موضوع «عقلاء مجانین» یا «فرزانگان دیوانه» یکی از مباحث مهمی است که در فرهنگ اسلامی و ادب فارسی جایگاه ویژهای دارد و در آثار برخی از بزرگان نظریههای خاص در این باره دیده میشود که دارای اهمیت بسیار است. در این مقاله دیدگاههای چهار نویسنده بزرگ یعنی محمد بن حبیب نیشابوری، ابوالفرج ابن جوزی، محیالدین عربی و ابن خلدون اندلسی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. نیشابوری که اولین اثر مستقل را در این زمینه نگاشته است، پس از تحلیل پدیدههایی مانند عقل و جنون، به شرح احوال بسیاری از مردان و زنان این گروه میپردازد و درباره آنها مطالب گوناگونی ذکر میکند. ابن جوزی که خود از مخالفان بزرگ صوفیان به شمار میآید، نیز ضمن بیان احوال برخی از عقلاء مجانین، آنان را در ردیف برگزیدگان و بزرگان دین قرار داده است و این در حالی است که آنچه در بیان حالات این گروه میگوید، همان ویژگیهایی است که وی در کتاب تلبیس ابلیس از ان شدیداً انتقاد کرده است. ابن عربی که دیدگاههای تازهای در عرفان مطرح کرده، بحث نسبتاً مفصلی در این زمینه دارد؛ و ضمن نظریاتش خود را نیز در زمره این گروه میشمارد و سرانجام ابنخلدون به اختصار این موضوع را به عنوان یک نظریه مطرح کرده و این دیوانگان الهی را دارای مقام ولایت میداند.
«بنیاد اندیشی»، روح علوم اسلامی است و این بنیاداندیشی، چنانکه در حکمت عربی مشخص است، بیشتر به عالم ثابتات و بقا توجه دارد، اما از سوی دیگر، عرف جاهلی و قبیلگی و عادات طبیعی و اغراض بشری اقوام، در کنار یونانزدگی و یهودزدگی نظری و عملی، جامعة اسلامی را به سوی انحطاط برده و همین ممیزی، موجب شده است که بسیاری از معانی قدسی به صورت ممسوخ، ناسوت زده و عرفی (عصری) گردند. در این میان، پس از تحلیل توانمندی فقر و تفکر فقهی، که شأن بیرونی، قدرت و نظم اجتماعی اسلام را بروز میداد در مراحل پیشرفتهتر، اسلامشناسی مدرن در ساحت فلسفی و عرفانی اسلام تمرکز یافت و بر آن تأکید کرد. برای بسیاری از شرقشناسان، «ابن خلدون» به مثابه متفکری که در عالم جدید حضور داشته و بر فلسفه، صورتی عرفی و این جهانی زده است،کمال اندیشه اسلامی تلقی شد. حال، ما در وضع نویی قرار گرفتهایم؛ راهی که غایت آن میتواند تحقق و احیای شئون دیگری از عالم و علوم اسلامی در ذیل تجلی تام و تمام عالم اسلامی باشد. شرط لازم ورود به این مرحله، خود آگاهی و بازاندیشی در مبادی تفکر و علوم جهان اسلامی است. در کتاب حاضر، بازاندیشی در موضوعهای: «حجیت عقل و وحی در عالم اسلامی»، «جوهر ایمانی علوم اسلامی» و «نحوة تطور، تنازع و تقابل آنها با فلسفة یونانی از آغاز تا پایان قرن ششم و هشتم اسلامی»، که پایان عصر توانمندی عالم اسلامی نیز محسوب میشود، پرداخته شده است.
کتاب حاضر شامل مجموعه ای از مفاهیم و تعبیرات عرفانی محیی الدین است که بر اساس کتابهای موجود وی، به خصوص فتوحات مکّیه و فصوص الحکم و تفسیر القران و التجلیات الهیه و ترجمان الاشواق تنظیم شده است. برای این کار مدت چهار سال به مطالعه آثار ابن عربی و گردآوری اصطلاحات عرفانی وی و فیش برداری آن پرداخته و پس از آن با مراجعه مجدد به منابع کار ترجمه این اصطلاحات آغاز شد و پس از آن مفاهیم عرفانی را بر اساس حروف الفبا تنظیم و تدوین کرده و در پاورقی هرجا لازم بوده توضیح یا توضیحاتی درباره آن مفاهیم داده شده است.
متون کهن، به ویژه متون پیش از حمله مغول، همچون گنجینههایی از واژهها و اصطلاحات، پشتوانهای استوار برای زبان فارسی امروز به شمار میآیند. گونهکهن بسیاری از واژهها را میتوان در این متن بازجست. بسیاری از واژهها، که امروز نشان آنها را تنها میتوان در فرهنگهای لغت جست، در متنهای قدیمی یافت میشوند. حتی گاهی میتوان واژههایی در این کتابها پیدا کرد که در فرهنگهای موجود اثری از آنها نیست. در این میان، جایگاه متنهای کهن علمی، از آن روی که سرشار از اصطلاحات علمیاند، در روزگاری که نقش زبان فارسی به عنوان زبان علمی در هجوم واژههای دانشهای گوناگون رو به ضعف مینهد، در خور توجه است. درست است که بسیاری از مفاهیم دانشهای قدیم امروز نادرست و خرافی به شمار آمده و منسوخ شده است، اما میتوان از واژههای علمی کهن به عنوان قالب و ظرفی برای مفاهیم علمی روز استفاده کرد.
مثنوي مولوي از آثار ارزندهاي است که ميتواند از زاويه روانکاوي بررسي شود. از ميان روانکاوان و روانشناسان، نظريات کارل گوستاو يونگ با آثار عرفاني، داستانها و اسطورهها قابل تحليل است. آنچه يونگ را به مولانا نزديک ميکند اهميت و ارزشي است که وي براي خودآگاهي و کمال قايل است و اين همان چيزي است که مولانا در سراسر مثنوي انسان را به سوي آن فرا ميخواند. همچنين شناخت مولانا از جنبههاي پنهان روان آدمي که از مباني و اصول نظريات يونگ است، به رغم عدم تفکيک، طبقهبندي و نامگذاري اين جنبهها، در ايجاد اين پيوند و سازگاري موثر است. در اين مقاله جنبههاي نمادين داستان مرد اعرابي درويشي که کوزه آبي براي خليفه برد و ماجراي او با زنش تحليل و بررسي ميشود. نگاه به ظاهر متناقضي که مولانا و مرد درويش نسبت به زن دارند ميتواند ريشه در کشمکش موجود در بخش ناخودآگاه روان انسان و کهن الگوي آنيما و دوگانگي آن داشته باشد. همچنين به ساير نمادهايي که به نوعي با روان انسان در ارتباطاند، اشاره ميشود.