شعر فارسی در تاریخ درازمدّت حیات خود با تحوّلات بسیار گوناگونی روبرو بوده و دورههای مختلفی را از حیث ویژگیهای زیباییشناختی تحت عنوان شعر کلاسیک، مدرن و پست مدرن، پشت سر گذاشته است. این تحوّلات به طور عام در دو حوزه فرم (صورت) و محتوا صورت گرفته و بیشتر به صورت تحوّلاتی فوّارهوار اتّفاق افتاده است. ویژگیهای فرمی و محتوایی بر محور بنیادهای زیباییشناختی فطری، پیوسته در حال دگرگونی و «شدن» بودهاند. در این مقاله با طرح این سؤال که آیا میتوان غیر از حوادث تاریخی و گستره جغرافیایی، مبنایی فلسفی را در تحلیل تحوّلات ادبی جستوجو کرد، میکوشیم تا بنیادهای کمابیش ثابت زیباییشناختی شعر فارسی را بررسی کنیم و فراز و فرود این سیر مستمر را با توجّه به مقولههای فرم و محتوا و سنّت و نوآوری نشان دهیم و مشخّص کنیم که شعر امروز فارسی، هم در بررسیهای در زمانی و هم در مطالعات همزمانی دارای تحوّلات فوّارهوار و در زیباییشناسی از بنمایههای فطری کمابیش ثابت برخوردار است.
پستمدرنیزم وارد حوزههای متعدد زبانی، ملی و فرهنگی شده است و این چیزی نیست جز شقی از جزئینگری و تمایل به جهانی که ترکیبی از فلسفه، هنر و ادبیات است تا کلیگرایی دنیای صنعت و تکنولوژی. به یک معنی پستمدرنیزم مرحلهای نخواهد بود که در پسمدرنیزم واقع شده باشد، بلکه از دیدگاه سیر دورانی جامع، شکلی از روند تمایل به ماقبل است. در این کتاب این نکته و نشانهشناسی در ادبیات داستانی بررسی شده است.
در اين مقاله، پس از توضيح واژه سيره يادآوري شده است كه: سيره ناظر بر نوع و كيفيت حوادث تاريخي است و تفاوتهايي با تاريخ و مغازي دارد و سپس اهدافي كه در تحليل مباحث سيره ميباشد، مورد توجه قرار گرفته است و همچنان به اهميت و نقش اساسي آن در فهم و آگاهي از فرهنگ اصيل اسلام، اشاره شده است، و ادعا كردهايم كه بدون تحليل و تبيين سيره، فهميدان معارف اسلامي، محال است. آنگاه براي اين مدعا از منابع قرآن، تاريخ و حديث استفاده كردهايم.
نشانهها در ادبيات بيشتر به صورت نمادين و بر اساس جنبههاي قراردادي خود شکل ميگيرند. شعرها و نقاشيهاي سهراب سپهري، شاعر و نقاش تواناي معاصر نيز آکنده از نشانههايي است که با رمزگشايي آنها ملموستر و قابل فهمتر ميشود. خاستگاه نشانههاي سهراب اغلب طبيعت و همچنين عرفان بودايي و هندي بوده است. وي با نوعي کشف و شهود عرفاني و استتيک افلاطوني به «همه خدايي» و «همه جا خدايي» رسيده است. بخش قابل توجهي از نشانههاي کيهاني در آثار سهراب، نشاندهنده نور ازلي و تجلي ذاتي هستند به گونهاي که شاعر را به سمت حقيقت هستي رهنمون ميشوند. از آنجا که پژوهش نشانهشناختي ميتواند به کشف لايههاي معنايي شعرها و نقاشيهاي سهراب منجر شود و خواننده را به سپهر نشانهاي او نزديک کند، در اين مقاله کوشيدهايم پارهاي از مهمترين نشانههاي کيهاني را در شعر و نقاشي سهراب سپهري با ديدگاهي نشانهشناسانه و مبتني بر هر دو مکتب سوسوري و پيرسي تحليل کنيم و تا حد امکان از مفاهيم و دلالتهاي ضمني آنها پرده برگيريم.
رابطه بين نحو و انديشه در زبانشناسي از طريق افعال و حالات بيان شده با فاعل، مفعول و مسند بيان ميشود و جهت دستوري فعال، منفعل و غيره را پديد ميآورد. جهت دستوري، نگرش و موضعِ نويسنده را نسبت به موضوع نشان ميدهد و پژواک وضعيت ذهني نويسنده است. همچنين در شناخت حالات شاعر اهميت دارد و وضعيت روحي او را به ما نشان ميدهد. علاوه بر آن در مقايسه حالات چند شاعر با يکديگر موثر است. در اين پژوهش، نوع، تعداد و درصد جهت دستوري در سه غزل ابتهاج، نادرپور و فرخزاد که به تقليد از يک غزل سعدي سروده شده مورد بحث و بررسي و مقايسه قرار گرفته و رابطه آن با مکتب رمانتيسم بيان شده است تا جهت دستوري غالب و نحوه موضعگيري شاعر نسبت به معشوق در سه غزل مشخص شود. نتيجه اين که برخلاف روحيه منفعل رمانتيک، جهت فعال در غزل غلبه دارد و علت آن را ميتوان وجود ديالوگ خيالي بين شاعر و معشوق دانست. از ميان سه شاعر ابتهاج بيشترين و فرخزاد کمترين درصد جملات منفعل را دارد، اما نحوه به کارگيري جملات فرخزاد از الگوي خاصي پيروي ميکند.