«همه نظریات بازیچهاند» این جمله از تی. ای. هیوم منتقد نامدار و نوآور انگلیسی میتواند مدخلی قابل تأمل برای هر نقدی به شمار بیاید نه از آن نظر که در قطعیت شعور پارهای یا تمام آنها در حوزههای خاص اندیشگی شک میکند، بلکه به این دلیل که بازی کردن را مطرح کرده است. البته پیش از هر چیز باید بگویم من با پسوند «چه» برای بازی چندان موافق نیستم و به همین دلیل این جمله را به این شکل اصلاح میکنم که «همه نظریات بازی هستند» یا به قول نیچه نتیجه کردارهای رنگارنگ انسان مدرن میباشند. شاید مستعدترین وضع برای پیگیری این بازی آنجا باشد که ما میخواهیم درباره یک اثر ادبی نوشته و آن را تحلیل و بررسی کنیم. نوشتن درباره یک اثر ادبی حالا چه از منظر تأیید و چه چالش و رد کارکرد خاص عناصر شکلدهنده اثر به نظر میآید کاری ناممکن است و اگر ما چنین مدخلی را برای بررسی خود انتخاب کنیم در واقع ادعایی را مطرح کردهایم که تلویحاً همان ابتدا خود علیه خویش به شکلی معنیدار اقدام میکند.
یکی از شیوههای ابراز نظر در مورد قدرت و نظام سیاسی در دوره پهلوی دوم، سرودن شعر بود. از آنجایی که اختناق حاکم بر جامعه اجازه اعتراض و اظهارنظر صریح را نمیداد، بسیاری از افراد با استفاده از صنایع ادبی، چون کنایه، ایهام و ... در قالب شعر مخالفت خویش را با وضعیت موجود اعلام میکردند. از طرف دیگر تعدادی از طرفداران رژیم پهلوی نیز به وسیله شعر به تعریف از این رژیم میپرداختند. این کتاب اشعار مخالفین و موافقین رژیم پهلوی را با توجه به مبانی فکری آنها مطرح کرده و مضامین و معانی هرکدام را مورد بحث قرار داده است.
این کتاب دو هدف را دنبال میکند؛ استخراج کلمهها و ترکیبهای تازه و بکر از لابلای اشعار شاعران بزرگ معاصر فارسی که در این بخش نگارنده تلاش کرده حجم بزرگی از خلاقیتها و آفرینشهای زبانی شاعر را در قالب واژهنامهای اختصاصی ارائه کند. هدف دوم آن است که این فرهنگ میتواند تا حد زیادی مواد و مصالح لازم را برای بررسیهای ادبی و زبانشناسی در حوزههای گوناگون سبکشناسی و نقد ادبی درباره شاعر و ادبیات معاصر فراهم آورد. این کتاب فرهنگ اشعار فروغ فرخزاد است که نویسنده کوشیده این دو هدف را در آن دنبال کند.
اسطورهها طبیعت زندگی هستند و طبیعت زندگی هرگز تن به اسطورهشده نمیدهد بلکه تغییر و متحول شدن را میپسندد و البته همیشه نزدیک بودن را آیا شاملو میخواست مبدل به اسطوره ادبیات فارسی شود؟چه سوال و همبرانگیز و شاید مشکلی! چه کسی نمیخواهد مبدل به اسطوره شود، از آن دست که الاهگان و خدایان و قهرمانان افسانهها؟ آن کس شاعر است. شاعر نمیخواهد اسطوره باشد یا از او اسطوره بسازند. زیرا آن چه که او را به نوشتن وا میدارد، آن چه که شعرهای شاعر از دل آن میجوشد یعنی زبان چیزی فراتر از اسطوره است و شاعر این را میداند که چنین فرازی را نباید به اسطوره باخت. شاملو در ابتدای گفتگویی که با ناصر حریری دارد وقتی حریری از او در مورد تعریف شعر میپرسد جواب میدهد چه طور میتوان تعریفی از شعر عنوان کرد که اثیر اخسیکتی، خیام و سوزنی سمرقندی و صائب تبریزی و محمدعلی افراشته و عارف قزوینی و فریدون توللی و مهدی حمیدی و اخوان و نیما را یک جا شاعر معرفی کند.
بارها و بارها در مخالف و یا تاکید برکارکرد و حضور فعال متافیزیک به عنوان جوهره اصلی خلاقیت در هنگام پدید آمدن یک اثر ادبی و خصوصا شعر، در نقدها و نوشتهها و سخنرانیهای متعدد چیزهایی خوانده و شنیدهایم اما شاید به واقع آن چه که ما با عنوان متافیزیک رد یا تایید کردهایم ارتباط اندکی با چیزی داشته باشد که با این عنوان در ادبیاتی فارغ از ارزشگذاریهای اخلاقی ـ خوب و بد گزین ـ رخ میدهد. البته در این نوشته با توجه به بستری که قرار است پیگیری شود قصد ندارم به دلایل متعدد واقع شدن اشتباهی بپردازم بلکه با در نظر گرفتن نتایج حاصل از مرتفعشدن این سوءتفاهم و دقیقتر گردیدن در آن، قصد دارم وارد جهان شعر هرمز علیپور در مجموعه نرگس فردا شوم.