از جمله سنتهای شعر پارسی که ریشه در ادبیات سامانی و شعر ستایشی و درباری دارد و حتی میتوان پیشینه آن را تا ادبیات پیش از اسلام و بهویژه آیین گوسانی پارتی نیز باز پس برد، روایت شعر است. در ادب عرب نیز روایت، پیشینهای دراز دارد و یگانه راهی بوده است که یادگارهای ادبی اعراب را از دوره جاهلی به روزگار اسلامی رسانیده است. روایت در پارسی، خوانده شدن شعر بر زبان راویان خوشآوازی بوده است که از سوی شاعر، عهدهدار گزارش سخن او بودهاند. در این مقاله پیشینه روایت شعر در ایران، زمینههای پیدایش آن، نامهای برجای مانده از راویان، کارکردهای آنان و سرانجام دگرگونیهای راهیافته در مفهوم روایت بررسی شده است. در بخشی از مقاله نیز به پیشینه روایت در ادب عرب و پژوهش در سرچشمه روایت پارسی و پیوند آن با ادب عربی پرداخته شده است.
لقد فتح هذا الکتاب شراعته علی عللیة الروایة والنقد معا، و باتجاه خاصة القراء و عامتهم، بتقدیمه ـ بدایة ـ للمفاهیم و من ثم بمعاینته وجوه الشبه بین نصوص الحداثة الروائیة العربیة والفرنسیة، مما یتصل بالشکل: الحکایة، الحبکة، طبیعة الاطفال والشخوص، تهشیم الزمن، الراوی، صلة المکان بالشخصیة، کذالک مما یتصل بالمعانی: الزمن، الحدث، الحرب، الادویبیة ... و الی ذالک ضم هذا الکتاب العدید من الوثائق الثمنیة، لیکون بحث اضافة محمد الباردی العلمیة والجدیدة والهامة.
نيستانگاري راوي در بخش اول بوف کور و وجوه تشابه آن با نيستانگاري نيچه، موضوعي است که پيشتر، نگارندگان مقاله آن را بررسي کردهاند. در عين حال که پيروي راوي از نيچه در اين اثر هدايت انکارناپذير است، اين نيستانگاري با آنچه نيچه آن را «نيستانگاري فعال» مينامد و در عملِ «زرتشت» متجلي ميشود، تفاوت زيادي دارد. وجوه تمايز راوي را از زرتشت ميتوان در بخش دوم بوف کور ـ که در واقع بخش عملي نيستانگاري اين کتاب است ـ مطالعه و بررسي کرد. اين مقاله به معرفي وجوه تمايز و افتراق «زرتشت» و «راوي» بوف کور ميپردازد و «نيستانگاري منفعل» را به ويژه در بخش دوم کتاب بررسي ميکند. يادآور ميشود که راوي استدلال نيچه را در ذهن خود مرور کرده، آن را ميپذيرد و در بخش اول کتاب، نابودي «دختر اثيري» را در ذهن خود ميپروراند؛ اما نفوذ عميق اين دختر ـ که در واقع جلوهاي از دنياي ماوراست ـ در کنار انفعال راوي مانع از آن ميشود که او بتواند در عمل تاثير حضور «لکاته» را ـ که نماد اجتماعي دختر اثيري است ـ از زندگي خويش بزدايد.
گونهشناسی ادبی یا نظریه انواع ادبی یکی از نظریات مطرح در حوزه نظریه ادبی است که در حیات حدوداً دوهزار و چهارصد ساله خود محمل مناقشات، رد و قبولها و جرح و تعدیلهای فراوانی بودهاست. در این مجادلات، مسائل و مباحث مختلفی مطرحشده که سبب گسترش، تعمیق و امروزه تثبیت این نظریه شدهاست. این مقاله بر آنیم تا از انبوه مباحث مطرحشده در این نظریه، به مسائلی بپردازیم که توجه به آنها در مطالعات گونهشناختی ادبیات فارسی ضروری است؛ مسائلی چون: تعریف نوع ادبی، رابطه نوع ادبی با آثار ادبی، انواعِ انواعِ ادبی (انواع بنیادی)، قراردادهای نوع، نوع ادبی و ایجاد انتظارات، میزان رعایت قراردادهای نوع، نوع ادبی و بینامتنیت، زمانمندی انواع ادبی، نوع ادبی و فرهنگ، نوع ادبی و تاریخ ادبیات، دور در گزینش انواع ادبی، و تعریف و نامگذاری انواع ادبی. این مقاله ضمن طرح این مباحث، به نقد رویکرد سنتی نظریه انواع ادبی فارسی پرداخته و ضرورت اتخاذ رویکرد جزئینگرانه به انواع ادبی را یادآوری کردهایم.
خمسهسرایی یکی از سنتهای دیرپای ادب فارسی است که در قرن شش هجری توسط نظامی پایهگذاری شد و تا قرن چهارده هجری در ایران و قلمرو نفوذ فرهنگ ایران به حیات خود ادامه داد. در طی این تاریخ هشتصد ساله بسیاری از شاعران ایرانی، هندی و ترک بـه سـرودن مثنویهایی به تقلید از خمسه نظامی پرداختهاند. ایـن سنت ادبی را میتوان پس از شاهنامهسرایی، پراقبالترین سنت ادبی فارسی دانست؛ اما تا کنون پژوهش جامعی حول آن صورت نگرفته و بسیاری از خمسههای ادب فارسی ناشناخته باقی ماندهاند و فهرست دقیقی از آنها در دست نیست. این مقاله با معرفی و نقد و بـررسی عمده پژوهشهای انجام شده در این زمینه، کمبودها و کاستیهای این پژوهشها را یادآور شده و پیشنهادهایی برای پژوهش در این حوزه ارائه کرده است.