شناخت شرق و دنیای ادب و هنر شرقیان بیش از هر چیز مرهون شرقشناسان و نویسندگانی است که در شناساندن فرهنگهای شرقی پیشتاز بودند و این امر مهم از سدههای هفده و هجده میلادی شروع شده و در قرن نوزدهم و بیستم رنگ و بوی علمی، تطبیقی و آکادمیک به خود گرفت. از میان این ادیبان شرقنگار، ویکتور هوگو، پیشوای مکتب رُمانتیسم، شاعر و نویسنده قرن نوزده فرانسه، از ورای نوشتهها و ترجمههای شرقشناسان، بهویژه با شناختن آیین زرتشتی و شاعران و ادیبان ایرانی همچون سعدی، فردوسی و حافظ، توانست مفاهیم و اندیشههای شرقی را در قالب اشعار حماسی و تاریخیِ خود به شکل منظوم بسراید. ذهن خیالپرداز و رُمانتیک ویکتور هوگو در بیان تصویر زیباییِ هنر و سُنتهایِ مشرق زمین، در طول اشعار وی موج زده و خوانندۀ معاصر را همچون خوانندۀ قرن نوزده مجذوب روشناییهای اهورایی میکند. در این مقاله سعی بر آن داریم تا با نشاندادن تأثیر و الگوپذیریِ هوگو از افکار زرتشتی، هنر و فرهنگ شرق و خالقان شاهکارهای ادبی زبان فارسی، اُفق جدیدی در درک و واکاویِ دنیای خیال و تحلیل اندیشههای استنباطی وی از تاریخ، جامعه و انسانیت ترسیم کنیم.
در این مجموعه مقداری روایت و داستانهایی که مربوط است به برخوردهای زرتشت و گشتاسب از ادبیات سنتی مزدایی گرد آمده و در پایان نیز یکی دو سروده از شاعران زرتشتی سده های گذشته به نقل آمده که تنوع و چگونگی کیفی و کمی این آثار را نشانگر است
کتاب های اوستا عبارتند از:گات ها،یسنا،ویسپرد،پشت ها وندیداد خرده اوستا گات ها دارای 5 بخش است: اهنود،اشتود،سپنتمد،وهوخشتر،وهیشتواپشت. گات ها از کهن ترین و سپنتاترین بخش های اوستاست که از اشوزر تشت به یادگار مانده است.کهن ترین ادبیات هر قومی را سرود یا شعر یا مناجات تشکیل میدهد زیرا مردم میتوانند شعر و ترانه و سرود را به آسانی از بر کنند و به خاطر بسپارند.
صورت داستانپردازی و پردازش مفهومی رمانهای قرن بیستم درحیطههای روایتبخشی، ساختارسازی، محتواگرایی و واژهگزینی، از دغدغههای اساسی نویسندگان بهشمار میرود و ایدئولوژی و نظام جهانبینی افسارگسیخته رایج در این عصر را تحتالشعاع قرار داده است. ادبیات معاصر فرانسه، درپی ورود پرهیاهوی لویی ـ فردینان سلین به عرصه رمانپردازی قرن بیستم، در کالبدهای ابداعی و ساختارشکنانه، شکلی نوین به خود گرفت و تقدم دالها، نظام ساختارمند صوری و معنایی سنتی را درهم کوبید، زبان فردی را شناسایی کرد و اجتماع انسانی را در هالههای تمایز و تفاوت، زبانستیزی و معناگریزی در دوران پرتلاطم و جنگآلود سلین، در تنگنا قرار داد؛ درنتیجه، اسلوبهای بیانی رایج در زبان گفتاری سلین، ساحت زبان نوشتاری را درهم شکست و هیجان و بازخورد صریح و آنی زبان گفتار را به خواننده انتقال داد. در مقاله حاضر، صورتهای مختلف و تأثیرگذار این عناصر گفتاری، زبانی و ساختاری را بررسی کرده و با کنکاش در رمانهای این نویسنده برجسته قرن بیستم، وجوه و شاخصهای سنتشکن داستانی وی را با تکیه بر برخی اندیشههای معاصر، درحیطههای متن، زبان، نوشتار و ساختارشکنی، تحلیل کردهایم.