بيشك تحقيقات و پژوهشهاي عظيمي در زمينه حافظ و اشعارش (حافظپژوهي) توسط شارحان و حافظپژوهان زيادي صورت گرفته كه هر يك به نوبه خود تاثير به سزايي در تكريم مقام حافظ داشته كه به زعم خود توانستهاند خوانشي نو و برداشتي تازه از اشعارش ارايه دهند. به اين اعتبار ميتوان گفت كه اشعار وي به لحاظ ابعاد پيچيده ذهني او، به دليل درون مايههاي پر رمزوراز و خوانشهاي گوناگون بيشتر به منشوري هزارپهلو همانندند و داراي كيفيات و ويژگيهايياند كه قابليت خوانشهاي متعدد و امكان كاويدن از جوانب مختلف را ميسر ميسازند. در همين زمينه، اين نوشتار پژوهشي است در گستره نقد ادبي معاصر، در پرتو رويكرد منطق مكالمه ميخاييل باختين تا برداشتي ديگر و خوانشي نو از فلسفه وجودي اشعار حافظ ارايه كند. با عنايت به اين نكته نفس عمل از نحلهاي مكالمهاي برخوردار است كه از يك سو مكالمه و گفت وشنودي است با خواجه حافظ از دريچه اشعار وي و بررسي آن در سطوح و جنبههاي مختلف و ازسوي ديگر مكالمهاي مابين جنبه تئوري منطق مكالمه و جنبه عملي آن ميان شاعري پارسيگو و نظريه نقد ادبي معاصر.
شرح غزلیاتی از حافظ که تقریرات استاد بدیعالزمان فروزانفر در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات در سال 1319 شمسی است و تحریر دکتر حسین بحرالعلومی، قسمت اول در مجله یغما سال بیستوسوم (1349) و سال بیستوچهارم (1350) انتشار یافت. سپس در مجموعه مقالات و اشعار استاد که به کوشش عنایتالله مجیدی در سال 1351 منتشر شد. این رساله شرح دو غزل خواجه است: 452 و 481 چاپ قزوینی و 443 و 472 خانلری. غزل اول در این شرح پانزده بیت و در قزوینی و خانلری چهارده بیت است و غزل دوم در قزوینی و خانلری هشت بیت و اینجا هفت بیت است. قسمت دوم در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران سال بیستودوم که به یاد استاد انتشار یافته و شامل غزل 218 قزوینی و 212 چاپ خانلری است.
گوته، اندیشمند و شاعر آلمانی و امرسن، شاعر ـ فیلسوف امریکایی، از جمله شاعرانی هستند که نه تنها در ادبیات ملی کشورشان، بلکه در ادبیات جهان نیز بسیار تأثیر کردهاند. وجوه مشابه فراوانی در نگرش و اندیشههای این دو شاعر به چشم میخورد که از مهمترین آنها علاقهمندی هر دو شاعر به حافظ و معرفی وی به ملتهای خود است. پژوهش حاضر، علاوه بر بررسی تأثیرپذیری گوته و امرسن از حافظ، تلاش هدفمندی را که این دو شاعر برای ایجاد اقبال ادبی حافظ در ادب غرب انجام دادهاند و چگونگی استقبال از شعر و اندیشه حافظ در ادبیات آلمان و امریکا را، براساس دیدگاه یکی از صاحبنظران ادبیات تطبیقی به نام پراور، بررسی میکند. در این پژوهش، ابتدا چگونگی آشنایی گوته با حافظ و بررسی عوامل مؤثر در ایجاد شیفتگی او نسبت به این شاعر ایرانی ارائه خواهد شد. پس از آن چگونگی آشنایی امرسن با حافظ و نهایتاً تفاوت دیدگاههای گوته و امرسن نسبت به شناخت و پذیرش حافظ در ادبیات غرب بررسی میشود. انگیزه اصلی گوته در تقلید از حافظ یافتن طرحی برای عاشقانه سرودن بود، در حالی که امرسن در جستوجوی یافتن اندیشهای بود که علاوه بر ستایش زیبایی و آرامش، جوابگوی روح آزادیخواهی و استقلال فردی و هویت ملی جامعه معاصرش نیز باشد و به همین دلیل، شعر حافظ را، هماهنگ با فرهنگ و ملیت خود، به امریکائیان معرفی کرد. حاصل تلاش این دو، موجب اقبال یافتن حافظ، در مسند اندیشه جهانی، در فرهنگ و ادب غرب شد.
در فلسفه پديدارشناسي، کل عالم، فرآيندي هستيشناسانه دارد و انسان داراي آگاهي استعلايي است و غايت آن نموداري پديدهها نسبت به هم و شناخت حسي و عيني از يکديگر است. نيچه در بررسي دوران اساطيري و تاريخ کهن بشري معتقد است که انسان يونان باستان، نوعي شناخت هستيشناسانه داشته و طبيعت و فرآيند آن را چنانکه بوده، ميشناخته و زندگي وي با آن هماهنگ بوده و به واسطه آن معنا پيدا ميکرده است. او زندگي را تراژدي ميداند و با خلق خدايان، الههها و رب النوعها و انتساب حوادث هولناک به آنها و ياري جستن از آنها، زندگي را تحملپذير ساخت و در اين زمينه از تلفيق دو عنصر بهره جست: يکي، عنصر ديونوسوسي که به ديونوسوس، خداي بينظمي و آشفتگي، رقص و شادي و شراب و مستي منسوب بوده و ديگري، عنصر آپولوني که به آپولون، خداي نظم و آرامش، عقل و فرهنگ، شعر و موسيقي و زيبايي منسوب بوده است. بنابراين، نيچه هنر تراژدي را به عنوان اولين آفرينش هنري يونانيان باستان، زاده دو عنصر تقابلي ديونوسوسي و آپولوني ميداند و فلسفه هنر و زيباييشناسي خود را بر آن دو بنا مينهد. در اين مقاله، غزليات حافظ بر اساس اين نظريه بررسي، و خوانشي نيچهاي، اما متناسب با مقتضيات هنري، فرهنگي، ديني و آييني ايرانيان ارايه ميشود. عنصر ديونوسوسي در بيتهايي از غزليات حافظ، که رابطه انسان با دنيا، آشوب زمانه، بياعتباري و نا امني کار و بار جهان را تشريح ميکند، حضور دارد و عنصر آپولوني در بيتهايي که به تبيين رابطه انسان با خدا و پناه بردن به عشق و عرفان و رندي ميپردازد، حافظ را به شادي فرا ميخواند و اعتبار يار به عرفان. بدين ترتيب، ميان آن بي نظمي (ديونوسوسي= بياعتباري دنيا) و اين نظم (آپولوني= عاشقي) اعتدال و ارتباط ايجاد ميکند.