و گفتمان قدرت در برابر گفتمان روشنفکری است. نگرش نویسنده در بازنمایی وقایع داستان، جریانهای فکری جامعه را درباره مسایل سیاسی و اجتماعی در برهه خاصی از دورهی معاصر بهنمایش میگذارد؛ بدینترتیب واکاوی مولفههای رمان بهشیوهی تحلیل گفتمان انتقادی، علاوه بر اینکه نگرش نویسنده را در بازنمایی حوادث داستان آشکار میکند، خواننده را با بخشی از تحولات فکری افغانستان که در این داستان زنان منشأ این تحولات معرفی شدهاند آشنا میکند. تأکید قادری بر یک برههای خاص از تاریخ در مقایسه با زمانهای دیگر بیانگر گرایشهای ملی و ضد استبدادی و استعماری وی است که با توجه به حضور نیروهای خارجی (در زمان خلق اثر)، دخالت احتمالی و پنهانی آنان را هشدار میدهد؛ همچنین، با طرح مسایل اجتماعی و عاطفی زنان، سوگیری آشکار وی را در برابر گفتمان سنّتی و مردسالارانه مینمایاند.
هدف از نگارش اين مقاله، بررسي زبان شناختي استعاره جهتي در قرآن با توجه به رويكرد نظريه معاصر استعاره است. اهميت اين تحقيق در اينجاست كه استعاره بخش مهمي از ارتباطهاي گفتاري و كلامي را تشكيل ميدهد و آن قدر طبيعي وارد زندگي ما ميشود كه ممكن است در عمل جلب توجه نکند. استعاره در زبان دين نيز كمتر از ساير صورتهاي زباني نيست. در استعارههاي جهتي، نظامي کلي از مفاهيم با توجه به مفاهيمي از نظامي ديگر سازمانبندي ميشود. استعارههاي جهتي، مفاهيم را با اعطاي صورت مکاني در جهات متقابل به يکديگر مرتبط ميکنند. اين جهتهاي مکاني، قراردادي يا دلبخواهي نيستند؛ بلکه بر مبناي تجربههاي فيزيکي و فرهنگي انسانها شکل ميگيرند. وظيفه اين نوع استعارهها بيش از هر چيز، برقراري انسجام در نظام مفهومي ماست. تقابلهاي «بالا يا پايين، جلو يا پشت، راست يا چپ، مرکزي يا حاشيهاي، درون يا بيرون» همه از اين دست است. اين جهتهاي فضايي يا مکاني با تصوير فضاي هندسياي که در ذهن به وجود ميآورند، مفهومي جديد و در نتيجه درکي جديد ميآفرينند.
تحقیق حاضر با اتخاذ روش تحلیلی ـ توصیفی و تبیین برخی از ویژگیهای فعال آوایی و فرایندهای واجشناختی گویش مازندرانی میپردازد. منظور از فرایندهای فعال، فرایندهای واجی از قبیل فرایند تشدید عارضی، همگونی و تضغیف یا نرمشدگی است. گویش مازندرانی در حاشیه سواحل جنوبی وجنوب غربی دریای خزر رایج است. از دیگر گویشهای خزری میتوان گیلگی، تالشی، تاتی و سمنانی را نام برد. در گردآوری دادههای این تحقیق، دادههای زبان پهلوی از فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته دیوید نیل مکنزی و ترجمه مهشید میرفخرایی و دادههای زبان مازندرانی مبتنی بر تحقیق میدانی نگارنده است که خود گویشوار این گویش است.