در سفینه تبریز یازده مناظر آمده است. یکی از آنها مناظره گل و مل به نثر است که در آنجا به سراجالدین قمری آملی از سده هفتم ق منسوب شده است. مناظره گل و مل در مجموعهای دیگر به نام زنگی نامه تألیف محمد بن محمود بن محمد زنگی بخاری نیز آمده است. در این مقاله نویسنده براساس مقایسه دو مناظره با یکدیگر، این دو مناظره را یکی میداند و براساس اطلاعاتی که از دیوان سراج الدین قمری به دست میآید و بررسی ابیات منقول از شاعران دیگر در این مناظره، باتوجه به دلیل تاریخی، انتساب این مناظره را به سراج الدین قمری رد میکند و با بررسی تحمیدیهها و خطبهها، استشهادات و ویژگیهای زبانی و مقایسه این مناظره با دیگر آثار محمد زنگی بخاری، با دلایل سبکشناختی، انتساب آن را به زنگی بخاری تأیید مینماید.
مولانا سراجالدین قمری آملی از شاعران زبانآور و استاد و ذواللسانین ادب ایران در نیمه دوم قرن ششم و ربع اول سده هفتم هجری است. وفات او سال 625 هجری در تبریز اتفاق افتاده و در چرنداب مدفون است. دیوان او در 6962 بیت و شامل قصاید، غزلیات، ترجیعبند، ترکیببند، قطعات، رباعیات و چند بیت پراکنده و یک مسمط و یک منظومه به نام «کارنامه» است. سخن او استادانه و بر شیوه شعرای بزرگ خراسان در قرن ششم به ویژه انوری است. شاعری است بسیار فصیح و نیرومند در خلق ترکیبات و استفاده از اطلاعات خود در آنها به همان شیوهای که در شعرای فارسیزبان از انوری تا کمال ملاحظه میشود. در این کتاب افزون بر اشارهای به زندگی و شعر او، گزیدهای از قصاید، غزلیات، ترکیببندها، قطعهها و رباعیات قمری آملی آورده شده است.
مثنوی «گلشن لطافت» مناظرهای است ادبی سروده شاعری به نام میرزا قاسم ساغرجی متخلص به انشایی و نیز منشی که در قرن دهم هجری در سمرقند میزیسته و در سال 1005 درگذشته است. او این مناظره را در سال 974 سروده است. مناظره ساغرجی به صورت مناظرههای معمول زبان حالی که در آنها دو خصم با همدیگر پیکار میکنند و هر یک سعی میکند خود را برتر از دیگری نشان دهد و سرانجام هم کار آنها به داوری کشیده میشود، نیست. مناظره خود در داخل داستان دیگری رخ میدهد. این مثنوی اگرچه از جهاتی جنبههای ابتکاری دارد و در نوع مناظرهنویسی بینظیر است و شاعر در مواردی تصاویر خیالی دلانگیزی دارد، ولی مثنوی او اثر طرازاولی نیست.
متون نثر روزگار صفوي نسبت به دورههاي پيش از آن چندان که بايد از ارزشهاي ادبي و هنري بهرهمند نيست و به همين دليل توجه چنداني به آن نشده است. ولي در ميان آن متون، گاه کتابهايي يافت ميشود که به جهات گوناگون درخور اعتناست. از اين جمله است کتابي که به «جهانگشاي خاقان» موسوم است و با وجود ارزشهاي ادبي و تاريخي آن تاکنون چنان که بايد، به چشم عنايت و توجه محققان ادب روزگار صفوي نيامده است. اين متن ـ که تاکنون دو نسخه خطي از آن شناخته شده ـ علاوه بر گزارشهاي دقيق و مفصلي که از زندگي و سلطنت شاه اسماعيل صفوي در بردارد از نظر شرح جزييات تاريخي و توصيفهايي از وقايع مهم دوران صفويه، که در منابع ديگر کمتر بدان پرداخته شده است، اهميت فراوان دارد. همچنين شيوه حکايتپردازي و نقل حکايات با روشي شبيه به نقالي، به کارگيري تعداد فراواني اصطلاحات و ترکيبات ديواني و استفاده از جملات توام با آرايشهاي لفظي در سراسر کتاب ديده ميشود. اين نوشتار ضمن شناساندن اين کتاب و بررسي ارزشهاي ادبي آن، دو تحرير ديگر آن را، که پس از تاليف جهانگشاي خاقان، از روي همين متن نوشته شده، معرفي خواهد کرد.