عشق يكي از مضامين مهم شعري است و از آنجا كه از احساسات انسان سرچشمه ميگيرد، عامل پيوند ميان انسانهاست. نزار قباني و حميد مصدق نيز شاعراني هستند كه اين مضمون يكي از مضامين اصلي شعر آنها به شمار ميرود، اما عشق در شعر هر دو آنان داراي ويژگيهاي خاصي است. مصدق هم از لحاظ مضمون و هم از لحاظ زبان شاعري كلاسيك است، اما نزار در اين دو حيطه نوگراتر است و زبان و مضمون عشق را با زندگي معاصر پيوند ميدهد. از سوي ديگر، «عشق به معشوق» و «عشق به مردم» در شعر مصدق به يک ميزان برجستگي دارند، در حالي که در شعر نزار «عشق به معشوق» برجستهتر است. همچنين مصدق شاعر درد و غم عشق است، اما نزار قباني شاعر شاديهاي عشق است. بنابراين باتوجه به معاصربودن اين دو شاعر و اشتراک آن دو در مضمون عشق نياز به چنين بررسياي احساس ميشود.
کتاب «غنچۀ باز در شرح گلشن راز» تألیف جلال الدین علی میر ابوالفضل عنقا، عارف سلسله اویسی در قرن سیزدهم هجری شمسی است. کتاب غنچۀ باز، شرح مثنوی «گلشن راز» با موضوعیت عشق و عرفان اسلامی است. این کتاب در قالب شعری مستزاد است. این مستزاد عرفانی، با اضافه کردن واژگان بر پایان هر مصراع مثنوی «گلشن راز» نگارش شده است و در واقع قالب مثنوی گلشن راز را به قالب مستزاد تغییر داده است.
طبیعت نامحدود صورت متناسبی است از حقیقت خود یا اصل وجود. دامنه دانش وسیعتر از ملاحظاتی است که در زمانها پایه علمی قرار می گیرد، زیرا دانش طبیعت به وسعت همه طبیعت است که بشر در زمانها به قدر ترازوی خود آنرا می سنجد و به همین جهت است که عمر قوانین علمی جاودان نیست و آن مقرراتی هم که نسبتا صاحب زمان بیشتری هستند معادلات آن نزدیک تر یا متکی به اصل ثابت وجود و فطرت می باشد. مولف کتاب سعی دارد ضمن رساله خود تا انجا که ممکن است رابطه و اتصال بی فاصله فیزیک و متافیزیک را که نتیجه یک اشتباه کوچکی است از میان بردارد و واقعیت طبیعت را بنابر شایستگی های او توضیح دهد.
جهان داستان با وسعتی سترگ مامن بسیاری از انسانهاست. انسان امروزی تنها و بیهویت شده است و در گستره گیتی به دنبال هویت گمشدهای است که آرامش و آسایش را به او باز گرداند. بسیاری از ما به دنبال لحظهای آرامش خیال شاید ساعتها میاندیشیم و بیدرنگ در لحظهای ناخودآگاه به دنیای ماورایی و حضور انسان پی میبریم. انسان در دنیای گفت و گوی تمدنها، دهکده جهانی احساس تنهایی میکند و تنها در لایههای درونی خودش در جست و جوی حقیقت از دست رفته است. براستی انسان چگونه میتواند به آرامش واقعی برسد.
ناخرسندی از زمان حاضر ویژگی مستمر افراد جامعه بشری است. این امر موجب ظهور پدیده رویگردانی و گریز از زمان حاضر میشود. همواره انسان در تلاش است تا برای رهایی از وضع نامطلوب کنونی خود، جایگزینی پیدا نماید. او مطلوبش را گاه با پناهبردن به گذشته و گاه با رویای آینده جستجو میکند. حسرت گذشته و دلتنگی برای همه آنچه از دست رفته ـ که یکی از حوزههای معنایی پدیده نوستالژی است ـ هماره ذهن بشر را درگیر خود کرده است. شاعران و هنرمندان در آثار خود به نحوی حسرت گذشته و دلتنگی حاصل از آن را با ابزارهای زبانی و تصویرهای شعری گوناگون بیان کردهاند. این موضوع به عنوان یکی از رفتارهای ناخودآگاه فرد در شعر ابنخفاجه نمود دارد. غم دوری از وطن و معشوق، سوگ عزیزان و یاد اسطورهها، از مولفههای نوستالژیک اشعار ابن خفاجه به شمار میرود. وی با صدق عاطفه و فوران احساس این معانی را در شعــر خود به تصویر میکشد. مقاله حاضر با روش تحلیلی ـ توصیفی ظهور و بروز این پدیده روانشناختی ـ اجتماعی را در سرودههای یکی از سر آمدان شعر اندلس مورد مطالعه قرار داده است.