روایتهای شاهنامه به ویژه در قسمت پهلوانی دارای ساختاری مشابه است که از اصلی اسطورهای در شیوه روایت پیروی میکند. شخصیتها، کنشها و ترتیب وقایع در این روایات به طور فراوانی همساز و همگام با بخشهای روایت آنها است. در این مقاله کوشش شد خوانشی نو با تکیه بر کهن الگوها و نمادهای نظریّه یونگ و تلفیق آن با نظرِ نورتروپ فرای درباره میتوسهای شکلدهنده اثر ادبی، در بافت روایت منظومِ "حمله کیکاوس به مازندران" در شاهنامه فردوسی ارائه شود. به همین سبب نمادهای اسطورهای این حکایت بررسی و مفاهیم آن به استناد بیان شد، سپس نقش این نمادها در پیرفتِ بخشهای مختلف حکایت در ارتباط با میتوسهای فرای بیان شد. در پایان روشن شد روایت مذکور داری سه بخش ساختاری است که بیانگرِ میتوسهای تابستان، زمستان و بهار در نظریه نورتروپ فرای است و نمادها و کهن الگوهای هر بخش در خدمت ساختار میتوس همان بخش هستند. چنین رویکردی در دیگر روایتهای شاهنامه هم چون حمله کیکاوس به هاماوران هم به روشنی قابل مشاهده است.
ویژگی اصلی این پژوهش، کنکاش باستانشناسانه و روانشناسانه دربارهی شخصیتها و فضای اجتماعی و سیاسی داستانهای "شاهنامه" است. به باور نگارنده: "شاهنامه دارای دو بخش است که به طور کامل با هم تفاوت دارند. ویژگیهای ساختی، زبان شناسی، جهانبینی و مانند اینها در هر دو بخش چنان ناهماهنگ و ناهمخوانند که میتوان گفت دارای دو اندیشه، دو استعداد، و دو پسند جداگانه و نایکدستاند. برای نمونه در یک بخش سستی و ناپایداری جهان، بنیان جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی است و در بخش دیگر آزپرستی و زیادهخواهی اساس جهانبینی نویسنده را میسازد؛ ..... بر این اساس میتوان شاهنامه را بر دو بخش جداگانه بخشبندی کرد بخش نخست از آغاز شاهنامه تا پایان شاهنشاهی (= امپراتوری) کیخسرو به همراه داستان رستم و اسفندیار است که شاهنامهی اصلی نامیده میشود و بخش دوم از آغاز پادشاهی لهراسب تا پایان شاهنامه (بدون داستان رستم و اسفندیار) است که آن را شاهنامه افزوده نام نهادهایم. شاهنامهی افزوده نوشتهی فردوسی است؛ اما شاهنامهی اصلی نویسندهی دیگری دارد که باید برای یافتن نامش در تاریخ و تاریخ ادبیات کاوش کرد. کتابی که پیش رو دارید کوشیده تا این نظر را که کل شاهنامه نوشتهی یک تن نیست به اثبات برساند".
حکایت شیر و گاو در کلیله و دمنه زیباییهای ادبی فراوانی دارد که با نقدها و خوانشهای نو، میتوان عوامل هنری و تأثیر آن را در جامعه مخاطبان روشن کرد. تحلیل اساطیری یکی از این شیوههاست که نشاندهنده برجستگیهای ویژه این حکایت است. در این پژوهش با استفاده از نظریه «یونگ» درباره کهنالگوها و نمادها و تلفیق آن با نظریه «نورتروپ فرای» در مورد میتوسهای شکلدهنده اثر ادبی، حکایت شیر و گاو تحلیل شد. به این منظور پس از ذکر چارچوب نظری و روش، نمادها و کهنالگوهای بخشهای مختلف این حکایت با تحلیلی اسطورهای شکافته و بررسی شد و سپس ارتباط آنها با میتوسِ شکلدهنده آن بخش از حکایت بیان شد. در پایان روشن شد که این حکایات دارای سه بخش ساختاری شامل زمینه، گرهافکنی و گرهگشایی است که منطبق با میتوسهای تابستان، زمستان و بهار است که به ترتیب نشاندهنده انواع ادبی رُمانس، آیرونی و کمدی است.