در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی به واسطه تعدّد و تنوع نظامها و مکاتبشناختی، زبانهای گوناگونی مجال ظهور یافت. به نظر میرسد زبان عرفانی تفاوتی فاحش با زبان سایر حوزههای معرفتی دارد، به گونهای که این تفاوت یک تفاوت ماهوی است. آگاهی نسبت به این امر، کم و بیش در آثار گذشتگان وجود داشته است؛ به صورتی که آن را «زبان اهل راز» خواندهاند. اما امروزه توجه به رمز و رازهای این زبانشناسی و پیشرفتهای معرفت بشری در شاخههای گوناگون چون فلسفه زبان، زبانشناسی و... امری ضروری و اجتنابناپذیر است. محور عمده این نوشتار وابستگی زبان به شرایط تجربی هر زندگی و نوع نگاه به هستی است که زبان عالم و عابد و عارف را از هم جدا میسازد. تجربه جهان توسط حواس باطنی، گسستن از عقل و قوه منطق و اراده، برخورد عاطفی با هستی و زندگی در زمان حال، شاخصههای زیست عرفانی است که لاجرم نشانه زبان عرفانی، رابطه لفظ و معنا در زبان عرفانی و معنیشناسی زبان عرفانی را از لونی دیگر میسازد.
این کتاب دربرگیرنده نوشتارهایی در موضوعات نقد و بررسی، مسائل روانشناسی و زبانشناسی، بحث و نظر، مسائل ترجمه، ترجمه مقالات خارجی، و بررسیهای کوتاه میباشد. عناوین برخی از نوشتارها به این ترتیب است: ای.جی. ایر و فلسفه قرن بیستم/ ضیاء موحد، نگاهی به ده کتاب جدید سینمایی/ وازریک درساهاکیان، نظام فئودالی در اروپا/ فیروز توفیق، مشق و سرمشق/ آذر نفیسی، مسئله اصطلاحات در ترجمه/ علی صلحجو، سخنی با پیر مترجمان/ باقر پرهام و .... .
این کتاب به بررسی مسائل اصلی شاخههای مختلف فلسفه میپردازد. فصلهای پنجگانه این کتاب میکوشد تا مفاهیم اساسیای را که به هنگام تفکر درباره زبان به کار میرود، روشن کند. همانگونه که انتظار میرود این کتاب تلاش میکند تا مشخص کند چگونه یک تعبیر زبانی معنای معینی دارد، ماهیت زبان چیست و چگونه به فعالیتهای کمابیش مشابه مربوط میشود، چگونه یک لفظ یا تعبیر زبانی معنا دارد و چگونه یک تعبیر زبانی مبهم یا کاربرد آن استعماری است.
در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامي، به واسطه تعدد و تنوع نظامها و مکاتبشناختي، زبانهاي گوناگوني مجال ظهور يافته است. به نظر ميرسد زبان عرفاني تفاوتي فاحش و ماهوي با زبان ساير حوزههاي معرفتي دارد. آگاهي نسبت به اين امر کم و بيش در آثار گذشتگان وجود داشته است، به صورتي که آن را «زبان اهل راز» خواندهاند. اما امروزه توجه به رمز و رازهاي اين زبان بر اساس پيشرفتهاي معرفت بشري در شاخههاي گوناگوني چون فلسفه زبان، زبانشناسي و... امري ضروري و اجتنابناپذير است. محور عمده اين نوشتار وابستگي زبان به شرايط تجربي هر زندگي و نوع نگاه به هستي است که رنگ و بوي ويژه خود را به زبان ميبخشد و زبان عالم و عابد و عارف را از هم جدا ميسازد. تجربه جهان با حواس باطني، گسستن از عقل و قوه نطق و اراده، برخورد عاطفي با هستي و زندگي در زمان حال، شاخصههاي زيست عرفاني است که لاجرم نشانهشناسي زبان عرفاني، رابطه لفظ و معنا در زبان عرفاني و معنيشناسي زبان عرفاني را از لوني ديگر ميسازد.
آميختگي هنر و عرفان در دامن فرهنگ و تمدن ايراني اسلامي از مباحث مهمي است که حتي بدون فهم آن، فرهنگ ايراني اسلامي توصيفناپذير است. فرهنگ و جهانبيني حاکم بر جامعه ايران به هنر نيز مثل بسياري از مقولات ديگر، رنگ قداست بخشيده و از اين جهت آن را ديوار به ديوار و حتي همسان با آميزهها و تعاليم عرفاني قرار داده است. پژوهش حاضر ضمن مطالعه ميزان اين تاثير، نيز به مدد شناخت واژگاني و اتيمولوژي هنر و عرفان در ادبيات فارسي، که مهمترين پهنه تجلي اين مقولات است، در پي بيان اين فرضيه است که هنر در اين فرهنگ بدرستي چيزي از جنس عواطف ديني و عرفاني است و از مباني زيباييشناسي غرب جداست. يکي از مهمترين اشتراکات بنيادين در هنر و عرفان ايراني اسلامي که آن را از مبانيِ هنر غربي جدا ميسازد، همانا شان معرفتشناسانه آن است، لذا در ادامه جهت تبيين اين امر، همسانيهاي اين دو مقوله در نحوه کسب معرفت و استشعار به آن مورد بررسي قرار گرفته است.