برای گزارش وضعیت ادبیات تطبیقی در هنگکنگ لازم میدانم اشارهای بکنم به مقاله رنه ولک، با عنوان «نام و ماهیت ادبیات تطبیقی» به نظر من نام «ادبیات تطبیقی» در هنگکنگ در حال احتضار است ـ اگر نگوییم مرده است ـ اما «ماهیت» ادبیات تطبیقی همچنان سرزنده و شکوفا باقی مانده است. ادبیات تطبیقی هنگکنگ در دهه 1980 مرد. آخرین رئیس این انجمن، پرفسور پ. ک. لئونگ، استاد ادبیات تطبیقی دانشگاه هنگکنگ در آن زمان و رئیس فعلی گروه ادبیات تطبیقی دانشگاه لینگنان بود. او شاعر، استاد و پژوهشگر سختکوش مطالعات فرهنگی است که به تازگی دوره مطالعاتی بنیاد فولبرایت در آلمان را به اتمام رسانده است.
اصل مقاله حسام الخطیب که به زبان انگلیسی نوشته شده است چکیده ندارد، ولی ما طبق اصول ویژهنامه ادبیات تطبیقی چکیدهای به آن افزودیم. یکی از دلایل انتخاب این مقاله برای ترجمه علمی بودن آن است؛ حسام الخطیب سوریتبار و استاد ادبیات تطبیقی دانشگاه قطر است که اطلاعات جامع و کاملی از وضعیت ادبیات تطبیقی در کشورهای عربزبان دارد. دوم آنکه تجربه ادبیات تطبیقی در کشورهای عربزبان بسیارشبیه به وضعیت این رشته در ایران است و آشنایی با فراز و نشیبهای آن میتواند برای ما هم که در آغاز راه هستیم راهگشا باشد. دلیل سوم این است که این مقاله به قلم یک تطبیقگر مطلع مصری است که از نزدیک با چالشهای ادبیات تطبیقی در کشورهای عربزبان آشناست و انتقادی عالمانه و منصفانه دارد. مقاله، به طور خلاصه، به بررسی پیدایش و رشد ادبیات تطبیقی و چالشهای آن در کشورهای عربزبان میپردازد. توجه جدی به ادبیات تطبیقی در دنیا عرب از دهه 1980 در مصر آغاز میشود. اکثر پژوهشگران ادبیات تطبیقی در کشورهای عربزبان دانشآموخته دانشگاهاهی فرانسوی بوداند و در نتیجه بیشتر روش سنتی ادبیات تطبیقی یعنی یافتن تأثرات ادبی بین ملل مختلف را دنبال میکردند. از میان نویسندگان فرانسوی، گییار و اتیامبل در کشورهای عربی چهرههای شناختهشدهتری هستند و مقالات و کتابهای آنها بارها به عربی ترجمه شده است. محمد غنیمی هلال تنها پژوهشگر سرشناس مصری است که تأثیر عمیقی در ادبیات تطبیقی در کشورهای عربزبان باقی گذاشته است. به هر حال قلمرو پژوهشهای ادبیات تطبیقی در کشورهای عربی به علت کمبود مدرسان متخصص در این رشته عمدتاً از مکتب سنتی فرانسوی فراتر نمیرود. به نظر حسامالخطیب، بسیاری از مقالات و کتابهایی که در این زمینه به عربی نوشته میشوند، تنها نامی از ادبیات تطبیقی برخود دارند و از نظر علمی هیچ ارتباطی با ادبیات تطبیقی ندارند. هلال نیز بسیاری از این کتابها را سطحی و کممایه میداند و با لحنی نکوشآمیز از آنها صحبت میکند. به نظر حسام الخطیب بسیاری از پژوهشگران عرب با دیدگاهی سنتی و غیرتخصصی به ادبیات تطبیقی مینگریستند و آن را فراتر از عمل ساده مقایسه نمیدانستند. حسام الخطیب در پایان به نگرش برخی پزوهشگران عرب اشاره میکند که با نظریهها و روشهای نوین ادبیات تطبیقی آشنایی بیشتری دارند و احتمال میدهد که این جریان بتواند با چالشهای ادبیات تطبیقی در کشورهای عربزبان روبهرو شود و راه را برای گسترش ادبیات تطبیقی در این کشورهای به مثابه رشتهای مستقل بگشاید.