سالها پیش در مجله خوب «ادبستان» از جمله نشریات روزنامه اطلاعات، سلسله مقالاتی با عنوان «تا سر زلف سخن» مینوشتم. آن روزها دل و دماغی بود و عدد میلیارد را نمیشناختم تا چه رسد به هزار میلیارد و در هنگام نیاز، برای اینکه پیش زن و فرزند اندکی شرمنده نباشیم، شبانه با گذاشتن چند آجر زیر کمک فنر پیکان همسایه و برداشتن یکی دو چرخ و قالپاق به اندازه هزینه یکی دو هفته، از اموال یکدیگر استفاده میکردیم و هر طور بود، زندگی در آرامش میگذشت. آن روزها هنوز آدم خیلی قیمت داشت و جزو اقلام صادراتی نبود. هیچ مغزی و جسمی را صادر نمیکردیم و با جان و دل، برای آبادانی خانه وطن، به ویران شدن خانه خودمان، رضایت میدادیم. و با دشمن بیرحم در جبهها نبرد میکردیم.
این کتاب دارای چهار فصل و مجموعا دربرگیرنده زندگی و آثار ۲۲۷ نفر از پارسی سرایان قفقاز است. هر فصل به شاعران یک منطقه قفقاز (آران، ارمنستان، داغستان، گرجستان) اختصاص یافته است. نخستین شاعری که زندگی و احوالش در این مجموعه معرفی شده، «ابوالعلای گنجه ای» متوفی به سال ۵۵۴ ه.ق و آخرین آنها، «ناظم ایروانی» متولد سال ۱۳۴۲ ه. ق است. در پایان کتاب نیز فهرست ماخذ و منابع به ترتیب الفبایی تخلص یا نام مولفان آمده است.
رستم و اسفندیار برجستهترین، نیکترین و مهمترین پهلوانان شاهنامهاند؛ از اینرو برخورد این دو یل از وزن و حساسیت خاصی برخوردار است. اسفندیار شاهزادهای جوان است، با چشم به تختی که شایستگی آن را دارد. او برخلاف گشتاسب، نه یک موجود آزمند و متزلزل و فریبکار، بلکه دلاور شکستناپذیر و مقدسی اس تکه برای نیکترین دینها و اندیشهها شمشیر زده است. رستم در مقابل او، پهلوان قرون و ابرمردی است که تبلور تکاپو و رنج مردانه یک تبار است. در این کتاب افزون بر مقدمه، سه مقاله پیرامون رستم و اسفندیار و همچنین متن آن از روی نسخه شاهنامه چاپ مسکو آمده است.
بسیاری از نویسندگان عرب، اهداف و فعالیتهای صهیونیسم را در فلسطین در آثار مذهبی مورد بحث قرار دادند و نظریات پارهای از آنان بسیار ارزشمند بود. از جمله تفسیر «نجیب عازوری» از تبدیل کشمکش تازه به وجود آمده به مبارزهای جدی بین نهضت صهیونیسم از یکسو و بیداری ملت عرب از سوی دیگر و همچنین پیشبینی او که این کشمکش تا پیروزی نهایی یکی از طرفین ادامه خواهد یافت. در این کتاب به مسئله فلسطین و شعر معاصر عرب در شش فصل پرداخته شده است.
سالها پیش که دانشجوی جوانی بودم و تازه با نامهای پرطنین برخی شخصیتهای معاصر آشنا میشدم، نام «نزار فبانی» و شعرش خیلی زود مرا به خود جلب کرد. شاید به این دلیل که هم شاعر غزل بود و هم شاعر حماسه. در تصویرسازیهای او چیزی نهفته بود که مرا به سوی شعر ناب میکشانید و کم کم شعر ناب عرب را در دوره معاصر حس میکردم. در همان روزها بود که معلقات هفتگانه شعر جاهلی عرب را نزد استاد بزرگوار و فقدم آقای دکتر جواد مشکور میخواندم و عاشق امروالقیس میشدم. میان شعر عریان و ناب جاهلی عرب و شعر مدرن نزارقبانی پیوندی ژرف و استوار وجود داشت و همین امر مرا بیشتر به او جذب میکرد.