کیمیای سخن کتابی است درباره ادبیات و نقد ادبی که نویسنده اش، دکتر بهرام مقدادی طی سی سال تدریس ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران از سخنرانی هایش در کلاسهای ادبی و نقد ادبی در دوره کارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی گردآوری کرده و در این کتاب تقدیم دانش پژوهان می کند. در این کتاب با استفاده از نظریه های جدید ادبی منتقدانی چون ژاک لاکان، تزوتان تودروف، ژاک دریرا، میخاییل باختین، میشل فوکو، رومان یاکبسون، رولان بارث و دیگران، شعر، نمایشنامه و داستان های ایرانی و خارجی، یا به عبارت دیگر، ادبیات جهان مورد بررسی و نقد و تحلیل قرار گرفته اند.
میرزا علی اصغرخان امین السلطان، فرزند دوم ابراهیمخان امینالسلطان، صدراعظم سه پادشاه قاجار، ناصرالدینشاه، مظفرالدینشاه و محمدعلیشاه بود. به ترتیب به القاب صاحبجمع، امینالسلطان، و اتابک اعظم ملقب بود.او در ۲۱ رجب ۱۳۲۵ در جریان جنبش مشروطه ایران به دست عباسآقا تبریزی کشته شد.خانه امین السلطان (منزل پدری او) از جمله آثار تاریخی ایران و محل تصویربرداری دایی جان ناپلئون (مجموعه تلویزیونی) بوده است. ...در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۲۸۶، اتابک اعظم نامه تهدید آمیزی دریافت کرد که بایستی در طی ده روز آینده استعفا داده و از کشور خارج شود. اتابک نامه استعفا را به شاه تقدیم کرد ولی استعفایش پذیرفته نشد.روز شنبه ۸ شهریور ۱۲۸۶[۲۷] جلسه علنی مجلس به ریاست صنیعالدوله هنگام بعدازظهر تشکیل شد. اتابک و اعضای کابینه نیز در جلسه حضور یافتند. اتابک نخست میرزا محمود علاالملک را به سمت وزیر عدلیه و میرزا حسن خان مستوفی الممالک را به سمت وزیر جنگ معرفی نمود. آن گاه گزارش مفصلی از اوضاع و احوال کشور به اطلاع مجلس رسانید و پیام محمدعلی شاه را در باب اتمام قانون اساسی به نمایندگان ابلاغ کرد و افزود با کمک نمایندگان بزودی مشکلات برطرف خواهد شد و نظم و ترتیب در مملکت حکمفرما خواهد گردید. پس از نطق اتابک چند نفر از نمایندگان سخنان تملق آمیزی ایراد کردند. به خصوص عبدالله بهبهانی که تمجید فراوانی نمود. پس از ختم جلسه، اتابک و بهبهانی مدتی در یکی از اتاقهای مجلس به مذاکره نشستند و بقیه نمایندگان به کارهای خود مشغول شدند. ۲ ساعت از شب گذشته بود، که بهبهانی و اتابک از مجلس و صحن بهارستان خارج شدند و در حالی که گرم صحبت بودند، در مقابل مجلس ۳ گلوله به سوی اتابک شلیک شد. اتابک فرو غلتید و در دم جان سپرد. وی در نهایت در ایام نخستوزیری در دوره محمد علی شاه در صحن بهارستان با ضرب گلوله عباس صراف تبریزی به قتل رسید. قاتل که پس از سوء قصد فرار کرده بود، اندکی پایینتر از میدان بهارستان، در محله سرچشمه دستگیر شد، ولی در حین دستگیری با تپانچه خودکشی کرد. دربارهٔ قتل اتابک و اینکه این قتل را چه افراد و دستهای ترتیب دادهاند، آرای متفاوتی ابراز داشتهاند. برخی نقشه قتل او را به محمدعلی شاه نسبت میدهند یا دست کم او را بهطور محرمانه، حامی اجرای این نقشه میدانند. برخی قتل او را به سفارت انگلیس نسبت دادهاند، زیرا او به روسها تمایل داشت. قاتل اتابک؛ عباس آقا تبریزی، عضو انجمن آذربایجانیها بود و این امر مسلم است، که تقیزاده در این انجمن، نقش و تأثیر بسیار زیادی داشت، اما در موضوع قتل اتابک، او هیچگاه سخنی به میان نیاورد. در روز قتل اتابک، وزیرمختار انگلیس، قرارداد بین روسیه و انگلیس، مبنی بر تقسیم ایران به دو منطقه تحت نفوذ را، تسلیم وزارت خارجه کرده بود. جنازه اتابک در فضایی دور از وحشت، تشییع شد. جنازه را به قم انتقال دادند و آن را در آرامگاه اختصاصیاش در صحن حرم حضرت معصومه جنب ایوان آیینه خانه دفن کردند. هنوز چندی از مرگ اتابک نگذشته بود، که انجمنها به در و دیوار اعلامیهای چسباندند و مردم را دعوت نمودند، تا در مراسم هفت عباس آقا تبریزی شرکت کنند. روز ۱۵ شهریور شمار زیادی در تهران، در این دعوت عام، شرکت کردهاند. ابتدا بها الواعظین، سپس ملکالمتکلمین بر منبر نشستند و هر کدام سخنان تندی ایراد کردند. سخنان ملکالمتکلمین چنان تند بود، که بیم آن میرفت، که مردم به کاخ حمله و شاه را بکشند. در همان روز، به عباسآقا، لقب منجی ایران دادند
آبنوس مطالبی است از موریس کرانستون درباره هربرت مارکوز و نگرشی به فروید و فلسفه اجتماع؛ برانیمیر اسکپانویچ (مرگ آقای گلوزا)؛ شاهراه از ری برادبری؛ دیر شما را نمی بینم از رد برادبری؛ تجدید دیدار از جان چی ور؛ کاریکاتور از داود شهیدی؛ اندیشه های پراکنده از آلبر کامو و ....
هدایت و سپهری هیچکدام در جستجوی پیگیر برای یافتن «حقیقت» به آن دست نیازیدند؛ هر دو در ذن ـ بودیسم مطالعاتی داشتند و هیچیک از این دو با پاره زن در روان خود، در آشتی نبودند. در این کتاب نویسنده کوشیده تا نظریههای جدید نقد ادبی بر «بوف کور» صادق هدایت و شعرهای سهراب سپهری اطلاق شود.
خواننده با مشاهده عنوان این کتاب ممکن است از خود بپرسد که هدایت چه ارتباطی با سپهری دارد؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت که نه هدایت و نه سپهری، هیچکدام در جستجوی پیگیر برای یافتن «حقیقت» به آن دست نیازیدند؛ هر دو در ذن ـ بودیسم مطالعاتی داشتند و هیچیک از این دو با پاره زن در روان خود در آشتی نبودند. در این کتاب کوشش شده است که نظریههای جدید نقد ادبی بر «بوف کور» و «شعرهای سهراب سپهری» اطلاق شود.