رمان سیاسی ـ اجتماعی سووشون که با شهرت خود، سیمین دانشور را در کنار بزرگان داستاننویسی ایران قرار داده، افزون بر خصلت جمعگرایی و تودهاندیشی، مجموعهای از ادبیات و باورهای مردم ایران است. توجه به فرهنگ و ادبیات عامه در اثر دانشور نه تنها عیب نیست، بلکه در نوع خود بیانگر بلاغت و سخندانی اوست. مقاله حاضر به بررسی عناصر ادبیات و باورهای عامه در این اثر میپردازد. در این پژوهش باورهای عامه نظیر توتم، تابو، فتی شیزم، آنیمیزم، مانا، نوما و خرافه ابتدا تعریف و تشریح شدهاند، سپس شواهد آن از متن ارائه گردیده است. در مقدمه ویژگیها و کارکردهای ادبیات عامه و سپس وضعیت ادبیات داستانی و موقعیت سووشون و جایگاه آن در فرهنگ مردم بیان شده است. سووشون با وجود خصلت تودهگرایی، بسیاری از معایب نثر معاصرانش، نظیر رکاکت بیحد، تعصب و تحزب و تجددگراییهای بیمعنی را ندارد. یافتهها نشان میدهد که سووشون موفقیت و اقبال خود را مدیون به کارگیری همین عناصر و باورهاست. البته دانشور هریک از این عناصر را برای اثرگذاری بیشتر بر مخاطب، با اغراق و غلو همراه کرده و آن را دست مایهای برای پرورش مطلب و غنای اثر قرار داده است.
در همه حال می بایست این نکته در نظر گرفته شود. که آیا خرافات به واسطه ظهور علوم، رو به تضعیف می روند و یا اینکه هر عصر، خُرافه جدیدی را با خود می آورد؟ تجربه بشر، نشان داده است که به واسطه پیشرفت زمان، خرافات نیز لباس کهن از تن به درمی آورند و با لباس و نام دیگر، ظهور پیدا می کنند. باورها، همواره جزء لاینفک' فرهنگ عاه اند و قلمرو فرهنگ عامه، بسیار گسترده است. ذهنیات هر فرد، از: باورها، پندارها، اندیشه ها، سخنان و ادبیات عامه انباشته است. هر عصر و نسلی، خرافات خاص' خودش را می پرورد ؛ اما در کل می توان اذعان داشت که به هر اندازه که «علم گرایی» و «استدلال» و «تعقل» و «لزوم تجربه» در جامعه ای بیشتر حاکم باشد، دامنه خرافات در آن جامعه محدودتر و شیوع و پذیرش آن نیز کم تر است. در چنین جوامعی، خرافات را بیشتر با کارکردِ طنز، سرگرمی، ادبیات داستانی و گزارش تاریخ، می توان یافت. به عنوان نمونه، «هفت سین» در سفره نوروز، روزگاری جنبه آیینی (نشانی از هفت فرشته و هفت عنصر حیات و...) و مبنای علمی - دینی داشت. پس از اسلام آوردنِ ایرانیان و رونق علوم در این سرزمین، اندک اندک، جنبه آیینی خود را از دست داد و به خُرافه نزدیک شد. در روزگار معاصر، همین باور عامیانه، کارکرد فرهنگی - نمادین (آگاهی بخش، سرگرمی، جشنوارگی، پیوند با هویت تاریخی) یافته است.
شهرستان قم مانند همه شهرها دارای لغات و اصطلاحات خاص خود است که بهتدریج تحت سلطه زبان رسمی کشور و حکومت رسانههای گروهی مانند همه لغات و ترکیبهای گویشی دیگر شهرها محکوم به فراموشی و نابودی است. ثبت و ضبط لغات و اصطلاحات محلی که قرنهاست در جایجای این سرزمین مردم به آن سخن میگفتهاند و ریشه در زبانهای کهن ایران دارد و اکنون در شرف نابودی است، گامی است مؤثر در حفظ زبان فارسی و نگهداشت پشتوانههای آن. در این کتاب فرهنگی از امثال و کنایات قمی در جمعآوری شده است.
مفاخره که از فروع نوع ادبی حماسه به حساب میآید، یکی از بنمایههای مضمونی شعر فارسی، بلکه ادبیات جهان به شمار میرود. البته در این میان برخی شاعران به فراوانی از آن سود میبرند که طالب آملی یکی از این چهرههاست. طالب آملی با نازش به خود و شیفتگی به شعر خویش، در خودستایی و برتریجویی مبالغه کرده است. در این مقاله، گونههای مختلف فخر طالب در بیش از ده تقسیم بررسی و دلایل مفاخرهی شاعر نیز به تمامی بیان شده است و این نکته چشمانداز تازهای برای این مقاله رقم زده است. همچنین سخن در «ضد فخر یا واسوخت از فخر» مبحث جدیدی است که در مقاله حاضر و با توجه به شواهد متعدد آن در شعر طالب آملی، مورد توجه قرار گرفته است. سخنستایی و فخر به فضایل اخلاقی، از برترین مفاخرات طالب آملی است.
مطالعه و پژوهش در متون فرهنگي و نتايج تفسيري كه از واكاوي ساختارهاي احساسي و ارجاعات درون متني آنها حاصل ميگردد، همواره مورد توجه پژوهشگران و صاحبنظران علوم انساني و منتقدان ادبي بوده است. آثارمنتخب منثور و منظوم اين نويسندگان غربي و شرقي، عمدتا احساسگرا، سرشار از عشق و زيبايي و ملهم از عواطف دروني آنها است. به همين دليل، با وجود آنکه اين آثار از لحاظ شيوه نگارش با يکديگر متفاوتند، جملگي آنان از حيث مضمون شباهت بسياري به اشعار غنايي دارند. هدف از اين تحقيق، بررسي نهادهاي ادبي همچون شعر و رمان به عنوان صورتهاي فرهنگي مختلف گرفته از حس دروني نويسندگان آنها و در عين حال ارتباط آنها با گسترش بيعدالتي، تحكيم قدرت و تسلط كشورهاي مبدا يا بزرگ شهرهاي امپراطوري است. در پژوهش حاضر، روش تحقيق به شيوه اسنادي است كه با استفاده از منابع كتابخانهاي به بررسي احساسات عدالتخواهانه اين نويسندگان در آثار منتخبشان ميپردازد. نتايج اين پژوهش نشان ميدهد که به رغم تفاوتهاي اساسي در شيوه و لحن اين نويسندگان، وجه مشترك آنان در جبههگيري بر عليه اروپا محوري و احساس انزجار و تنفر آنها نسبت به گسترش بيعدالتي به سرزمينهاي پيراموني ميباشد. البته، ذكر اين نكته لازم است كه در موضعگيري كنراد و فورستر نسبت به بيعدالتي نوعي دوگانگي مشهود است كه ريشه در باورهاي نژادپرستانه محيط فرهنگي آنان دارد. اين امر خود از موارد تفاوت آنها و تمايز فرهنگي اين دو نويسنده نسبت به نويسنده شرقي دو است.