میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی (1193 ـ 1251 هـ. ق) ادیبی توانا، منشی و دانا و تدبیر و سیاستمداری با فراست در دوره اول عصر قاجار است. او اصلاحات زیادی در تشکیلات انجام داد. او نثر فارسی را از پیچ و خم عبارت پردازیهای متداول روزگار خویش رهایی بخشید. از مقام والایی در محافل سیاسی و دبی داشت، سبک او به زودی سرمشق بعضی نویسندگان معاصر پس از او شد. او با اینکه نثر فارسی را از قید و بندهای انشای قدما پیراست ولی در مقایسه با امروزی الفاظ زائد بر معانی فراوان دارد. منشات قائم مقام که موجب بیشترین شهرت وی درتاریخ ادب فارسی گردیده است. بعضی نوشتههای اوست که به دستور و تدبیر حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله قاجار، که از شاگردان و پروردگان قادم مقام بود، به سال 1280 هـ .ق گردآوری و در سال 1294 هـ. ق به کوشش و تلاش فرزندش اویس میرزا، برای نخستین بار چاپ سنگی شد. آنچه خوانندگان گرامی و فاضل در این مقاله ملاحضه میفرمایند یادداشتهایی است مستندات اشعار و عبارتهای تازی این کتاب که به کوشش سیدبدرالدین یغمایی به زیور طبع آراسته است، انشاالله قبول افتد و در نظر آید.
هاشم اعتماد سرابی نویسنده کتاب، در مورد موضوع کتاب می گوید: این نوشته ها یک قسمت از مقالاتی است که در این چند ساله در روزنامه خراسان چاپ شده است، چیزهایی که پیرامون مسائل مختلف نوشته ام. که البته مثل نماز آن مردک گلستان چیزی نبوده که به کار آید. از سستی و نقص اما چرا باز به شکل کتابی در می آید منکه هنوز از رنج شرم "اسائه ادب" فارغ نیامده ام، واقعه ایست مشکلم... احساسی است و امیدی گنگ و خام و اگر با این همه، کمک کوچکی به درک درست شده باشد خود را ماجور یافته ام.
موضوع کتاب حاضر در مورد زندگی نامه امیر عنصرالمعالی کیکاووس نویسنده کتاب قابوسنامه تالیف غلامحسین یوسفی که توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است.
بوطیقای ارسطو، هنر و ادبیّات، محاکات و تقلیدی از واقعیّت تلقّی میشد و تمام اجزای اثر ادبی، بازنمودی عینی در عالم واقع داشت و عناصر شکلدهنده داستان، همانهایی بود که هر روزه با آنها در تعامل هستیم. با تئوریپردازیهای فردینان و سوسور و رومن یاکوبسن و شکلگیری رهیافتهای جدید ـ مانند ساختارگرایی ـ بوطیقایی پدید آمد که ادبیّات را نه تقلید از واقعیّت، بلکه برساختن دنیایی متفاوت با عالم واقع معرّفی میکند که در آن اجزا بهگونهای کنشگرانه در ارتباطی دیالکتیک با همدیگر، کلّیّت متن ادبی را شکل میدهند. نگارندگان این مقاله کوشیدهاند با تکیه بر شالودههای نظری زبانشناختی و رهیافت ساختارگرایی، تمایز میان بوطیقای ارسطویی و بوطیقای جدید در معنای سوسوری آن را در داستان یک سرخپوست در آستارا از مجموعة داستانیِ دوباره از همان خیابانها از بیژن نجدی بکاوند و این نکته را تبیین کنند که چگونه بوطیقای جدید، میتواند متنی ادبی را همواره متعلّق به اکنون ـ و نه به تاریخ پیوسته ـ نشان دهد.
مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، نوشته عزالدین محمود کاشانی یکی از آثار گرانبهای عرفانی منثور فارسی در موضوع تصوف و اخلاق است که در میان آثار فارسی قرن هفتم به بعد کمنظیر است. دوستان و مریدان کاشانی، پیوسته از او میخواستند تا عوارف المعارف شیخ شهاب الدین عمر سهروردی (قدس الله روحه) را به فارسی ترجمه کند و او به عللی تن به این کار نمیداد تا سرانجام در برابر درخواست دوستان سرتسلیم فرود آورد و تصمیم گرفت کتابی به فارسی نویسد که افزون بر مطالب عوارف، مضامین بکر و نو دیگری را نیز دربرداشته باشد. این کتاب حاصل این تلاش است. مصباح الهدایه را اوّلین بار در سال 1325 شمسی، استاد فرزانه روانشاد جناب آقای جلال الدین همایی (رضوان الله تعالی علیه) با افزودن تعلیقات و مقدمهای بیبدیل ـ که به نظر اینجانب ارزشی همسنگ بل بیش از خود کتاب دارد ـ تصحیح و به شیفتگان متون عرفانی عرضه کرد. با اینکه روانشاد در ترجمه و تعیین مستندات بیتهای عربی عنایت و استقصای فراوان نمود، ترجمه و تعیین مستندات برخی از بیتها خواسته یا ناخواسته از نگاه تیزبین آن زندهیاد به دور ماند. نگارنده در این مقاله سر آن دارد که با بضاعت مزجاه خود به منظور تجدید نام و یاد آن فقید سعید در حد امکان به ترجمه و تعیین مستندات این بیتها بپردازد. امید است قبول افتد و در نظر آید.