یکی از ویژگیهای برجسته مولانا جلالالدین محمد مولوی داستانپردازی و شیرین سخنی است. این ویژگی برجسته وی به کمک بهرهگیری از «زبانزد»ها دلنشینتر نیز گشته است. میدانیم که «زبانزد»ها ریشه ژرف در باور مردم دارند و با به کار بردنشان میتوانیم از بازگویی دنیایی حرف و سخن که در پس پرده آراسته آنهاست، خویش را برهانیم. به دیگر سخن زبانزد را میتوان جان یک داستان و یا فرجام یک رخداد دانست. بنابراین با بررسیدن و آموختن زبانزدها میتوان به ژرفای اندیشه سخنور (یا نویسنده) رسید. در این جا سر آن داریم که به بازگویی چند زبانزد در نزد مولانا، آن سخنور توانای ایرانی از کتاب ارزشمند دیوان کبیر بپردازیم.
این کتاب دارای چهار فصل و مجموعا دربرگیرنده زندگی و آثار ۲۲۷ نفر از پارسی سرایان قفقاز است. هر فصل به شاعران یک منطقه قفقاز (آران، ارمنستان، داغستان، گرجستان) اختصاص یافته است. نخستین شاعری که زندگی و احوالش در این مجموعه معرفی شده، «ابوالعلای گنجه ای» متوفی به سال ۵۵۴ ه.ق و آخرین آنها، «ناظم ایروانی» متولد سال ۱۳۴۲ ه. ق است. در پایان کتاب نیز فهرست ماخذ و منابع به ترتیب الفبایی تخلص یا نام مولفان آمده است.
رستم و اسفندیار برجستهترین، نیکترین و مهمترین پهلوانان شاهنامهاند؛ از اینرو برخورد این دو یل از وزن و حساسیت خاصی برخوردار است. اسفندیار شاهزادهای جوان است، با چشم به تختی که شایستگی آن را دارد. او برخلاف گشتاسب، نه یک موجود آزمند و متزلزل و فریبکار، بلکه دلاور شکستناپذیر و مقدسی اس تکه برای نیکترین دینها و اندیشهها شمشیر زده است. رستم در مقابل او، پهلوان قرون و ابرمردی است که تبلور تکاپو و رنج مردانه یک تبار است. در این کتاب افزون بر مقدمه، سه مقاله پیرامون رستم و اسفندیار و همچنین متن آن از روی نسخه شاهنامه چاپ مسکو آمده است.
«زبانزد» سخنی است که جای ژرفی فرهنگی هر ملت دارد. بیگمان، این سخن از دل مردم برآمده و هم از این روست که بر دل مردم خوش نشسته است. همان گونه که میدانیم، بررسی برابر نهادگی دو فرهنگ، راههای گونهگونی دارد که یکی از این راهها کاویدن زبانزدهای رایج در آن دو فرهنگ است. در اینجا سخن بر سر وجود زبانزدهای همانند در دو فرهنگ ایران و ژاپن استو کشورهایی که هم از دید مکانی و هم از دید زمانی از یکدیگر دورند. اما بیگمان در این درازنای مکانی و زمانی از هم جدا نبودهاند و پیوندهای سست یا مانایی بینشان بوده است. امروزه با گسترش ابزراهای توانمند «پیوندی» بین فرهنگهای مردمان سرزمینهای گوناگون، بناچار، راههای «پیوندی» بین دو فرهنگ ایران و ژاپن نیز افزروده شده است و همه این راهها در جابهجایی فرهنگها نقش پرارزشی دارند. نگارنده امید دارد که پیوندی بر پایه خرد و مهر بین همگان پدید آید و سخن رادمرد فرزانه ایرانی را هماره به یاد داشته باشیم که هنوز پس از هزار سال آواز خوشش، بشکوه و بلند به گوش میرسد: جهان خرمی با کس نماند فلک روزی دهد روزی ستاند جهان یادگار است و مارفتنی به گیتی نماند به جز مردمی نگارنده زبانزدهایی را از فرهنگ ژاپن برگرفته و با زبانزدهای ایرانی بررسیده است. وی در این بررسی به همانندهایی برخورده که در این جا آنها را گرد آورده است.
بسته کنم من دولب، تا که چراغ روز و شب هم به زبانه زبان، گوید قصه با شما بارها به تجربه دریافتهایم که گذر از پیچ و خم کوره راه زندگی کار آسانی نیست و در این مدت بارها دچار رخدادهای شگفتی شدهایم. بارها پای درس پیران آگاه نشستهایم و به گوش خود، سخنانی از دهانشان شنیدهایم که به فراخور حالمان در رخدادهای ناچیز و سهمگین زندگانی آنها را به کار بستهایم. حال چقدر کامروا و خوشدل گشتهایم؟ نیک نمیدانیم. در این جا میخواهیم یکی از درسهایی را که پیر دانا یعنی مولانا بیان فرموده است، بازگو کنیم. امیدوارم که در این کار ره به درستی بریم.