تصوير ارايه شده از سرزمينهاي تحت سلطه در نوشتههاي نويسندگان غربي، همواره نظرورزانه و يك جانبه بوده است. در اين راستا، ارائه تصويري صحيح از اين سرزمينها براي باز پس گيري عزت از دست رفته بوميان، از اهداف ادبيات پسااستعماري است. رمان همه چيز فرو ميپاشد اثر چينوآچبه تلاشي در اين زمينه است. مقاله حاضر، با معرفي روايتشناسي پسااستعماري كه به پيوند عناصر روايت و مفاهيم پسا استعماري توجه دارد، به بررسي رابطه زاويه ديد با استعمارزدايي در اين رمان ميپردازد. براي اين منظور، اين جستار با استمداد از روايتشناسي ژرارد ژنت كه در آن زاويه ديد به دو بخش كانون ديد و راوي تقسيمبندي ميشود، نشان ميدهد چگونه آچبه توانمنديهاي راوي برون داستاني را همچون وثوق بالا، تسلط بر اثر و ... در خدمت هدف خود قرار ميدهد. به عبارت ديگر، انتخاب اين راوي موقعيتهايي را براي تحقق هدف نويسنده در اختيار وي قرار ميدهد كه با انتخاب راوي ديگري ممكن نميشد.
لقد فتح هذا الکتاب شراعته علی عللیة الروایة والنقد معا، و باتجاه خاصة القراء و عامتهم، بتقدیمه ـ بدایة ـ للمفاهیم و من ثم بمعاینته وجوه الشبه بین نصوص الحداثة الروائیة العربیة والفرنسیة، مما یتصل بالشکل: الحکایة، الحبکة، طبیعة الاطفال والشخوص، تهشیم الزمن، الراوی، صلة المکان بالشخصیة، کذالک مما یتصل بالمعانی: الزمن، الحدث، الحرب، الادویبیة ... و الی ذالک ضم هذا الکتاب العدید من الوثائق الثمنیة، لیکون بحث اضافة محمد الباردی العلمیة والجدیدة والهامة.
نيستانگاري راوي در بخش اول بوف کور و وجوه تشابه آن با نيستانگاري نيچه، موضوعي است که پيشتر، نگارندگان مقاله آن را بررسي کردهاند. در عين حال که پيروي راوي از نيچه در اين اثر هدايت انکارناپذير است، اين نيستانگاري با آنچه نيچه آن را «نيستانگاري فعال» مينامد و در عملِ «زرتشت» متجلي ميشود، تفاوت زيادي دارد. وجوه تمايز راوي را از زرتشت ميتوان در بخش دوم بوف کور ـ که در واقع بخش عملي نيستانگاري اين کتاب است ـ مطالعه و بررسي کرد. اين مقاله به معرفي وجوه تمايز و افتراق «زرتشت» و «راوي» بوف کور ميپردازد و «نيستانگاري منفعل» را به ويژه در بخش دوم کتاب بررسي ميکند. يادآور ميشود که راوي استدلال نيچه را در ذهن خود مرور کرده، آن را ميپذيرد و در بخش اول کتاب، نابودي «دختر اثيري» را در ذهن خود ميپروراند؛ اما نفوذ عميق اين دختر ـ که در واقع جلوهاي از دنياي ماوراست ـ در کنار انفعال راوي مانع از آن ميشود که او بتواند در عمل تاثير حضور «لکاته» را ـ که نماد اجتماعي دختر اثيري است ـ از زندگي خويش بزدايد.
پژوهش حاضر، خوانشي مبتني بر نظريههاي پسااستعماري و استعمارزدايي از نمايشنامه جزئيات اثر سوزان گلاسپل است. اين نمايشنامه، همواره با خوانشي فمينيستي مورد بررسي قرار گرفته است. كاربرد نظريههاي پسااستعماري در اين اثر، چالش برانگيز و مورد مناقشه است؛ چرا كه نه موضوع نمايشنامه، نه مكان و نه شخصيتها هيچ كدام مصداق بارزي از ادبيات استعماري به شمار نميروند. اين مقاله، بر آن است اثبات كند، علي رغم تفاوتهاي مطالعات فمينيستي با پسااستعماري، ميتوان با در نظر گرفتن نقاط مشترك بين آنها، از نظريههاي پسا استعماري، مانند جمع ناشناس آلبر ممي، سلب انسانيت امه فرنان ديويد سزر، نزاكت حيلهگر هومي بابا، نظريه خشونت فانون و ميمون دلالتگر گيتـس بهـره برد، طوري كه نه تنها با خوانشهاي فمينستي نمايشنامه، در تعارض نباشد بلكه حتي جنبههاي پنهان اثر را به خواننده به وضوح آشكار كند. همچنين، اين پژوهش از نظريه كوه يخي همينگوي بهره برده است تا اهميت جزئيات را در نمايشنامه ياد شده اثبات كند.
در این مقاله با بهرهگیری از نظریات ارسطو در زمینه تراژدی، به بررسی میزان اهمیت «کشف» و «دگرگونی» در سه شعر پروین اعتصامی با عناوین «گرهگشای»، «دو محضر»، و «گفتار و کردار» خواهیم پرداخت. پروین، یکی از نامدارترین شاعران ایرانی، بیشتر به خاطر مناظرهها و پرداختن به مشکلات اجتماعی در اشعارش معروف است، اما از مهمترین خصوصیات اشعار او، تلفیق شعر کلاسیک با شعر مدرن و تأثیرپذیری از ادبیات غرب است. اما تاکنون در هیچ تحقیقی بهتأثیرپذیری پروین از آراء و نظریات ارسطو، اولین نظریهپرداز ادبی غرب، اشارت نرفته است. این پژوهش در جستجوی پاسخ به این پرسش است که آیا میتوان دو عنصر ارسطویی کشف و دگرگونی را در اشعار پروین یافت؟ و اگر چنین است، پروین آنها را چگونه در برخی از اشعارش بهکار میبرد؟ یافتههای این مقاله نشان میدهد که پروین در هر سه شعر یاد شده، تنها از نوع همزمان کشف و دگرگونی بهره میجوید. این مقاله به روش مقایسه و تطبیق و تحلیل، تحقق یافتهاست.