این پژوهش بر آن است که خوشباشی و دم غنیمت شمری حافـظ را در چشماندازی تطبیقی با خوشباشی خیام مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد. فرضیة اصلی این تحقیق آن است که بین جهانبینی حافظ و جهانبینی خیام و نوع دم غنیمت شمری هر یک از آنان رابطة معنیداری وجود دارد. در این نوشتار دم غنیمت شمریِ حافـظ براساس اندیشههایی همچون تجلّی ازلی، نظام احسن و عنایت خداوندی تبیین شدهاست و نتیجه گرفته شدهاست که حافظ خود را با مراد و نامرادی سازگار میکند و دُرد و صاف را خوش در میکشد، در حالی که خیام نه از نگاه یک ملحد یا منکر، بلکه از نگاه کسی که حقیقت را قبول دارد، امّا قدرت تحلیل آن را ندارد، و یا تحلیلهای متعارف او را متقاعد نمیکند، با طرح سؤالاتی درباره مرگ و زندگی، در نقطه مرگ به بن بست میرسد و چارهای جز پناه بردن به خوشباشی و دم غنیمت شمری نمیبیند. بنابراین خوشباشی حافظ یک کنش فعّال است و خوشباشی خیام یک واکنش منفعل که ناشی از دو نوع منطق ریاضی (خیام) و منطق شهودی (حافظ) و دو نوع مواجهه با زندگی و مرگ است.
این کتاب دربرگیرنده سه رساله کهن از عبدالرحمن جامی است. رساله اول با عنوان لوایح را جامی حدود سال 870 به نگارش درآورده است. رساله دوم متنی است در شرح «رباعی چند در اثبات وحدت وجود و بیان تنزلاتش به مراتب شهود» که جامی خود سروده «اما چون ترجمان زبان را به واسطه رعایت قافیه میدان عبارت تنگ بود .... لاجرم در ذیل آن رباعیات از برای تفصیل مجملات و توضیح مشکلات کلمهای چند منثور از سخنان کبرای دین و عرفای اهل یقین» برافزود. این رساله 44 رباعی دارد که در اول رجب سال 876 هجری به پایان رسیده است. رساله سوم این مجموعه موسوم است به لوامع در شرح قصیده خمریه ابن فارض.
شرح غزلیاتی از حافظ که تقریرات استاد بدیعالزمان فروزانفر در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات در سال 1319 شمسی است و تحریر دکتر حسین بحرالعلومی، قسمت اول در مجله یغما سال بیستوسوم (1349) و سال بیستوچهارم (1350) انتشار یافت. سپس در مجموعه مقالات و اشعار استاد که به کوشش عنایتالله مجیدی در سال 1351 منتشر شد. این رساله شرح دو غزل خواجه است: 452 و 481 چاپ قزوینی و 443 و 472 خانلری. غزل اول در این شرح پانزده بیت و در قزوینی و خانلری چهارده بیت است و غزل دوم در قزوینی و خانلری هشت بیت و اینجا هفت بیت است. قسمت دوم در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران سال بیستودوم که به یاد استاد انتشار یافته و شامل غزل 218 قزوینی و 212 چاپ خانلری است.
قصه زال و رودابه در بستري از تقابل دوگانه (Binaryoppisition) جريان دارد. تقابل بين زابلستان به محوريت زال و کابل به محوريت مهراب. زال و زابل در پرتو فره ايزدي و گزارههاي اهورامزدايي معنا ميشوند و مهرداد و کابل با گزارههاي اهريمني، زيرا مهراب از تبار ضحاک مار بدوش و ريشه گرافته از دشت سواران نيزه گزار است. زال بجاي شير انسانها، گوشت و خون حيوانات را خورده و با پارههاي تن و حوش تغذيه شده و در محيط آزاد، بيپروا و وحشي وحوش پرورده شده، از اين رو تحت تاثير خوي آزاد و بيپرواي کوه و صحرا سنت ريشهدار و تابو شده متعارف، مبني بر ممنوعيت پيوند تبار ايزدي و تبار اهريمني را ساختشکني (Deconstruction) ميکند و با رودابه از نسل ضحاک ازدواج مينمايد. رستم که محصول ازدواج نسل اهريمن و نسل اهورامزداست گرچه برخورد از فره ايزدي است، اما خون ضحاک در رگهايش جاريست، بنابراين در ساختار شاکله ايزدي رستم چند نقطه ضعف هم گنجانده شده است که از جمله آن مکر با اسفنديار و کشتن سهراب است. ضحاک بدون آنکه بخواهد تحت اغواگريهاي اهريمن بيرون، پدر خود را ميکشد. رستم بدون اينکه بخواهد تاثير وساوس تفوق طلبانه اهريمن درون، که با عبارت «نام پوشي» توجيه ميشد، پسر خود را ميکشد. به هر تقدير عناصر داستان، اعم از اشخاص و حوادث، در جرياني از تقابل دوگانه حرکت ميکند. اجزا اين تقابل دوگانه، گاه با هم در تعامل (interaction) و گاه در تضاد (Paradoa) هستند، يعني زيرساخت يگانه و روساخت متکثر دارند. بررسي چگونگي ساختشکني در داستان زال و رودابه محور مقاله حاضر است.
تاريخ و جريانهاي تاريخي ـ اجتماعي و سياسي در همه جوامع، تاثير بسزايي بر فرهنگ، انديشه، شعر، ادبيات و…. داشتهاند. فرخي يزدي مبارز آزاديخواه در برههاي حساس از تاريخ كشورمان ميزيست كه جريانهاي سياسي ـ اجتماعي جان و مال ومنابع و فرهنگ و… مردم را به يغما ميبردند. زبان فرخي زبان اعتراض به اين يغماگريها بود. در اين نوشتار ضمن بررسي زمينههاي ايجاد نهضت مشروطيت و تاريخ سياسي معاصر، ميزان تاثير جريانهاي سياسي بر شعر فرخي مورد مداقه قرار ميگيرد.