تشبیه مضمر از همان آغاز شعر فارسی مورد توجه شاعران بوده و انواع مختلفی از آن در دیوان شاعران فارسیگو بهکاررفته است. هرکدام از شاعران با راه بردن به تشبیهات تازه و بیسابقه و ایجاد بهره زیباشناختی مضاعف برای خوانندگان اشعارشان، انواع جدیدی را به آن افزودهاند. آنان سعی کردهاند ارتباط میان مشبه و مشبهٌبه را دورتر سازند تا تشبیه از غرابت و زیبایی بیشتری برخوردار شود. در کتب بلاغی عربی و فارسی تعاریف مختلف و گاه متفاوتی از این نوع تشبیه به دست دادهاند که هیچکدام جامع و مانع نیست. ما در این پژوهش برآنیم تا ضمن رسیدن به تعریف تازهای از تشبیه مضمر، انواع و مصادیق گوناگون آن را در شعر سنتگرای معاصر بررسی کرده و به روشنی نشان دهیم. نتایجی که از این کنکاش حاصل میشود، قابل ملاحظه است و میتواند در موضوع سبکشناسی شعر مورد توجه قرار گیرد؛ ملکالشعراء، بهار، تقریباً به طور متعادل از همه انواع تشبیه مضمر بهره میگیرد؛ شهریار بیشتر به نوع «بیرونق دانستن مشبهٌبه با وجود مشبه» اهمیت میدهد؛ هوشنگ ابتهاج، رهی، سایه و امیری «تداعی» را ترجیح میدهند؛ اتفاقاً این نوع، در اشعار شهریار از درجه دوم اهمیت برخوردار است. این نکته علاوه بر اهمیت این نوع از تشبیه مضمر نوعی تأثیر و تأثر را نیز میرساند. از میان این پنج تن، شهریار بیشترین و امیری فیروزکوهی کمترین تشبیه مضمر را به کار بردهاند.
ترجمه هر گونه متن فني با چالشهاي ترمشناختي خاصي رودررويند كه چه بسيار با جستاري استنادي يا پرسش از كارشناسان رفع ميگردند. اما ترجمه حقوقي با دشواريهاي بسيار جديتري همراه است، چرا كه ترجمه اين گونه متون، تبعات حقوقي در پي دارد، مانند رابطهاي قراردادي كه تعهد اخلاقي يا مالي طرفين را موجب ميگردد. بنابراين، شناخت واژگان، اصطلاحشناسي و عبارتپردازي حقوقي، داشتن اطلاعات كامل حقوقي بر مترجم اين حوزه گستره است زيرا افزون بر آثار حقوقي بر شمرده، نارسايي و كاستي در اين زمينه نيز بر دشواريهاي درك او از متن مبدا ميافزايد و به ترجمهاي نابرابر ميانجامد. در نوشتار حاضر نخست به طرح و توضيح آراي نطريهپردازان معاصر ترجمه حقوقي، همچون ادموند كاري و ژان كلود ژمار ميپردازيم. سپس بر چالشهاي ترجمه حقوقي شامل اصطلاحشناسي و عبارتپردازي، ابهام در متون حقوقي، سند آمايي و رويكرد چندرشتهاي تامل ميكنيم. موضوع بررسي، ترجمه متون حقوقي از فرانسه به انگليسي و اسپانيايي است.
قیصر امینپور(1338-1386) از شاعران برجسته بعد از انقلاب است که مضامین اشعارش با تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران در دهههای اخیر پیوندی گاه مستقیم و گاه هنرمندانه دارد. در این مقاله، تأثیر جامعه و تحولات آن بر ذهن و زبان و اندیشه امینپور بررسی کردهایم. همچنین سعی شده است، سیر تأملّات شاعرانه و تفکرات اجتماعی او با توجه به تاریخ انتشار مجموعه شعرهایش نشان داده شود. در این بررسی تکیه و تأکید ما بر سیر تحوّل مضامین عمدهای نظیر آرمانگرایی حماسی، شهادت و شهادتطلبی، دردهای شخصی و دردهای اجتماعی و تفکرات عرفانی و فلسفی در باب ماهیّت مرگ بوده است. امینپور همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن، وقوع جنگ تحمیلی، از شعر به عنوان سلاح مبارزه و وسیله ایجاد شور و هیجان انقلابی در مخاطبانش استفاده کرد. او در دهه هفتاد به تأمّل در دردهای خویش و دردهای مردم زمانه پرداخت و با این مضامین زیباترین و ماندگارترین اشعارش را سرود. در دهه هشتاد با رسیدن به «مسلخ تقدیر ناگزیر» خویش با نگاهی فلسفی و یأس آلود به هنرمندانهترین شیوه ممکن، آخرین تأملاتش را درباره «موقعیّت» تراژیک خویش بر مخاطبان اشعارش عرضه کرد؛ «موقعیّتی» که به سرعت به «موقعیّت» عام مخاطبان پر شمار اشعارش تبدیل شد.
كندوكاوهاي كارل گوستاو يونگ، در قلمرو اساطير و يافتههاي وي، دستمايه منتقدان بسياري، براي بررسي آثار ادبي قرار گرفته است. در پژوهش حاضر، شاهنامه فردوسي خصوصا داستان سياوش كه مجموعه عظيمي از روايات اساطيري و تاريخي ايرانيان باستان است بررسي گرديد و در چهارچوب فرايند فرديت يونگ و كهن الگوهاي من، قهرمان، سايه، پرسونا، پير دانا و خويشتن، كنشها و كاركردهاي قهرمانان و شخصيتهاي داستان سياوش ارزيابي شد و چگونگي تبلور هر يك از اين كهن الگوها به عنوان مساله اصلي اين تحقيق مشخص گرديد. ضمن آنكه به نمودهاي كهن الگوهايي چون آنيما، آنيموس، مادر، ماندلا، مانا و تولد دوباره نيز اشاره شده است. روش تحقيق در اين پژوهش تحليل محتوا بوده است. نتايج اين پژوهش نشان ميدهد كه افراسياب نمود كهن الگوي سايه و رستم، تبلور كهن الگوي قهرمان و خوابگزار افراسياب، بيانگر كهن الگوي پير دانا هستند. همچنين كهن الگوي خويشتن در شخصيت كيخسرو بروز مييابد. ضمن آنكه، عروج كيخسرو و مرگ سياوش نيز نمونههايي از مرگ و تولد دوباره در شاهنامه است. تكرار اين مضامين، در بخشهاي سه گانه اساطيري، پهلواني و تاريخي شاهنامه، هماهنگي ميان اين سه بخش را در چگونگي بروز كهن الگوها نشان ميدهد و اين اصل را بيان ميکند که محتواي کهن الگوها به صورت مستمر اما در شکلهاي گوناگون ظهور مييابد.
غزل همواره مورد توجه شاعران بوده است. در دوره مشروطه این قالب برای بیان مطالب سیاسی و اجتماعی به کار گرفته شد و علیرغم موفقیت هایی که به دست آورد، نتوانست اقبال عمومی مردم را در پی داشته باشد. با پیدایش «شعر نو» تحولی در ادبیات معاصر ایران بهوجود آمد و قالبهای شعری را تحت تأثیر قرار داد. هوشنگ ابتهاج و شفیعیکدکنی با ترکیب برخی از عناصر «شعر نو» توانستند نوعی غزل (که با حفظ ساخت سنتی غزل، برخی از ویژگیهای شعر نو را هم دارا بود) بسرایند. این غزلها را میتوان «غزل نو» نام نهاد. عناصری که در ساخت این غزلها بسیار نقش دارند عبارتاند از: استفاده از اسلوب بیانی حافظ، نمادین بودن غزل چه از لحاظ کلمه و چه از لحاظ تصویر، استفاده از عناصر طبیعت و استفاده از عناصر ملی و تاریخی. در این مقاله، این عناصر در غزلهای سیاسی ـ اجتماعی ا. سایه و شفیعیکدکنی مورد بررسی قرار گرفتهاند.