در این نوشتار، جملههای اسنادیشده در زبان فارسی را در چارچوب نظریهای نقشگرا، به لحاظ نحوی و کاربردشناختی بررسی کردهایم. هدف از نگارش این مقاله، از یکسو تبیین ویژگیهای نحوی جملههای اسنادیشده در چارچوب دستور نقش و ارجاع، و از سوی دیگر، یافتن ارتباط بخش ساخت اطلاع و بهویژه ساخت کانون این نظریه در استفاده از اینگونه جملهها و نیز پیبردن به عوامل مختلف اطلاعی در بهکارگیری آنهاست. بدین منظور، دادههای عینی گفتاری را در زبان فارسی معاصر، از رادیو، تلویزیون، مکالمههای روزمره و دادههای نوشتاری را از روزنامهها و رمانها جمعآوری کرده و با توجه به مبانی نظری تحقیق، آنها را تحلیل کردهایم. مطالعه دادهها نشان میدهد که در فرافکنی سازهای، ضمیر اسنادی، بهعنوان گروه اسمی موضوع و سازه اسنادیشده، به عنوان هسته محمولی و فعل «بودن» به صورت فعل اسنادی ظاهر میشود و بند پیرو نسبت به مرکز اصلی، در حاشیه قرار میگیرد. از نظر ساخت اطلاع و کانون نیز مشخص شد که در این ساختها، سازه اسنادی شده، دارای ساخت کانونی محدود بیابهام است و ساختهای اسنادی، قالب نحوی خاص خود را دارند و در گنجینه نحوی ذخیره میشوند. در نهایت، بررسی این ساختها نشان میدهد که علاوه بر تأکید، عواملی همچون تقابل و پرسش و پاسخ، در فرایند اسنادیشدن مؤثرند.
این جستار به بررسی ارتباط متقابل ساخت اطلاع و ترتیب سازههای جمله براساس نظریه دستوری نقش و ارجاع و به ویژه نظریه ساخت اطلاع لمبرکت میپردازد. ابتدا، با استفاده از نظریه ساخت کانون لمبرکت، به معرفی انواع ساخت کانون در زبان فارسی و نحوه تظاهر آنها خواهیم پرداخت. هدف اصلی این نوشتار تعیین ارتباط ساخت اطلاع و ساخت نحوی در زبان فارسی است. با مطالعه و بررسی ترتیب سازههای جملههای ساده لازم و متعدی، که تحت انواع کانون قرار دارند، به دنبال یافتن تأثیر متقابل ساخت نحوی و ساخت اطلاع خواهیم بود.
این جستار به بررسی ارتباط متقابل ساخت اطلاع و ترتیب سازههای جمله براساس نظریه دستوری نقش و ارجاع و به ویژه نظریه ساخت اطلاع لمبرکت میپردازد. ابتدا، با استفاده از نظریه ساخت کانون لمبرکت، به معرفی انواع ساخت کانون در زبان فارسی و نحوه تظاهر آنها خواهیم پرداخت. هدف اصلی این نوشتار تعیین ارتباط ساخت اطلاع و ساخت نحوی در زبان فارسی است. با مطالعه و بررسی ترتیب سازههای جملههای ساده لازم و متعدی، که تحت انواع کانون قرار دارند، به دنبال یافتن تأثیر متقابل ساخت نحوی و ساخت اطلاع خواهیم بود.
از زمانی که موضوع نمود بطور خاص و به عنوان یک مقوله متمایز از زمان دستوری به وسیله برخی از دستورنویسان و زبانشناسان مطرح شده است، تحلیل ها و نظرات متفاوتی در خصوص آن ارائه گردیده است. در این مقاله بحث ما محدود به یک نوع نمود؛ یعنی نمود استمراری است. استمرار بیانگر تداوم و یا در حال انجام بودن یک عمل است. در این جستار ضمن اشاره به پیشینه نمود استمراری در کتابهای دستور و آثار زبانشناسان نشان خواهیم داد که پیشوند فعلی می ـ بویژه در زمان حال ـ بتنهایی نمیتواند نشانه استمرار باشد؛ بلکه این پیشوند در فارسی معاصر علاوه براستمرار بیانگر مفاهیم دیگر نظیر نمود ناقص و تکراری نیز هست. در این جستار ما در وهله نخست به دنبال بررسی نمود استمراری در زبان فارسی به عنوان مقولهای تصریفی مرتبط با فعل خواهیم بود. با این حال اشارهای نیز به راهکارهای معنایی برای بیان استمرار خواهیم نمود. از دیگر یافتههای این تحقیق این است که نمود استمراری به دو شیوه صوری؛ یعنی استفاده از پیشوند فعلی می و فعل کمکی داشتن تظاهر مییابد. در این نوشتار در کنار نمود استمراری به عنوان مقولهای دستوری به برخی راهکارهای معنایی نیز اشاره میشود. همچنین نشان داده خواهد شد که برخی از افعال زبان فارسی نمیتوانند در صورت استمراری به کار روند. به عنوان نمونه افعال ایستا نظیر افعال حسی و عاطفی و افعال لحظهای فاقد نمود استمراری هستند. در این نوشتار نشان خواهیم داد که مفهوم استمرار همچون دیگر مفاهیم زبان به شیوههای مختلفی تظاهر مییابد که برخی از آنها دستوری و برخی واژگانی و معنایی است. البته فقط راهکارهای صوری را میتوان به عنوان نمود دستوری در نظر گرفت.