در بيست سال اخير پژوهشهاي فراواني درباره رويداد حركت در زبانها انجام شده است. اغلب اين پژوهشها برگرفته از فرضيه «الگوهاي واژگانيشدگي» تالمي (Talmy 1985, 2000) و فرضيه «انديشه براي صحبتكردن» اسلوبين (,Slobin 1991, 1996 1997, 2000) است كه بر پايه رويكرد شناختي طرح شده است. رويداد حركت بـه معناي جابهجايي يا حفظ مكان است .(Talmy 1985: 85) اين رويداد داراي اجزاي مختلفي اسـت. يكی از اجزاي اصلي رويداد حركت مسير اسـت. باز نمود اين رويداد و اجزاي آن در زبانهاي مختلف به شيوههاي متفاوتي انجام ميشود. هر زبان با استفاده از امكانات و گرايشهايي كه دارد اين اجزا را به شيوهاي خاص نشان ميدهد. در زبان فارسي برخي فعلهاي حركتي انواع مختلفي از اطلاعات مسير حركت را بازنمود ميدهند. در اين مقاله تلاش بر آن است كه با بررسي و تحليل فعلهاي مسيرنماي فارسي، نوع اطلاعاتي كه در اينگونه افعال نهفته است به دست داده شود. به اين منظور 148 فعل مسيرنماي فارسي از فهرست فعلهاي فرهنگ سخن انتخاب و سپس با در نظر گرفتن تعاريف فعلهاي انتخاب شده و شاهدهاي هركدام از آنها، فعلهاي مسيرنما تحليل و بررسي شدند. نتايج نشان ميدهد كه اين فعلها 14 نوع مسير را نمايان ميكنند. برخي از انواع مسير در پيكره فعلهاي حركتي فارسي پربسامدتر از برخی ديگرند. بدين ترتيب ميتوان نتيجه گرفت كه زبانوران فارسي به نوع خاصي از مسير توجه بيشتري نشان ميدهند.
اين مقاله به بررسي جهانهاي متن رباعيات عمر خيام با رويکردي نوين به نام شعرشناسي شناختي ميپردازد. بررسي و شناخت اين جهانها در چهارچوب نظريه مارگريت فريمن (2007) صورت ميگيرد که در اين چهارچوب در سه سطح نگاشت ويژگي، نگاشت رابطهاي و نگاشت نظام به تحليلشناختي متن پرداخته ميشود. با خوانش جهان متن خيام از لحاظ نگاشت نظام، به معناشناسي جهان فکري و ترسيم ساختار شعر او ميتوان دست يافت. هدف اين پژوهش اين است که نشان داده شود، چگونه نگاشتهاي شناختي ميتوانند ميان شعر و زبان خودکار تمايز قائل شوند و به تحليل شعر بپردازند. پرسشهاي پژوهش عبارتاند از اين که: 1ـ چگونه نگاشت نظام به مثابه ويژگي اصلي شعر و با استفاده از دو سطح نگاشت ديگر، ميتواند به خوانش شعر کمک کند؟ 2ـ چگونه سه سطح نگاشت شناختي ميتوانند جهان متن خيام را ترسيم کنند؟ 3ـ چگونه با رويکرد شعرشناسي ميتوان به تعيين محدوديتهاي تفسيرهاي چندگانه و بازشناسي متن منسوب از متن اصلي رسيد؟ بررسي جهان متن با اين رويکرد ميتواند ابزاري براي تحليل متن ارائه دهد که نظريه ادبي فاقد آن است.
يکي از ميانرشتههايي که امروزه دستاوردهاي زبانشناسي شناختي را به کار ميگيرد مطالعات ادبي با رويکردشناختي است که اصطلاحا به آن شعرشناسي شناختي گفته ميشود. شعرشناسي شناختي به رابطه ذهن انسان با متون ادبي ميپردازد. در اين رويکرد، نظام ادبيات جدا از نظام زبان نيست و درک زبان ادبيات بر پايه دانش ما از دنياي اطراف صورت ميگيرد. رويکرد شناختي به ادبيات چگونگي درک رويدادها را به وسيله آنچه در اين رويکرد اصطلاحا ذهن ادبي ناميده ميشود بررسي ميکند. در ميان رويکردهاي موجود نسبت به تحليل آثار ادبي، جديدترين ديدگاه براي تحليل ادبيات از منظر زبانشناسي، همين رويکرد شعرشناسي شناختي است. در تحقيق حاضر سعي بر آن است تا با استفاده از نظريه ذهن ادبي و قصه مدار ترنر (M.Turner 1996) مفهوم فرافکني قصهمدار توضيح و به اين پرسش پاسخ داده شود که چگونه ذهن انسان با متون ادبي رابطه برقرار ميکند. تأکيد بر پيوند ذهن و زبان در نگرش زبانشناسي شناختي مؤيد اين نکته است که بهترين نمونهها براي تحليلهاي شناختي از مراحل اوليه رشد زباني به دست ميآيد. تحليل متون ادبيات کودک ميتواند شواهد باارزشي براي شعرشناسي شناختي به دست دهد. بر اين اساس، در پژوهش حاضر، دو داستان کودک از کتابهاي برگزيده انتخاب و بررسي شد. تحليل دادهها در مورد فرافکني دانش طرحوارهاي حاکي از اين امر است که بازنمود اين سازهها در متون داستاني کودک در ايران موفق نبوده است، اما در مورد واحدهاي هم حوزه، نتايج تحليل با فرضيه تحقيق همسويي نشان ميدهد.
در اين مقاله، ويژگيهاي زباني وبنوشتهاي فارسي از جهت استفاده از سبک خاصي از زبان بررسي خواهد شد. در اين بررسي نشان داده ميشود که ادامه روند وبلاگنويسي و گسترش فزاينده آن، به خصوص در بين نسل جوان امروزي و نسلهاي آتي، و استفاده از نوع خاصي از زبان در اين وبلاگها ممکن است تأثيرات قابل توجهي در تغيير زبان فارسي، به خصوص نوشتار رسمي، خط زبان فارسي و از سوي ديگر، جهاني کردن اين زبان بگذارد. براي اين منظور، نمونههايي تصادفي از بين هزاران وبلاگ فارسي جمعآوري شد و پس از طبقهبندي موضوعي آنها، ويژگيهاي زباني سبک اين وبلاگها از ديدگاه زبانشناختي بررسي شد. آنگاه اين نتيجه به دست آمد که نوعي سبک زباني نزديک به فارسي گفتاري غيررسمي در اين وبنوشتها به چشم ميخورد که ويژگيهاي منحصربهفردي دارد، اما برخي ويژگيهاي نوشتار رسمي را نيز حفظ کرده است. در پايان ويژگيهاي زباني اين سبک بررسي و توصيف شده است.
در این مقاله به نقد و بررسی کتاب «گزینش زبان و رمزگردانی در جامعه آذربایجانی در تهران» نوشته هلنا بنی شرکا پرداخته شده است.