«نقد حال مولانا» جستاری است تحلیلی درباره نخستین حکایت مثنوی خداوندگار، مولانا جلالالدین محمد. مولانا این حکایت را نقد حال خود ما معرفی کرده است. این تأکید نشان میدهد که ورود به جزیره معنوی مثنوی و سیر در آن، از مقامات « تبتّل» تا «فنا»، جز با شناخت عمیق از عالم انسانی میسر نخواهد بود. نِی تمام شکایات خود را در قالب حکایات بیان میکند. حکایت یا محاکات راه به تمثیل میبرد و تمثیل، قویترین حجت در زبان رازانک صوفیه است. از این رو، قصه، از منظر خداوندگار، پیمانه و ظرف بیش نیست. برای دستیابی به محتوای پیمانه ـ که شراب جانافزاست ـ راهی جز تأویل نیست. تأویل، هنر راه جستن از صورت به معنی و از قالب به محتواست؛ از این رو، چشمپوشی از معنی یا معانی باطنی صورت حکایات نی، کارِ ادراک و فهم مطمئن را عقیم میگذارد. در این داستان، مولانا به تأویل و تفسیر صورت حکایت توجهی نشان نمیدهد، اما به رمز و اشاره مطالبی را مطرح میکند که زمینه را برای اندیشه در معانی باطنی آنها فراهم میسازد. از نخستین شرحهای مثنوی تا شروح روزگار ما، برای یافتن معانی باطنی این داستان، تلاش بسیاری شده است. در بین این شروح، با وجود مشابهتها، اختلاف نظرهایی دیده میشود. در این مجال، ضمن نقد و بررسی تأویل و تفاسیر شارحان، به تأویل دیگری توجه داده شده و تلاش میشود که رمزیابی دیگری ارایه شود. البته در این میان نباید فراموش کرد که تمثیل، از جنس «مثل» نیست؛ بلکه از جنس «مثال» است و الزاماً نباید تمام جزئیات، منطبق با معنای مقصود ـ ممثولٌ به ـ باشد. خداوندگار میگوید: این نباشد مثل این باشد مثیل (مثال) تا کند عقل مجمّدِ را گسیل
کتاب حاضر مشتمل بر دو گفتار به زبان فرانسوی، به خامه توانای استادان گرامی دکتر صفا و لیوه روسای محترم دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و استراسبورگ و یک مقدمه از نویسنده در معرفی کامل نسخه خطی کتابخانه ملی و دانشگاهی استراسبورگ و شرح یکصد و شصت و هشت بیت از مثنوی گلشن راز که متاسفانه شارح عارف آن تاکنون ناشناخته مانده است. و در آخر تعلیقاتی که برای حل مشکلات و توضیح و تعریف لغات و مصطلحات عرفانی و فلسفی به کوشش نویسنده فراهم گردیده است.
این کتاب اشعار فارسی سیدجعفر موسوی حاوی الف) دو مثنوی در بحر خفیف-مخبون محذوف-یکی تحت عنوان (حدیث نفس) شامل موضوعات مختلف در حدود (1723) بیت، و دیگری (بالاخانه غمها) که از نوشته نویسنده معروف (مصطفی لطفی منفلوطی مصری) برداشته شده است و در حدود (303) بیت می باشد. ب) غزلیات ج) متفرقات د) قطعات
در این نوشته تفاوتها و مشترکات بین ادبیات فارسی و اروپایی (بویژه شعر) به صورت اجمالی بررسی خواهد شد. بیتردید هر کدام از وجه این بررسی، نیاز به ذکر شواهد و امثال دارد تا سنجشی مستدل، و قابل قبول باشد. اما با توجه به متنوع بودن زمینههای این مقایسه، در صورت بیان شواهد، این نوشته از حد خود درخواهد گذشت و ای بسا نیاز به تدوین کتابی باشد. از این روی و بنابر ضرورت پرهیز از تطویل (سخن آکنی) از ذکر شواهد به اشارههای کوتاه بسنده خواهد شد.
از دیرباز در فرهنگهای گوناگون، تقدّس و رازآمیزبودن عدد هفت به خَلق هفتگانههای بسیاری انجامیده است که بعضی از آنها همسو با یکدیگرند. در این میان، خَلق بعضی از هفتگانهها به منظور دستیابی به اهدافی در راستای اندیشهها و تعالیم پدیدآورندگان آنهاست. عرفا از جمله کسانی هستند که به عدد هفت و جلوههای رمزی آن توجّه ویژه مبذول داشتهاند و در آثارشان میتوان نمونههایی از این هفتگانهها را یافت. نجم رازی نیز از عرفایی است که به این امر علاقه و توجّه ویژه داشته است. وی در طرح نظریّه اطوار دل، به همسویی هفت طور دل و هفت آسمان اشاره میکند و ویژگیهایی را برای هر طور برمیشمارد که با سیّاره همپایه آن در آسمان یکسان است و نشان از آگاهی وی به ویژگیهای سیّارات دارد. از دیدگاه ما هدف نهایی وی از طرح این همسویی، بیان اهمیّت «خودشناسی» در راستای «خداشناسی» است؛ زیرا خدا در درون خود انسان است و هفت آسمانی که باید برای رسیدن به خدا بپیماید، همان آسمانهای دل اوست. انسان عالَم صغیر است و آنچه در عالَم وجود دارد، در انسان نیز وجود دارد. در این نوشته با گذاشتن هر طور دل و سیّاره مرتبط با آن در کنار یکدیگر و بیان ویژگیهای مشابه آنها به تبیین اندیشه و هدف نجم رازی پرداخته شده است. در این راستا، به نورهای رنگی مطرح شده از سوی نجم رازی، که تنها با حواس دل دریافتنی هستند، نیز اشاره خواهد شد. این نورها نشان از جایگاه و مرتبه سالک در پیمودن مسیر خداشناسی دارند.