چرا جیمز جویس نام بهترین اثر داستانیاش را اولیس گذاشته است؟ این اثر در قرن بیستم ساخته شده است در حالی که اولیسس یا اودیسه یکی از پهلوانان حماسههای یونان است که پس از پیروزی بر تروا با ناوگان تحت فرماندهیاش، حدود ده سال در دریاهای ناشناس سرگردان بود و سرنوشتی شگفت پیدا کرد. آنچه او در این سرگردانیهادی همه عجایب و مصائبی شگفت بود. اما سرانجام توانست به ایساکا نزد پسر و همسرش پنه لوپ باز گردد. تردیدی نیست که جیمزجویس میخواسته است با یاری از داستان اولیس سرگردانی نسل خودش را در قرن بیستم به مخاطب القا کند. بنابراین در اینجا نوعی دور و تسلسل، در سونوشت بشر به رخ کشیده شده است که البته بسیار هم تأثیرگذار است.
این کتاب دارای چهار فصل و مجموعا دربرگیرنده زندگی و آثار ۲۲۷ نفر از پارسی سرایان قفقاز است. هر فصل به شاعران یک منطقه قفقاز (آران، ارمنستان، داغستان، گرجستان) اختصاص یافته است. نخستین شاعری که زندگی و احوالش در این مجموعه معرفی شده، «ابوالعلای گنجه ای» متوفی به سال ۵۵۴ ه.ق و آخرین آنها، «ناظم ایروانی» متولد سال ۱۳۴۲ ه. ق است. در پایان کتاب نیز فهرست ماخذ و منابع به ترتیب الفبایی تخلص یا نام مولفان آمده است.
رستم و اسفندیار برجستهترین، نیکترین و مهمترین پهلوانان شاهنامهاند؛ از اینرو برخورد این دو یل از وزن و حساسیت خاصی برخوردار است. اسفندیار شاهزادهای جوان است، با چشم به تختی که شایستگی آن را دارد. او برخلاف گشتاسب، نه یک موجود آزمند و متزلزل و فریبکار، بلکه دلاور شکستناپذیر و مقدسی اس تکه برای نیکترین دینها و اندیشهها شمشیر زده است. رستم در مقابل او، پهلوان قرون و ابرمردی است که تبلور تکاپو و رنج مردانه یک تبار است. در این کتاب افزون بر مقدمه، سه مقاله پیرامون رستم و اسفندیار و همچنین متن آن از روی نسخه شاهنامه چاپ مسکو آمده است.
بسیاری از نویسندگان عرب، اهداف و فعالیتهای صهیونیسم را در فلسطین در آثار مذهبی مورد بحث قرار دادند و نظریات پارهای از آنان بسیار ارزشمند بود. از جمله تفسیر «نجیب عازوری» از تبدیل کشمکش تازه به وجود آمده به مبارزهای جدی بین نهضت صهیونیسم از یکسو و بیداری ملت عرب از سوی دیگر و همچنین پیشبینی او که این کشمکش تا پیروزی نهایی یکی از طرفین ادامه خواهد یافت. در این کتاب به مسئله فلسطین و شعر معاصر عرب در شش فصل پرداخته شده است.
سالها پیش که دانشجوی جوانی بودم و تازه با نامهای پرطنین برخی شخصیتهای معاصر آشنا میشدم، نام «نزار فبانی» و شعرش خیلی زود مرا به خود جلب کرد. شاید به این دلیل که هم شاعر غزل بود و هم شاعر حماسه. در تصویرسازیهای او چیزی نهفته بود که مرا به سوی شعر ناب میکشانید و کم کم شعر ناب عرب را در دوره معاصر حس میکردم. در همان روزها بود که معلقات هفتگانه شعر جاهلی عرب را نزد استاد بزرگوار و فقدم آقای دکتر جواد مشکور میخواندم و عاشق امروالقیس میشدم. میان شعر عریان و ناب جاهلی عرب و شعر مدرن نزارقبانی پیوندی ژرف و استوار وجود داشت و همین امر مرا بیشتر به او جذب میکرد.