ابن عربی حقیقت انسان را لطیفه‌ای ربانی می‌داند که حق‌تعالی آن را از روح خود در جسم انسان دمید. این لطیفه همان «قلب» است؛ جوهر نورانی مجردی که واسطه میان روح و نفس است و انسانیت انسان با آن تحقق می‌یابد. قلب، رییس بدن و مورد خطاب الهی است، عقلی است که خدا را تعقل می‌کند و از آنجایی که حقیقت انسان است، قادر به ادراک ذات تمامی اشیاء است و چون به نور معرفت روشن شود، آیینه تجلی همه معارف الهی می‌گردد. این حقیقت محل صور الهی است و هر صورتی را می‌پذیرد: چراگاه آهوان، دیر راهبان، خانه بت‌ها، کعبه طواف‌کننده، الواح تورات و کتاب قرآن.

منابع مشابه بیشتر ...

66152928ad549.jpg

آگاهی

محمدجعفر مصفا

به علت حاکمیت پندار بر ذهن، اتاق وجود من، یعنی ذهن من تاریک است. اکنون از درون این اتاق تاریک به ده ها و صدها موضوع اجتماعی یا هر موضوع دیگر نگاه می کنم و نتیجتا همه آنها را تاریک می بینم. حال کار مفید این نیست که تو آن ده یا صد موضوع و مورد را برای من روشن کنی، کار مفید این است که کمک کنی به روشن شدن اتاق تاریک ذهنم. وقتی این اتاق روشن شد خود من می توانم از یک موضع روشن آن صد مورد و بیشتر از آن را روشن ببینم.

65d5fb9ea3b87.jpg

فلسفه و فرهنگ

ارنست کانسیرر

طبیعت این کتاب طوری ست که مسایل و مواضیع آن ممکن است در بادی امر متفرق و بی ارتباط با یکدیگر جلوه کنند. کتابی که از علم نفس و علم وجود واپیستمولوژی 3 صحبت کند، و بخش هایی درباره اساطیر و دین و زبان و هنرو علم و تاریخ داشته باشد، از این ایراد و انتقاد نمی تواند مصون بماند که شباهت به چنته درویشی دارد که در آن عجیب و غریب ترین چیزها پهلوی هم ریخته اند. اما من امیدوارم که خواننده این کتاب ایراد مذکور را بی اساس تلقی کند. یکی از مهمترین هدفهای من در تالیف این کتاب این بوده است که خواننده را متقاعد کنم به اینکه کثرت مسایل مطروحه ظاهری ست و در واقع کلیه موضوعهای مورد بحث در این تالیف به یک موضوع بر می گردند و این همه مسئله در حقیقت راههایی هستند که به یک مرکز واحد منتهی می شوند، و به نظر من وظیفه یک نوع فلسفه فرهنگ است که این مرکز را کشف کند و محل آن را تعیین نماید. غرض از نوشتن این کتاب این نبوده است که رساله ای "عام پسند" در باب موضوعی فراهم آید که از بسیاری جهات قابل "عام پسند شدن" نیست. با این وصف این کتاب منحصرا برای دانشگاهیان و فلاسفه نوشته نشده است. مسایل اساسی فرهنگ انسان برای انسانها نفع عام دارد و باید که قابل درک برای تعداد بیشتری از مردم باشد. از اینرو، من کوشیده ام تا افکار خود را عاری از هر گونه خصلت فنی و و تا حد مقدور روشن و ساده بیان کنم. با وجود این، منتقدان این کتاب باید بدانند آنچه در این رساله آورده ام، بیشتر بیان و توضیح تئوری خودم درباره فرهنگ است تا سعی در اثبات و توجیه آن. برای بحث و تحلیل عمیقتر مسایل مربوط به فرهنگ، خواننده را به توضیحات تفصیلی کتاب دیگرم یعنی فلسفه صورتهای سمبولیک ارجاع می دهم...

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

57be9e84ddc66.PNG

علم و معرفت از ديدگاه خواجه عبداله انصاري

مرتضی شجاری

صوفيان محقق لازمه طي منازل سير و سلوک را همراه داشتن توشه‌اي به نام علم مي‌دانند؛ زيرا از نظر ايشان علت انحراف عده‌اي از سالکان، جهل آنها و اشتغال به مجاهده قبل از عالم شدن است. به باور خواجه عبداله گرچه علم براي عارف، پاي‌بند است اما عارف بدون علم، شيطاني بيش نيست. جهالت زهري است که سالک را به هلاکت مي‌رساند. از نظر وي معرفت، روح علم و امري شهودي است که با کسب و تحصيل به دست نمي‌آيد. علم در سير و سلوک عرفاني مانند چراغي است که ظلمات مسير را روشن مي‌کند؛ اما حالي که معرفت در سالک ايجاد مي‌کند مانند نردباني است که موجب صعود او مي‌شود. اگر عارفي با عالمان سخن بگويد، و آنها مفهومي از آن سخن دريابند، آن مفهوم، علم است؛ اما علم، براي عارفان، معرفت است. در واقع براي عارف، علم استدلالي به علم لدني تبديل مي‌گردد؛ يعني آنچه بر علما معلوم است، براي عارفان مشهود مي‌شود. از اين رو لازم است که سالک با رفع حجاب علم از احکام آن به احکام احوال و مواجيد منتقل شود. در مقام علم و قبل از رفع حجاب آن، اين عقل آدمي است که ادراک کرده و از ادراکات او نفس ناطقه به بهجت و سرور مي‌افتد؛ اما در مقام معرفت و شهود، نفس ناطقه محو گشته و ادراک به واسطه روح است؛ يعني روح داراي وجد و سرور می‌شود.

پژوهش‌ها/پژوهش‌های عرفانی
مقاله
5785d4c3ca1da.PNG

دل آدمي و مراتب آن در عرفان اسلامي

مرتضی شجاری

عرفا انسان را آيينه تمام نماي الهي مي‌دانند. از نظر آنها همان گونه که خداوند داراي اسما و صفات مختلف و به تبع آن داراي جلوه‌هاي گوناگوني است، حقيقت انسان نيز واحد کثيري است که به واسطه تجليات گوناگون، اسامي متعدد مي‌يابد. بيشتر صوفيه دل آدمي را حقيقت وي مي‌دانند و جلوه‌هاي آن را «لطايف سبعه» ناميده‌اند. اين لطايف عبارتند از طبع، نفس، عقل، قلب، سر، خفي و اخفي. در سير و سلوک از اين هفت مرحله، به عنوان مراحل ترقي و تکامل انسان نام برده مي‌شود. نفس آدمي اگر استعداد خود را کامل کند، يعني آنچه را که بالقوه دارا است، بالفعل گردد و آيينه تجلي الهي شود، «دل» نام مي‌گيرد که مجمع البحرين و محل تلاقي دو عالم ظاهر و باطن است، در اين هنگام گنجايش حق را يافته، عرش الهي مي‌گردد، بنابراين تمامي مراتب و لطايف انساني را مي‌توان جلوه‌هاي «دل» دانست. در اين مقاله با اشاره به حقيقت دل از ديدگاه عارفان، کوشش مي شود مراتب آدمي يا همان «لطايف سبعه انساني» در دو قوس نزولي و صعودي، بررسي و تحليل شود.

پژوهش‌ها/پژوهش‌های عرفانی
مقاله