ادبیات معاصر عربی، مجموعهای از مفاهیم نو را دربر دارد که برخی از آنها را از غرب گرفته است. یکی از این مفاهیم، بینامتنیت است که در زبان عربی، واژه «تناص» معادل آن است. بینامتنیت، رویکردی فرهنگی ـ اجتماعی است که در همه حوزهها بهویژه ادبیات، رسوخ کرده و دگرگونیهایی شگرف را بهوجود آورده است و شاعران معاصر عرب نیز از آن بهره بردهاند. در این نوشتار، برآنیم که بینامتنیت را در شعر صلاح عبدالصّبور، شاعر نوپرداز مصری، با تحلیل محتوا و تکیه بر ابیات او، بررسی و تجزیه و تحلیل کنیم و نمودهای آن را در سه محور بینافرهنگی، مکالمهگرایی و نشانهشناسی واکاویم. در این مقاله، از تأثیر منابع فرهنگ خودی مانند قرآن کریم در گسترش امید، و ابوالعلاء المعرّی در تبیین اهمیت خرد، بر عبدالصّبور و نیز تأثیر فرهنگ بیگانه مانند تی. اس. الیوت در رواج اندیشه واقعگرایی او سخن گفتهایم و در ادامه، نگاه جامعهشناختی وی را در بیان و اصلاح مسائل و مشکلات اجتماعی، بررسی و تجزیه و تحلیل کردهایم.
بیگمان، هر نویسندهای با شگرد روایی و دستور زبان خاص خود داستانی با شکل جدید پدید میآورد. در این راه گاه از الگوهای روایی کلاسیک، مدرن و پسامدرن استفاده میکند و گاه نیز با هنجارشکنی، شیوه نوینی را در دنیای داستان ایجاد میکند. عباس معروفی با شگرد روایی خاص خود و پیروی از الگوی روایی مدرنی، رمان پیکر فرهاد را نوشته و برخی از مؤلفههای پستمدرنیسم را در داستانش مورد توجه قرار داده است؛ به گونهای که این مؤلفهها داستان او را به دنیای رمانهای پستمدرن نزدیک میکند. پیکر فرهاد رمانی است که از هر گوشه آن صدای متنی به گوش میرسد و در بطن هر ماجرایی شخصیتی تاریخی به چشم میخورد. نویسنده با چنین تمهیدی بسیاری از سخنان خود را در میان سطور داستان میگنجاند و آشکارا احساس خود را به شخصیتهای تاریخی داستانش نشان میدهد. او در بحث بینامتنیت، آنجا که آگاهانهاین مولفه را به کار میگیرد، بیشتر به آثار شاعران و نویسندگان دلخواهش نظر دارد. فروغ فرخزاد، احمد شاملو و صادق هدایت و بیش از همه آثار نظامی مورد توجه معروفی هستند. علاوه بر این دو مؤلفه، او اصل عدم قطعیت را ـ که مهمترین ویژگی پسامدرن است ـ در داستان مبنا قرار میدهد. در واقع، اساس پیکر فرهاد بر رؤیا، ابهام و تردید است. هیچ چیز در این داستان قطعی نیست. همه حوادث در فضایی خوابزده و رویاگونه میگذرد و روای داستان روایتگر حوادثی است که هنوز رخ نداده است.
در ورود مطالعات بینامتنی به هنر، توجه برخی اندیشمندان بینامتنیت در تحلیلهای بینامتنی از مطالعات ژرار ژنت به سازکارهای مختلف متن جلب شده است. ژنت با طرح ترامتنیت پنج قسم از این روابط را پیش روی تحلیلگران متن گذاشت. این مطالعات به مروز زمان به سینما نیز راه یافت. هدف این مقاله، بررسی ابرمتنها و پیرامتنها ـ دو جزء ترامتنیت ـ در سینمای ایران است. در مواجهه با برگرفتههای سینمای درخواهیم یافت که یک متن فیلمی از متون دیگر ـ چه ادبی، چه دیگر متون ـ به صورتهای مختلف برمیگیرد. یکی از مسائل این پزوهش، شناخت انواع برگرفتهها سینمایی و ویژگیهای آنهاست. در روابط پیرامتنی، متنی در آستانه متنی دیگر قرار میگیرد و به نظر میرسد نسبت آن با زمان اکران مهمترین مسئله در این رابطه است. هدفی که در کنار این مسائل دنبال می شود، معرفی الگویی از روابط بینامتنی است که انواع این برگرفتهها و روابط زمانی پیرامتنی را در سینمای ایران مشخص کند. برای رسیدن به مناسبات ابرمتنی و پیرامتنی در سینمای ایران، برخی فیلمهای سینمای ایران در دو دهه 1370 و 1380 بررسی شده است.
با پیدایش علم روایتشناسی در دهههای اخیر، از میان عناصر مختلف روایت، یکی از عناصری که اهمیت آن بیش از همه آشکار گشت، عنصر زمان در روایتها است که در همه عناصر دیگر از جمله تم، تأثیر شگرفی دارد و روایتشناسان زیادی در این حوزه اظهارنظر کردند که تأثیرگذارترین آنها، ژرار ژنت فرانسوی است که نظریات گرانقدری را درباره آن ارائه کرد. از آنجا که مطالعه دقیق عناصر سازنده یک روایت، موجب شناخت هر چه بیشتر روایت و برقراری ارتباط خواننده با آن و تسهیلکننده زمینههای ظهور چنین روایتهایی در آینده میگردد؛ لذا در این جستار تلاش میکنیم تا با روش تحلیل محتوا، رابطه زمان و تم را با تأکید بر نظر ژرار ژنت، در روایت «سرزمین غمزده پرتقال» غسان کنفانی، نویسنده مبارز و شهید فلسطینی، مورد بررسی قرار دهیم که چگونه نویسنده از تمام ظرفیتهای علمی و ادبی برای تحقق اهداف موردنظر وتم روایتش ـ عرب فلسطینی، بیپناه و آواره و بینواست ـ و نیز تقویت آن در روایت و ذهن خواننده، استفاده میکند تا بهترین پیرنگ را ارائه داده و ارتباط مستقیم و معنادارای بین تمامی انواع زمان و تم برقرار نماید.