مریم فیروز (۱۲۹۲ ه.ش در کرمانشاه – ۲۲ اسفند ۱۳۸۶ در تهران) یکی از چهرههای شاخص سیاسی ایران در دوران پهلوی دوم، از مخالفان رژیم سلطنتی و عضو حزب توده، مؤسس سازمان زنان حزب توده و از فعالان حقوق زنان در ایران بود. مریم فیروز افزون بر چند ترجمه و مقاله، کتابی بهنام چهرههای درخشان نگاشتهاست که شرحی است از فداکاریها و حمایت مردم عادی از افراد سیاسی تحت تعقیب حکومت کودتا. او در این کتاب، از این چهرههای گمنام و درخشان قدردانی میکند.
در نیمه اول قرن سیزدهم هجری وقایع و حوادث بزرگ و مهمی در اروپا روی داد که اثرات آن از حدود اروپا خارج شد و به دیگر نقاط جهان نیز وارد شد. در این میان ایران هم به نوبه خود از اثرات آن حوادث مهم مانند انقلاب کبیر فرانسه و جهانداری ناپلئون کبیر و لشکرکشی ها و فتوحات او بی نصیب نماند. سیاست خارجی ناپلئون اول و عشق او به غلبه بر انگلستان و جنگ های بین ایران و کشور استعمارطلب روسیه تزاری خواه ناخواه دربار فرانسه و ایران را به هم نزدیک کرد. در پی تهاجم سپاه روسیه به ناحیه قفقاز در سال ۱۲۱۸هـ.ق. فتحعلی شاه که درصدد جلب متحدی بود، نامه ای مبنی بر علاقه خود به عقد اتحاد با فرانسه به ناپلئون نوشت. ناپلئون با آنکه با این اتحاد موافق بود، اما چون اطلاعات دقیق و کاملی از وضع سیاسی و عمومی ایران نداشت، بعد از رسیدن نامه فتحعلی شاه، ژوبر مترجم و منشی دربار خود را از راه عثمانی به ایران فرستاد تا تحقیقات خود را از دو کشور مزبور به امپراتور گزارش دهد. کمی بعد از حرکت ژوبر، ناپلئون آجودان مخصوص خویش رومیو را نیز به ایران فرستاد. رومیو در رجب سال۱۲۲۰ هـ.ق. با منشی خود وارد تهران شد، اما چند روز بعد از ورود به ایران وفات یافت. ۹ ماه بعد از مرگ رومیو، ژوبر که قبل از ورود به ایران برای انجام ماموریتی به عثمانی رفته بود، به ایران آمد و به حضور فتحعلی شاه رسید. اما او نیز به علت بیماری نتوانست در ایران دوام آورد و ناگزیر شد ایران را ترک کند و به اروپا برگردد... با مرگ آغا محمدخان قاجار حکومت ایران به فتحعلی شاه رسید و مدت سی سال و پنج ماه بر ایران حکومت کرد. حکومت وی مصادف بود با ظهور ناپلئون در اروپا، کوشش دولت انگلستان برای حفظ مستعمرات خود و به قدرت رسیدن الکساندر اول تزار روسیه که می خواست به وصیت پطر کبیر برای راه یابی به آب های آزاد ..
در دوره رضا شاه، فعالیتهای مضره (فعالیتهای خرابکارانه و به هم زننده نظم و امنیت کشور) مورد رسیدگی قرار گرفت . نظمیه با تمام توان خود به انجام این وظیفه پرداخت و در زمان ریاست سرپاس مختاری این مهم حتی به درون خانوادهها نیز راه یافت. با قدرت یافتن رضا شاه و تثبیت پایههای رژیم دیکتاتوری او، قدرت نظمیه نیز افزایش یافت. رضا شاه و اطرافیان او نظمیه را جهت برقراری نظم و امنیت و سرکوب مخالفان و به اصطلاح جلوگیری از جنایات و تعدیات و دسیسههای عمال بیگانه و در واقع برای حفظ رژیم دیکتاتوری لازم و ضروری میدانستند و به همین دلیل در حفظ و تقویت آن میکوشیدند. یکی از ارکان نظمیه در زمان رضا شاه «دایره سیاسی» بود که همان شعبه پلیس مخفی دوره سوئدیها (در زمان وزارت جنگ رضا خان) است. این دایره مستقیماً زیر نظر رییس کل نظمیه اداره میشد.علاوه بر نظمیه و دایره سیاسی آن، در ارتش رکن 2 ، وظیفه اطلاعات و ضد اطلاعات را بر عهده داشت. رکن 2، اطلاعات را از کشورهای مورد نظر به وسیله وابستههای نظامی دریافت میکرد. در لشکرها نیز رکن 2 وجود داشت که به فرمانده لشکر گزارش میدادند نه به رکن2. در هنگها هم یک افسر وجود داشت که وظیفه رکن 2 را انجام میداد ولی به این نام خوانده نمیشد و جزء افسران هنگ به شمار میآمد.در آن زمان، رییس رکن 2 ستاد ارتش مهمترین مقام اطلاعاتی کشور به شمار میرفت و از نظر اطلاعات نظامی و حتی غیرنظامی برجسته و یکه تاز بود. اما با وجود این نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و گسترش جو وحشت ناشی از اقدامات شهربانی در مسائل اطلاعاتی در جامعه، نقش اصلی را اطلاعات انگلیسیها ایفا میکرد که به قول فردوست در موارد مهم به رضا شاه کمک میکردند. با برکناری رضا شاه و محاکمه مختاری و نیز تبلیغاتی که علیه شهربانی راه افتاد، شهربانی قدرت و اعتبار پیشین خود را از دست داد. رؤسای شهربانی در سالهای بعد از شهریور 1320، هم به دلیل برقراری حکومت نظامی که قسمت اعظم اختیارات شهربانی را به خود اختصاص داده بود و هم به سبب حالت انفعالی که در افسران و مأموران شهربانی به وجود آمده بود، قدرت و اختیار زیادی نداشتند. آخرین رییس نظمیه قبل از کودتای 28 مرداد 1332 که در دوران مصدق نقش سیاسی مهمی ایفا کرد، سرتیپ افشار طوس بود که روز اول اردیبهشت 1332 با توطئه مخالفان مصدق ربوده و به قتل رسید. در این کتاب که مروری کوتاه بر تاریخچه شهربانی و رویدادهای سیاسی ایران از کودتای ۱۲۹۹ تا شهریور ۱۳۲۰ میباشد، بخش ظریفی از تاریخ معاصر کشورمان مورد بررسی قرار گرفته است. در این دوره شهربانی ایران صورت کلی داشته است یا به دیگر سخن شهربانیهای مراکز استان و شهرستانهای مستقل تابع رئیس کل شهربانی کشور بودهاند و حال آنکه در دوران قاجاریه شهربانیهای کرسی ایالات چهارگانه کشور توسط یک «فرمانفرما» اداره میشد و میان «نظمیه کرسی ایالات» یعنی شهربانیهای استانها و «نظمیه دارالخلافه تهران» یعنی شهربانی پایتخت هیچ تابعیتی وجود نداشت.