در اين مقاله نخست مقدمهاي کوتاه راجع به پيشينه نمايش در ايران آورديم و سپس به بررسي واژه درام چه از نظر لغوي و چه از نظر اصطلاحي پرداختيم و به تقسيمبنديهاي آنکه اعم از تراژدي و کمدي است اشاره کرده و راجع به هر يک از آنها جداگانه بحث نموديم. در ادامه به بحث راجع به حماسه پرداخته و وجوه اشتراک و افتراق حماسه و تراژدي را بر شمرديم. پيرامون وجوه افتراق درام و تراژدي نيز بحث کرديم و در پايان راجع به غنا و ويژگيهاي آن سخن گفته و وجوه اشتراک و افتراق غنا، حماسه و تراژدي را تبيين نموديم. آنگاه وارد مبحث اصلي مقاله شده و تحت دو عنوان "شاهنامه فردوسي و جلوه هاي دراماتيک" و "خمسه نظامي و جلوههاي دراماتيک" به بحث راجع به آنها پرداختيم. براي تحليل و بررسي عناصر دراماتيک در شاهنامه، داستان رستم و اسفنديار را برگزيديم و بر اساس يکي از الگوهاي عناصر درامي به نقد و تحليل آن پرداختيم. داستان خسرو و شيرين را نيز از خمسه انتخاب نموده و بر اساس يکي ديگر از الگوهاي ساختار نماشي آن را تحليل نموديم و در پايان به نتيجهگيري از دو بحث اخير پرداختيم.
نزدیکترین مفهومی که برای این کلمه یونانی در زبان فارسی می توان یافت "کارکرد" است و برای کلمه تیاتر نیز "نمایشگاه" یعنی انجا که مردم چیزی می بینند مناسب خواهد بود. این دو کلمه ما را به یک حقیقتی راهبردی خواهد نمود و آن اینکه "درام" با عمل و حرکت آغاز شده و همه جا کردار را مقدم بر گفتار داشته است. زیرا در آن نخست رقص و پای کوبی و از آن پس سخن گفتن و مکالمه پیش می آید یا اول بدن در جنبش و تلاش می افتد و بعد روح و اراده ما به حرکت و کوشش شروع می کند. شک نیست که با گردش ایام در کیفیت درام تطور و تغییری ایجاد شده و امروز می توان درام های مربوط به روح را که جنبش و حرکت جسمانی آن نهایت مختصر است مشاهده کرد و یا احیانا دارم هایی را که هرگز نمی توان به نمایش آنها اقدام نمود......
در ادبیات دراماتیک نهتنها کلام، یعنی جملهها و مکالمه اشخاص بازی، بلکه سکوتهایشان همراه با ژستها و حرکتها میتوانند بسیار گویا باشند و القاحکننده مفاهیم و مقاصدی که تماشاگر آن را درک میکند؛ اما در ادبیات داستانی چنین سکوتهای معنادار به دشوار از سوی نویسنده معنا پیدا میکند. در این کتاب ابتدا پیشینهای از ادبیات دراماتیک گفته شده و سپس درباره موضوعات ادبیات دراماتیک از قبیل تراژدی، کمدی، فارس، ملودرام، طنز دراماتیک، کمدی تراژیک و کمدی گروتسک مطالبی مطرح شده است.
تذكرهنويسي در ايران از ديرباز رايج و مورد توجه بوده است. زيرا ايرانيان پيوندي ديرينه با شعر، يعني كلام زيباي ظريف همراه با وزن و آهنگ داشتهاند از اين روي از سده پنجم هجري كه شعر فارسي شكوفا و بالنده گشت همواره مردم ايران سخن پخته گويندگان را براي استفاده ديگران يا براي شادي دل خويش جمع نموده و همراه با نام گوينده و سرابنده در دفتر و كتاب ثبت و ضبط نمودهاند. گويند نخستين مجموعه شعر و شرح حال شعرا كه اصطلاحا در ادب فارسي تذكره خوانده ميشود از ابوطاهر خاتوني موفق الدوله است. وي از رجال دربار سلاجقه، در نيمه دوم قرن پنجم و نيمه اول قرن ششم هجري بوده و كتاب او (مناقب الشعرا) نام داشته است. تذكره (صبح گلشن) اثر سيد محترم علي حسن خان بهوپال متخلص به (سليم) نوشته شده به سال 1294 هجري قمري است. اين تذكره شامل شعراي قديم و همچنين معاصر نويسنده است. وي سبب تاليف اين كتاب را چنين مذكور داشته است كه: پس از آنكه پدرش سيد محمد صديق حسن خان تذكره (شمع انجمن) را تاليف كرد گروهي كه نامشان در آن تذكره نيامده بود دلتگ شده بودند. از اين روي به تاليف (صبح گلشن) همت گماشت. اين كتاب در سال 1295 هجري در بهوپال هند به طبع سنگي و با قطع وزيري و كاغذ كاهي و خط نستعليق چاپ و منتشر شده است. از اين رو ما بر آن شديم تا بخشهايي از اين تذكره را كه موجود بود بازخواني و بازنويسي كنيم و در دسترس خوانندگان علاقهمند قرار دهيم.
سماع نوعي بوجد آمدن در هنگام از خود بدرشدگي عارفان است، كه هويت آن را با مولانا ميشناسند. مولانا جلال الدين محمد بلخي، موسيقي و حقيقت نهفته در آن را دريافته، توانسته است بشنود كه از هر ذره صدايي برميآيد و خدا را ميخواند و اين دريافت همواره او را از خود بيخود كرده و به سماعش واداشته است. در اين نوشتار پس از شرح نحوه سماع در زمان ابوسعيد ابوالخير و نيز زمان مولانا و بررسي ارتباطها و تفاوتهاي آن دو، به كيفيت سماع در دوره مولانا پرداخته شده است.