يکي از عوامل زيبايي شعر، موسيقي است که در صورتي که با موضوع تناسب داشته باشد نقش بسزايي در تأثيرگذاري شعر و انتقال معنا و عاطفه نهفته در آن به مخاطب دارد. «ابن ابار قضاعي» (595 ـ 658 هـ) اديب، نويسنده و شاعر نامدار دوره موحدين در اندلس است که اشعار فراواني در موضوعات گوناگون سروده است. او با سرودن اشعاري با موضوع مقاومت، به ياري مسلمانان اندلس شتافته و حميت و غيرت آنان را در پاسداري از شهرهاي اسلامي برانگيخته است؛ از جمله قصايد مشهور وي، سينيه اوست که در آن، به مدح پادشاه تونس ميپردازد و در ضمن آن، مصايب وارده بر مردمان بلنسيه، يکي از شهرهاي اندلس که مورد تاراج صليبيان قرار گرفت، را به تصوير ميکشد و او را به ياري آنان فرا ميخواند. ابن ابار با انتخاب بحر بسيط که بهترين بحر براي بيان حزن و اندوه و درخواست کمک و ياري است و همچنين با قافيهاي زيبا و ملايم و بهکارگيري محسنات لفظي و معنوي همچون جناس، سجع، طباق، ارصاد و ساير افزايندههاي موسيقايي توانسته احساسات شاعرانه خود و فرياد کمکخواهي ساکنان بلنسيه را به پادشاه منتقل کند و او را تحت تأثير قرار دهد و به ياري مسلمانان تشويق نمايد.
این کتاب ترجمه چهار نامه آلبر کامو به یک دوست ظاهرا فرضی نازی است که مقاله ای درباره آثار و آراء و ارزش فکر و هنر نویسنده به آن منضم شده است. این کتاب با نام مقاومت، شورش و مرگ هم منتشر شده که در سال ۱۹۴۵ چاپ شد. کتاب چند نامه به دوست آلمانی با مقدمه ای درباره افکار و آثار کامو ترجمه رضا داوری توسط دفتر مطالعات دینی هنر درسال 1372 منتشر شده است
يکي از شکلهاي بودن، انديشيدن و آفريدن، مخالفخواني است که در چالش با «ديگري» آشکار ميشود. مخالفخواني قرائت و بدخواني کنش و ساختار انديشههاي آفريده ديگري است. مهمترين فرضيههاي تحقيقي مقاله اين است که آشکارترين وجه پديدارشناختي شعر معاصر ايران، مخالف خواني است و احمد شاملو بارزترين شاعري است که با روشهاي مخالفخواني، نه تنها به ساختارهاي نو دست مييابد، بلکه اين روشها را در ساير فعاليتهاي فرهنگي خود استمرار ميدهد. اين مقاله از دو بخش تشکيل شده است. در بخش نخست، مفهوم مخالفخواني به شکل پديدارشناختي توصيف ميشود که چگونه بر اساس تقابل، گفت وگو و تخاصم شکل ميگيرد و به فهم و آفرينش ساختارهاي زباني، فرهنگي و زيبايي شناختي منجر ميشود. در بخش دوم، بر اساس مباني نظري به دست آمده، به سنخشناسي انواع مخالفخوانيهاي احمد شاملو ميپردازد. اين مقاله به اين نتيجه رسيده است که شاملو مخالف خوانيهاي خود را به چهار روش آشکار ميکند: واژگونسازي، بازي با ساختارها، تابوستيزي و اسطورهسازي.
معماي پيچيده هستي، زندگي و مرگ، وجود و عدم همواره فکر آدمي را به خود مشغول داشته و متفکران و انديشمندان را به حيرت و سرگرداني دچار نموده است. عمر خيام فيلسوف و شاعر سده پنجم هجري از جمله انديشمنداني است که معماي مرگ و زندگي او را به تفکر در جهان هستي واداشته و همين راز سر به مهر گاه او را به بدبيني و شک و ترديد کشانده و براي بهرهمندي بيشتر از زندگي زودگذر به خوشباشي و دم غنيمتشمري دعوت ميکند. طرفه بن عبد شاعر بنام دوره جاهلي در ادب عربي نيز زندگي زودگذر دنيا و دعوت به اغتنام فرصتها و کامجويي از هر آن چه در دنيا هست، موضوع اصلي اشعارش است. اشعاري که به رباعيات خيام شبيه است؛ با اين تفاوت که طرفه از معناي حقيقي زندگي باز مانده و مرگ را پايان حيات آدمي ميداند و با اين رويکرد، انسانها را به بهرهمندي از تمتعات دنيوي فرا ميخواند. پژوهش حاضر بر آن است که خوشباشي و دم غنيمتشمري خيام را در چشماندازي تطبيقي با خوشباشي طرفه مورد بررسي و تحليل قرار دهد.
خنساء از بزرگترين زنان شاعر ادب عربي است و در زمينه رثا چنان مشهور است که کم تر شاعر تازي به پاي او ميرسد. مرثيههاي او در سوگ دو برادرش صخر و معاويه حاکي از احساسات زنانه و عاطفه سرشار او است. خنسا با انتخاب مجموعهاي از گوش نوازترين قوافي و مناسبترين اوزان و به کارگيري صنايع لفظي و معنوياي مثل جناس، طباق، سجع، ترصيع، تسميط و ساير افزايندههاي موسيقايي و ايجاد پيوند بين مضمون و موسيقي مرثيههاي خود توانسته احساسات زنانه و حزن و اندوه دروني خود را به بهترين وجه به خواننده القا کند. پژوهش حاضر بر آن است که با روش کتابخانهاي و استفاده از شيوه تحليل ساختار و محتوا، موسيقي اشعار خنسا و پيوند آن با مضمون رثا را که وجه غالب اشعار اوست، مورد بررسي و واکاوي قرار دهد.