تمثيل در آثار مولانا ـ بويژه در مثنوي ـ علاوه بر شيوه بيان، نمايانگر نوعي انديشه و جهان نگري است. در «فلسفه تمثيلي» مولانا آنچه استفاده از اين شيوه را ـ به عنوان اصليترين سبک روايي حکايات ـ الزامي ميکند، لازمه صدور معقول در محسوس است که مفاهيم مجرد و فرامادي را صورتي ملموس و قابل دريافت ميبخشد. مولوي بنيادهاي نظري اين انديشه را در يکي از مقالات فيه مافيه بيان کرده و در مثنوي به طور عملي اين انديشه را به تصوير کشيده است. اين فلسفه تمثيلي که بر ماهيت دوبعدي تمثيل ـ روساخت روايي و ژرف ساخت فکري ـ مبتني است، ساختاري دو وجهي به حکايت ميبخشد که يکي نقش ممثل به داستاني و ادبي و ديگري نقش ممثل روحي و فلسفي را بر عهده دارد و در سبک روايي نويسنده، سلب اولويت از برخي ضروريات داستان چون «تعليق» را به دنبال دارد. در داستانهاي مثنوي ميبينيم که اين دو وجه ساختاري (ممثل و ممثل به) در خط روايي داستان با شکلي که از آن تحت عنوان «مثل گذاري» ياد ميکنيم در کنار هم قرار گرفتهاند. علاوه بر اين، يکي ديگر از جلوههاي تمثيل در آثار مولانا، «تفسير تمثيلي» است که در توصيف بنمايههاي رمزي و مضامين پوشيده داستاني به کار ميرود و مهمترين کارکرد آن در هر يک از اشکالش، «تعليم» است.
کتاب حاضر مشتمل بر دو گفتار به زبان فرانسوی، به خامه توانای استادان گرامی دکتر صفا و لیوه روسای محترم دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و استراسبورگ و یک مقدمه از نویسنده در معرفی کامل نسخه خطی کتابخانه ملی و دانشگاهی استراسبورگ و شرح یکصد و شصت و هشت بیت از مثنوی گلشن راز که متاسفانه شارح عارف آن تاکنون ناشناخته مانده است. و در آخر تعلیقاتی که برای حل مشکلات و توضیح و تعریف لغات و مصطلحات عرفانی و فلسفی به کوشش نویسنده فراهم گردیده است.
این کتاب اشعار فارسی سیدجعفر موسوی حاوی الف) دو مثنوی در بحر خفیف-مخبون محذوف-یکی تحت عنوان (حدیث نفس) شامل موضوعات مختلف در حدود (1723) بیت، و دیگری (بالاخانه غمها) که از نوشته نویسنده معروف (مصطفی لطفی منفلوطی مصری) برداشته شده است و در حدود (303) بیت می باشد. ب) غزلیات ج) متفرقات د) قطعات
در اين جستار بر اساس نقد اسطورهشناختي به بررسي نمادينگي عناصر متضاد چهارگانه در اساطير، به ويژه اسطورههاي خاک و باد و مشاهده تبلور آن در شاهنامه فردوسي پرداختهايم. تجسم ضديت جوهري و وحدت نهايي ميان عناصر متضاد، از فرافکني محتويات ناخودآگاه در موضوعات بيروني، در جهت غلبه بر طبيعت منتج شده است که در اين ميان، هر آخشيج صاحب نقشهايي شده است که در اساطير جهان، از جمله شاهنامه عموميت دارد. در اساطير، خاک ماده اوليه تشکيلدهنده حيات مادي و زندگي جسماني انسان، و همچنين بستري براي مرگ و اضمحلال و پايان حيات گيتيانه او به شمار آمده است و باد نمادي از خشم طبيعت و بروز اختلال در تعادل ميان طبايع است که بارزترين نمودهاي آن را در اسطوره توفان (در تلفيق با آخشيج آب) و ديو باد ميتوان جستجو کرد.
شاهنامه فردوسي روحي يکتاپرستانه دارد و سطوح ديني، آييني و اساطيري موثر در ژرف ساختروايي آن در طول تاريخ دچار «اسطورهزدايي» شده است، اما با شيوههاي تحليلي ميتوان بازماندههاي بسياري از باورهاي کهن را هم در سطوح نمادين روايات و هم در زبان و تعابير و تصاوير فردوسي بازجست. يکي از مهمترين بخشهاي شاهنامه که نشانههاي يک بنيادشناسي الهي را در آن ميتوان يافت، «خردنامه» ديباچه کتاب و معروفترين عبارت آن، يعني مصراع نخست آن («به نام خداوند جان و خرد») است. در اين جستار، با استفاده از رهيافتهاي زباني و معنايي و به ياري استدلالهاي ريشهشناختي و تفسير فلسفي، اين موضوع بررسي شده است که اين مصراع ـ علاوه بر نمايش باورهاي کهن حکمت مشايي که «عقل» و «نفس» کلي را دو مولود آغازين «احد» ميداند ـ ميتواند تفسيري ديگر از هويت فلسفي خداي يگانه در حکمت خسرواني را که «جان بخشي» و «خردبخشي» دو شاخصه اصلي معرفتشناسي الهي آن را تشکيل داده است، نمادينه کرده باشد.